• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 16 دی 1398
کد مطلب : 92136
+
-

حاج‌قاسم و سندروم استکهلم

حاج‌قاسم و سندروم استکهلم

حاج‌قاسم و سندروم استکهلم



رضا محبی نوری_روزنامه نگار

سندروم استکهلم پدیده‌ای است که در آن گروگان حس همدلی و همدردی با گروگانگیر پیدا می‌کند و ممکن است آنقدر این حس تشدید شود که حتی در برابر تعدی به جان و مال و ناموسش نیز، تسلیم باقی بماند؛ نوعی از تعلق روانی که فرد در برابر گروگانگیر، تنها حس همدردی دارد و از نوعی مکانیسم دفاعی سرچشمه می‌گیرد. گاهی چالش‌ها و بحران‌هایی درون آدمی رشد می‌کند که انسان گمان می‌کند به هیچ عنوان از دست خودش کاری بر‌نمی‌آید‌؛ از همین رو به یک امر بیرونی پناه می‌برد، درصورتی‌که آن امر به‌درستی انتخاب نشود، می‌تواند فجایع زیان‌بارتری با خود به همراه داشته باشد؛ فجایعی که هم امید شما را نشانه می‌گیرد و هم نه‌‌تنها راه‌حلی برای حل بحران ندارد، بلکه ممکن است تبعات درونی بدتری هم داشته باشد. در بعد ساخت یک جامعه و در دسته‌بندی تئوری‌های پهنانگر، پدیده سندروم استکهلم سال‌هاست مبتلا به بسیاری از کسانی است که با علم تجاوز آمریکا به تمامی حریم‌هایشان، باز آنها را ناجی بی‌چون و چرای خود می‌دانند و این امر بیشتر در کشورهای جهان‌سومی رخ می‌دهد که افراد احساس می‌کنند دیگر جامعه قادر به حل بحران‌های درونی خویش نیست و تنها با پناه‌بردن به یک قدرت خارجی بیرونی، قادر به کنترل و حل آن است. در ایران نیز با وجود سال‌های متمادی نفرت و جنگ و خیانت آمریکایی‌ها با فرهنگ و سبک زندگی ایرانی، هستند کسانی که با وجود لمس مواردی چون ترورهای سال‌های ابتدای انقلاب، منهدم‌شدن هواپیمای ایران توسط ناو وینسنس، قتل‌عام‌های نسلی و جمعیتی غیرمستقیم، نابودی برنامه‌ریزی‌شده محیط‌زیست، ترورهای بی‌شمار دانشمندان و کمک آمریکا به ظهور داعشیسم و طالبانیسم و گسترش تروریسم منطقه‌ای باز‌هم آمریکا را ناجی بی‌چون و چرای ایران و ناجی رهایی از مشکلات داخلی می‌دانند. سندروم استکهلم درست همین است؛ تصمیمی مبتنی بر ضعف، بر ترس یا بر هر چیز دیگری که فرد را ناتوان از تغییر تصمیم می‌سازد. البته هدف از طرح این مسئله به هیچ عنوان سرپوشانی ضعف‌های بی‌شمار داخلی نیست، بلکه انتخاب مواجهه درست با مشکلات و اصلاح ساختاری آن است.شاید یکی از برکات شهادت سردار سلیمانی ایجاد وفاق، همدلی و هم‌افزایی مردمی در ایران بود که شاید هیچ‌ وجه مشترک اعتقادی، طبقاتی، فرهنگی و حتی سبک زندگی با یکدیگر نداشتند. هر‌کدام از آنها به زعم خودش، در ستایش اقتدار، شکوه و عزت سردار بی‌بدیل ایران حرف زدند و متاثر شدند و بیش از هر زمان دیگری با خوی جنایتکارانه آمریکا روبه‌رو شدند.  شاید نخستین برکت رزق شهادت حاج‌قاسم سلیمانی برای مردم ایران، نشان‌دادن دنائت آمریکایی و به‌عبارت بهتر دوری از سندروم استکهلمی است که مبتلای بسیاری از ما ممکن است باشد.
شاید بتوان به این موضوع فکر کرد که شاید به جای این حجم از سرمایه‌های مادی و معنوی، این حجم از فرصت‌سوزی‌های زمانی برای اثبات خود به آمریکا و همسوشدن با سیاست‌های آن، اگر تمام آن را برای هرس‌کردن هر تفکر، شخص، کنش و یا قانونی که ما را به عقب رانده و عزت ایران را مخدوش کرده است می‌گذاشتیم، قطعا مناسبات دیگری بر سبک زندگی، اقتدار، آرامش، امنیت و از همه مهم‌تر آگاهی امروز ما حاکم بود. به برکت خون این سردار بزرگ، وقت یک خانه‌تکانی اساسی در مغزهای ما و در اوضاع مدیریت ما در داخل و یک انتقام سخت خارجی رسیده است؛ انتقامی که نمایش یک اقتدار است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید