• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 15 دی 1398
کد مطلب : 92087
+
-

پیرزنی مهربان با دست‌هایی آرام‌بخش

پیرزنی مهربان با دست‌هایی آرام‌بخش


کامران محمدی ـ مدیر نشر سنگ

حدود 120سال پیش، وقتی شکل مدرن ادبیات داستانی در ایران متولد شد، هیچ‌کس تصور نمی‌کرد زمانی در ایران، داستان یا همان قصه خودمان، به پدیده‌ای تا این اندازه نخبه‌گرا و مربوط به جامعه روشنفکری تبدیل شود. سنتی که زمانی به شب یلدا و کرسی و مادربزرگ‌ها مربوط می‌شد، حالا طوری عصاقورت‌داده و اخمو به‌نظر می‌رسد که بخش زیادی از جامعه، آن را موضوعی اساساً روشنفکری و مرتبط با محافل دانشگاهی ارزیابی می‌کنند. نتیجه اینکه کتاب‌های داستانی، با قطرهای زیاد و ظاهر جدی، نه‌تنها عامه مردم را جذب نمی‌کنند بلکه از ابتدا می‌گویند: «من به تو مربوط نیستم!»
این اتفاق البته ناگهان رخ نداده است. بعد از نخستین آثار ادبیات داستانی مدرن از عبدالرحیم طالبوف، زین‌العابدین مراغه‌ای و دیگران که اتفاقا همگی رمان بودند، هنوز داستان به زبان مردم حرف می‌زد و به همین علت هم طوری بر دل مردم می‌نشست که می‌توانست مثل «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیگ» مراغه‌ای، توده‌ها را به حرکت وادارد و نقش مهمی در شکل‌گیری مهم‌ترین جنبش تاریخی ایران یعنی مشروطه بازی کند. اما اندکی بعد، با ظهور نویسندگانی که وجه روشنفکری‌شان حتی پررنگ‌تر از وجه نویسندگی‌شان بود، نظیر صادق هدایت، داستان ایرانی اولین قدم را برای فاصله گرفتن از توده‌ها برداشت. با این حال هنوز آثار هدایت و جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک، ظاهر عبوس امروزی نداشتند و چون آدم‌ها تصویر خودشان یا اطرافیان‌شان را در آنها می‌دیدند، کتاب برای هر کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت، یار مهربان محسوب می‌شد. در عین حال، تولد داستان کوتاه که در ذات خود، کم‌وبیش نخبه‌گراست، سرعت دورشدن داستان از عامه را بیشتر کرد... و این مسیر آرام‌آرام در کنار سایر اتفاقات اجتماعی و سیاسی، کار را به جایی رساند که تصویر قصه، از پیرزنی مهربان با گیس‌هایی سفید و دست‌هایی آرام‌بخش، به مردی جدی و کم‌حوصله، با کت و شلوار سیاه و کلاه لبه‌دار تبدیل شد. حالا دیگر داستان آماده بود با کمترین بهانه از میدان به در شود. و این بهانه، خیلی زود از راه رسید: ابتدا تلویزیون، بعد اینترنت...
حالا ما در شرایطی فعالیت «نشر سنگ» را شروع کرده‌ایم که معتقدم جامعه از آثار اخمو و کت‌وشلواری اشباع شده است. واقعیت این است که در کشورهای توسعه‌یافته و دارای آمار مطالعه بالا نظیر ژاپن یا غرب، انتشار آثار مردم‌پسند، جریان مهم و اصلی نشر است و آثار نخبه‌گرا و اصطلاحاً روشنفکری، جریان فرعی. طبیعی هم همین است، چرا که عامه مردم درصد بزرگ‌تری از جامعه‌اند. اما ما انگار شیپور را همیشه از سر گشادش می‌نوازیم. جامعه روشنفکری و شبه‌روشنفکری که عموم محافل و رسانه‌ها را در دست گرفته است، بسیاری از آثار داستانی را با انگ عامه‌پسندبودن، بی‌ارزش فرض می‌کند و عموماً تنها یک نوع خاص از ادبیات داستانی به‌عنوان تنها نوع مطلوب و باارزش به جامعه معرفی می‌شود. درست در شرایطی که هیولاهای گردن‌کلفتی مثل تلویزیون با صدها شبکه ماهواره‌ای و غیرماهواره‌ای و اینترنت با شبکه‌های اجتماعی بسیار جذاب، تقریباً همه اندام نحیف کتاب را بلعیده‌اند. البته در چند سال گذشته، تعدادی از ناشران با تمرکز بر انتشار کارهای مردم‌پسندتر، توانسته‌اند بخشی از جامعه را به سمت کتاب برگردانند یا جلوی فرار آنها را از این فضای عبوس و بسته بگیرند. و آثار مردم‌پسندتر عموماً یعنی آثار ژانر...
خلاصه کنم نشر سنگ تلاش دارد پیرزنی مهربان با گیس‌هایی سفید و دست‌هایی آرام‌بخش باشد، نه مردی جدی و کم‌حوصله، با کت و شلوار سیاه و کلاه لبه‌دار.

این خبر را به اشتراک بگذارید