کفا شاسبها
یک روز با نعلبندهایی که این روزها کسب و کارشان پشت ماشینشان است و به داد اسبهای با قیمتهای میلیاردی میرسند
حمیدرضا بوجاریان_روزنامه نگار
«روزگاری نعلبند بروبیایی برای خودشون داشتن. صاحب اسب، حیوان رو میآورد دم نعلبندی. اینطوری کارش رو بدون اینکه خیلی خودش رو به زحمت بندازه انجام میداد و ما این همه رفتوآمد نداشتیم. الان کسی اسب نداره و ثروتمندا و کسایی که پول خرج کردن براشون خیلی اهمیت نداره، اسبدار شدن. هرکدوم از اسبدارها برای خودشون دفتر و دستکی به هم زدن و برای نعلزدن اسباشون پیش ما نمیآن، ما باید خدمت اسبها برسیم. اجر و قرب نعلبندی همین اندازه شده.» این حرفهای یکی از چند نعلبند حرفهای پایتخت است؛ نعلبندهایی که شمارشان به کمتر از 50نفر رسیده اما کارشان رونق دارد. یک نیمروز را همراه با یکی از نعلبندهایی که کارش نعل کردن اسبها در تهران و شهرهای غربی کشور است همراه شدیم و از نحوه کارشان روایت کردهایم.
پیدا کردن یک نعلبند کار سختی نیست. کافی است با کسی که اسب دارد آشنا باشید تا بتوانید شماره یکی از معدود نعلبندهای تهرانی را پیدا کنید. اگر خوششانس باشید نعلبندی را پیدا میکنید که حاضر است اجازه دهد تا همراهش شوید و کارکردن و نعل زدن به اسبها را به تماشا بنشینید. شاید من هم چنین شانسی را داشتم که توانستم یکی از نعلبندهای حرفهای پایتخت را که نعل گرم میزند ببینم. حسن حیدری، نعلبندی است که سالهاست با اسب خو گرفته و قلق حیوان نجیب دستش است و میداند اسب را چطور نعل کند، چطور تیمار کند و سمهایش را چطور سوهان بکشد که هم خودش از کارش راضی باشد و هم اسب و صاحبش. برای اینکه کارش را تروتمیز انجام دهد کوره سیار، جک سم، فرچه سیمی، زاویهسنج نعل، سم پاککن، رنت نعلبندی، چکش، چاقو، نعلکش، سیمچین، میخ پرچکن و البته انواع و اقسام نعل از ترکی گرفته تا آلمانی و هلندی را با خود به همراه دارد. اینها وسایلی است که یک نعلبند برای نعل اسب به آنها نیاز دارد و نبود هر کدامشان میتواند کار نعلبند را سخت کند.
نعلبندی؛ حرفهای سیار
نعل بندها این روزها جای ثابتی ندارند و بارشان را پشت ماشین میگذارند و ازسویی به سوی دیگر میروند. شغلی که بهنظر میرسد طرفداران زیادی ندارد و هر روز تعداد کسانی که در کسوتش به اسبها خدمات میدهند کمتر و کمتر میشود. شاید برای همین باشد که حسن حیدری یکی از 4نعلبندی است که در تهران باقیمانده است و علاوه بر پایتخت، با سفر به شهرهای مناطق غرب کشور به داد اسبهای این مناطق هم میرسد. او برای اینکه نعلبندی حرفهای شود سالها پادویی کرده تا استاد نعلبندی شود؛«فقط 3سال کارم جمع کردن پهن اسب از زیر دستوپای استادم بود.» کسی که حیدری از او بهعنوان استادش یاد میکند کسی به جز محمد سازوار یکی از موسپید کردههای نعلبندی ایران نیست. سازوار تنها 4شاگرد تربیت کرده که حیدری یکی از آنهاست؛ «الان فقط 48 تا نعلبند تو کشور داریم. حرفهایهاشون 12تان و 3تا از اونها تو تهرانن. مابقی نعلبندها تو کشور پراکندهن و دارن کارشونو میکنن. اسبدارها میدونن نعلبندشونو کجا و چطوری پیدا کنن تا کار اسبشون راه بیفته.»
سوهانکشی و لذت اسب
میگویند جنس سم اسب از جنس ناخن پای انسان است. برای همین است که باید مورد رسیدگی قرار بگیرد تا اسب راحت باشد. قاعده کار نعلبندی میگوید باید اسب را هرماه یا 45 روز یکبار نعلبندی کرد و سمهای آن را قیار کرد. قیار به معنی اندازهکردن دست و پای اسبهاست؛ چرا که سم اسب هم مانند ناخن رشد میکند و ممکن است حرکت کردن در زمینهای سفت مانند آسفالت باعث شود که یک سم رشد بیشتر و سم دیگر رشد کمتر کند. اگر این اتفاق بیفتد، سم اسب درد میگیرد و راه رفتن برای حیوان سخت میشود. تلفن حیدری زنگ میخورد و پسری جوان از آن سوی خط درخواست میکند که حیدری به ملاقات اسبش برود؛ ملاقات اسبی که اسمش را سالار گذاشتهاند و اسب گاری است. او سالار را میشناسد و میداند که حیوان به چه چیزی نیاز دارد. حیدری میگوید:«وقت این اسب تموم شده. باید قیار کنه و دوباره نعل بشه». این حرف را میزند و وسایلش را پشت پاترول آبیرنگش میگذارد و عزمش را جزم میکند که زود به محلی که سالار در آن نگهداری میشود برود. در راه از حیدری میپرسم، اسب از قیار خوشاش میآید؟ نعلبند میگوید:«راحتترین قسمت کار ما همین قیار کردنه». و بعد با خنده ادامه میدهد:«یه جورایی دارم ناخنهاشو کوتاه میکنم و سوهان میکشم. کیه که بدش بیاد. اسب هم دوست داره بهش رسیدگی بشه و بتونه راحت و بیدرد راه بره». اسبی که قرار است تیمار شود، اسمش «سالار»است؛ اسبی 7ساله و سفید. مجید صاحب آن است. سالار اسب گاری است و روزی 10کیلومتر در آسفالت راه میرود. برای همین هم ساییدگی نعلها و رشد سمهایش از اسبهای دیگر بیشتر است. حیدری میداند اسب او را شناخته است. هرچه باشد او مدتی است کار نعل زدن و قیارش را انجام میدهد. اسب کمی ترسیده اما حیدری با «جک سم» همراهش و با کمک مجید، بدون دردسر سمهای اسب را روی جک که درست اندازه سم اسب است میگذارد و با سوهانی بزرگ دیواره سم را میتراشد. صدای خشخش ساییده شدن سوهان روی سم اسب به گوش میرسد. با هر بار کشیدهشدن سوهان روی سم، سم خاکآلود کمکم رنگ و نمای دیگری میگیرد و رنگ سیاهش پیدا میشود. این حرکت برای هر3سم دیگر اسب تکرار میشود. حیدری نعلبند میگوید: «اگر این کار را نکنم ممکنه اسب لیز بخوره یا پاش درد بگیره و لنگانلنگان راه بره. وقتی اسب قیار شد، مشکلی نداره و مثل روز اولش میتونه جفتک بندازه». حین قیار کردن فرصت خوبی است که گلولای زیر سم را هم تمیز کنند. اما این تازه اول داستان نعلبندی و دردسرهای آن است.
تقلا برای فرار از نعل شدن
حالا که قیار کردن تمام شده، مرحلهای سخت از نعلبندی شروع شده است. حیدری از مجید میپرسد به اسبش چقدر غذا داده است. مجید میگوید:«غذا خوب خورده. کلی تو شهر راه رفته و یه عالمه بار جابهجا کرده. فکر نکنم زوری مونده باشه تو تنش که اذیت کنه». حیدری نعلبند به حرف مجید اعتماد ندارد. او معتقد است اسبی که خسته شده راحتتر نعل میشود تا اسبی که سرحال است و زور بازو دارد. میپرسم چرا نگران نعل زدن سالار است؟ حیدری در حالی وسایل نعلزنیاش را چک میکند میگوید:«اسبای ایرانی یه ایراد دارن. صاحبای اسب از وقتی که اسب به دنیا میآد تا 3سالگی اصلا کاری باهاشون ندارن. این یعنی اسب وحشی وحشیه. اینجاست که کار سخت میشه چون اسب عادت به نعل شدن نداره و مقاومت میکنه. اگه از همون اول اسب رو مثل اسبای خارجی تربیت کنن، نعل زدن خیلی راحت میشه و اسب و نعلزن هیچ کدوم اذیت نمیشن». به سالار نگاه میکنم که حسابی ترسیده است. صحبت کردن مجید با اسب هم به کمکردن استرسش کمکی نمیکند. حیدری به مجید پیشنهاد میکند برای کم کردن نگرانی اسب از نعل شدن، از «لباش بند» استفاده کنند. لباشبند وسیلهای است شبیه چوب که آن را داخل بینی حیوان میکنند و با گره زدن لبهای اسب کاری میکنند که آدرنالین کمتری در بدن حیوان تولید شود. سالار برای بستن لباشبند هم مقاومت میکند اما مقاومتش بیفایده است.
ترفندی برای گرفتن سم
برای اینکه سم اسب را بتوان نعل کرد باید سر اسب را در جای محکمی نگه داشت. درخت کهنسال و بزرگ اما بیبرگ بهترین مکان برای بستن سر اسب به آن است. با بسته شدن اسب به درخت، حیوان به خوردن برگهای خشک شده پای درخت مشغول میشود و با این کارش، اینطور بهنظر میرسد که اسب، رام نعلشدن است و راحت «پا» میدهد به نعلبند. برای اینکه کار نعلزنی شروع شود، باید سم اسب را کاملا بالا آورد. حیدری نعلبند، درفشی بهدست دارد و با هی هی کردن اسب میکوشد پای اسب سفید را داخل طناب قرمز کند؛ طناب قرمزی که از بالای درختی ردش کردهاند تا پس از به تله افتادن یک پای اسب در آن، با استفاده از زوری که با کمک درخت دوچندان میشود سم اسب را بالا بیاورد. اسب با چشمانی که ترس آن را از حدقه درآورده، همه ضرب و زوری که در سمهایش دارد را جمع کرده تا از مهلکه نعلشدن فرار کند. سالار میداند قرار است نعلبند با او چه کند. اسب سرکش هرچه بیشتر زور میزند تا جلوی کار نعلبند را بگیرد، کمتر نتیجه میگیرد. تقلای اسب و شیههکشیدنهایش، دیری نمیپاید و حیوان کمکم خسته میشود. با خسته شدن اسب، یکی از سمها در طناب قرمز گیر میکند. مجید، بیدرنگ سر طناب را با زور مردانهای که دارد بالا میآورد. با کشیده شدن طناب، سم بالا میآید. این پایان کار نیست و نعلبند کهنهکار میداند هنوز برای نزدیک شدن به سم سالار زود است. حسن نعلبند، مابقی بساطش را از پشت ماشینش بیرون میآورد. سالار که هنوز رمق برای لگد زدن دارد با هر بار نزدیک شدن نعلبند به سمتش، سم را مانند تیری که از چله کمان رها شده پرتاب میکند و حیدری نعلبند هم مانند مردان ماتریکس چنان از لگدها جا خالی میدهد که دیدنی است. اسب، چند لگد پیدرپی میزند و حتی بهخودش هم آسیب میزند. صورتش به درخت ساییده و خونی اندک از گوشه صورتش بیرون میجهد. اسب اما، خسته میشود و این خستگی حیوان را از پا میاندارد. با این اتفاق، حیدری نعلبند آهنگ کار میکند.
نعل اندازه سم اسب
اسب از تکوتا افتاده و دیگر جانی برای لگدپرانی ندارد. حسن، مرد نعلبند کمکم به سم اسب نزدیک میشود و با فرچه سیمی که در دست دارد گل ولای چسبیده به سم را با احتیاط و وسواس زیادی پاک میکند. هر بار که به سم اسب نزدیک میشود، اسب سفید پاهایش را تکان میدهد و نعلبند با نگرانیای که از قبل کمتر شده، کارش را ادامه میدهد. چهره حسن نعلبند با اینکه آرام است نگرانی هم دارد؛ نگرانی از اینکه نکند اسب چموش بازی دربیاورد. در همین حال، مرد نعلبند کوره سیارش را روشن میکند و خیلی زود هرم گرمای آن، اطراف را هم که سرمای نیمبندی دارد، گرم میکند. نعلبند از مجید میپرسد:«همون همیشگی؟». مجید که دستش به طناب گیر است و نمیتواند آن را رها کند بدون معطلی میگوید:«آره همون همیشگی. الان چنده؟». حسن در حالی که نعل خاکستری را از میان جعبهای بزرگ که نعلهای بزرگ و کوچک زیادی در آن است بیرون میکشد میگوید:«فعلا گرون نشده. از خرید قبلی چند تا مونده. مثل قیمت قبل باهات حساب میکنم». مجید هم خوشحال از اینکه نعل گرانتر نشده دستخوش میگوید. اندازه هر نعل باید درست به اندازه نعل اسب باشد. برای همین، نعلبند با نعلسنجی که بهدست دارد، اندازه سم سالار را میگیرد و روی چند نعل مختلف امتحان میکند. یکی از نعلها درست اندازه است. همان و 3نعل دیگر مشابهش را برمیدارد و آماده گداختنش درکوره میکند. اگر نعل به اندازه سم نباشد، به اسب آسیب میزند و میتواند مشکلات زیادی ایجاد کند.
نعل؛ دود و آتشی در سم
سم اسب هنوز بالاست و میشود روی آن کار کرد. حیدری با استفاده از میخکش و نعلکش، میخها و نعل قبلی را که خودش کار گذاشته از پای اسب بیرون میکشد. این حرکت درد ندارد و اسب هم به آن واکنشی نشان نمیدهد. با فرچه سیمی کف سم را تمیز میکند تا نعلی که قرار است جایگزین شود درست سرجای خودش قرار بگیرد. میپرسم اندازه نعل سالار با نعلهای دیگر چه تفاوتی دارد؟ حیدری میگوید: «سالار اسب نژاد اصیل ایرانی و کرده. سم این اسبها، متوسط رو به کوچیکه. بیشتر اسبهای ایرانی اینطورین و نعلهای ترکی بیشتر اندازه سمشون میشه». بعد حرفش را اینطور ادامه میدهد:«اسبهای خارجی سمهاشون بزرگتره. شاید کره یه اسب وارداتی به اندازه همین سالار باشه که 7سالشه. برای همین اندازه سمشون با اسبهای ایرانی خیلی فرق میکنه». نعلی که قرار است به سم سالار زده شود، در کوره سرخ شده. حیدری، با انبری که در دست دارد نعل سرخ را برمیدارد و روی تکهای آهن میگذارد و با پتکی بر سر آن میزند. نعل هنوز سرخ است که آن را به سم سالار نزدیک میکند و با فشاری کوچک روی سم میگذارد. دودی سفید با بویی آشنا که شبیهش را در کله پاچهایهای شهر میتوان حس کرد به مشام میرسد.اسب هم تکان تکانی میخورد اما تسلیم محض نعلبند است و کاری از دستش برنمیآید که انجام بدهد. با گذاشتن نعل در سم اسب، با چند میخ نعل را محکم میکنند تا از جایش تکان نخورد. حیدری همین کار را برای سم بعد هم عینا تکرار میکند.
اسب مال سرمایهدارهاست
تعداد کسانی که اسب دارند و از این حیوان نگهداری میکنند کمتر از قبل شده است. شاید بتوان گفت در بیشتر موارد، اسبها در اختیار افراد سرمایهدار هستند و کمتر کسی از اسب برای کارکردن استفاده میکند. برای همین است که نعلبندها بیشتر با افراد سرمایهدار سروکار دارند و افرادی مانند مجید و اسبهایی مانند سالار کم به تور افرادی مانند حیدری میخورد. سالار که نعل زدنش تمام شده، ازدرخت باز میشود و حیدری با بوسهای بر اسب از سالار بهدلیل آزاری که دیده است، عذرخواهی میکند. حیدری کمکم به فکر جمع کردن وسایلش افتاده و از این فرصت استفاده میکنم و میپرسم، مشتریهای عمده نعلبندها چه کسانی هستند؟ حیدری در جوابم میگوید:« بیشتر سرمایهدارها تو این کار هستن و کم پیش مییاد که کسی با اسبش کار کنه و روزیشو از این راه به دست بیاره. الان تو اراک کسی هست که کارخونه آرد داره. چند وقت پیش رفته 3تا اسب از امارات وارد کرده دونهای 4میلیاردونیم. این آدما خیلی روی اسباشون حساسن و همیشه دنبال نعلبندایی میگردن که کارشون حرفهای باشه و درد اسبشونو بدونن. تعداد این آدما کم هم نیست». میپرسم قیمت نعل چنین اسبهایی با اسبی مانند سالار چه اندازه فرق دارد. با لبخندی معنادار میگوید:«نعل اسبهای خارجی باید از آلمان و هلند وارد بشه. نعل سالار خیلی گرون بشه، میشه 300تومن. نعل اسبهای خارجی بسته به اندازه نعل خیلی بیشتر از این حرفاس».
قطع انگشتهای دست با گاز اسب
نعلبندها با اینکه اسم نعلبندی رویشان است، کارهای زیاد دیگری برای اسبها انجام میدهند که کمتر گفته و شنیده شده است. کشیدن دندان خراب اسب و تیز کردن آن از کارهای جانبی نعلبندهاست؛ کاری که با وجود ظاهرسادهاش، خطرناک است؛ خطری که روی دستهای حسن حیدری جایش مانده؛«داشتم دندون خراب یه اسب رو میکشیدم. برای باز نگه داشتن دهن اسب یه آرواره بند استفاده کردم که دو تا پین داشت. در حینی که داشتم دندون رو میکشیدم، یکی از پینها شکست و آروارهبند هم. با بسته شدن آرواره بند، 2تا از انگشتام تو دهن اسب موند و قطع شد». این تنها اتفاقی نیست که برای حسن حیدری نعلبند افتاده است. او میگوید:«یه بار یه اسب چموش، لگد محکمی تو پام زد. استخونای پام خرد شد. 18تا پلاتین تو پامه که الان سرپام. بینیام هم غضروف نداره. در کل اسب منو اسقاط کرده».
اسب ایرانی تربیت نشده
اسبای ایرانی یه ایراد دارن. صاحبای اسب از وقتی که اسب به دنیا میآد تا 3سالگی اصلا کاری باهاشون ندارن. این یعنی اسب وحشی وحشیه. اینجاست که کار سخت میشه چون اسب عادت به نعلشدن نداره و مقاومت میکنه. اگه از همون اول اسب رو مثل اسبای خارجی تربیت کنن، نعل زدن خیلی راحت میشه و اسب و نعلزن هیچ کدوم اذیت نمیشن