گفت و گو با علی مراد، تحلیلگر و نویسنده لبنانی
ترامپ قاعده بازی در خاورمیانه را چگونه تغییر داد
اقدامات ترامپ نشان میدهد درک درستی از عقلانیت ایرانیها ندارد
پاسخ ندادن به آمریکاییها منجر به وقوع حملات مشابه خواهد شد
سیاوش فلاحپور ـ خبرنگار
اگر کمی از پیگیری سریالی تحولات منطقه فاصله بگیریم و از زاویهای کلیتر به آنها نگاه کنیم، وقوع تحولات اساسی در معادلات خاورمیانه برایمان روشن میشود؛ تحولاتی که نشان از فروپاشی نظام پیشین و شکلگیری نظمی مجهول دارد. حادثه ترور شهید قاسم سلیمانی چه نقشی در تسریع این روند داشت و چگونه باید آن را تحلیل کرد. در اینباره با علی مراد، تحلیلگر و نویسنده لبنانی گفتوگو کردهایم:
اختلاف در سیاستهای ترامپ و اوباما در قبال ایران تا چه اندازهای واقعی است؟ آیا اساسا اختلافی میان این دو وجود دارد؟ در این صورت چه عواملی سیاست ترامپ علیه ایران را شکل داده و طراحی کرده است؟
اختلاف سیاست اوباما و ترامپ بر سر ایران به عوامل مختلفی برمیگردد. سیاستی که اوباما با تکیه بر آن پرونده ایران را مدیریت میکرد، قرابت بیشتری با «واقعگرایی» داشت؛ بهگونهای که «موازنه قدرت» و «بازدارندگی» 2عنصر مشخص در روابط میان طرفین بود. اما آنچه در دوره ترامپ رخ داده، عبارت است از سیاستی جدید که در نتیجه عوامل خارجی و داخلی بهوجود آمده و میتوان آن را «غیرعقلانی» توصیف کرد. از یکسو شاهد فشارهای اسرائیل هستیم که از طریق لابیهای صهیونیستی در واشنگتن و همچنین رابطه مستقیم میان نتانیاهو و ترامپ اعمال میشود. از سوی دیگر نیز مطالبات کشورهای عربی خلیجفارس و مخصوصا عربستان سعودی وجود دارد که از رئیسجمهور آمریکا میخواهد در برابر ایران دست به اقدامی بزند و منفعل نباشد. شهید قاسم سلیمانی بهخوبی این واقعیتها را میدانست؛ چنانکه در بازه زمانی اخیر شاهد بودیم که او تلاش داشت قدرت ایران را که در حقیقت قدرت یک «محور» است، برای این عوامل خارجی تأثیرگذار بر ترامپ به نمایش بگذارد؛ محوری که پیش از این در لبنان، عراق و سوریه پیروز شده و اکنون درگیر نبردی بزرگ در یمن است. اقدام به نمایش حجم قدرت ایران در برابر سیاستهای غیرعقلانی و کودکانه طرف مقابل، تصمیمی منطقی بود چراکه روش تعامل ترامپ با ایران همچون تعامل با کشور جهانسومی است که هیچ ابزار قدرتی در اختیار ندارد! بر آن فشار وارد میکند، محاصرهاش میکند، متحدانش را مورد حمله قرار میدهد تا نهایتا به زانو درآید و از سر ناچاری به پای میز مذاکره بیاید.
سیاست ترامپ در تعامل با ایران چند نکته را برای ما به نمایش میگذارد؛ اولا او نمیداند ایرانیها چگونه میاندیشند. ثانیا جریان تندرو در واشنگتن که مورد حمایت نتانیاهو است و اخیرا نیز از پشتیبانی مالی عربی برخوردار شده عاملی است که قدرت بالایی در تأثیرگذاری بر تصمیمهای ترامپ پیدا کرده است. اگر بخواهیم اتخاذ چنین تصمیمی را از سوی رئیسجمهور آمریکا در قالب استراتژیک تفسیر کنیم، راهی جز رجوع به این دو عامل نداریم. از سوی دیگر باید توجه داشت دولت پنهان آمریکا (نهادهای حاکمیتی) که در خدمت مجمع صنایع تسلیحاتی این کشور است، بهروشنی از این روند سود میبرد. چراکه در این پرونده منافع مهمی در ارتباط با شرکتهای تسلیحاتی وجود دارد و ادامه تنش بهمنظور فروش سلاح برای آنها مهم است.
اسرائیل و عربستان تا چه اندازه نقش مستقلی در شکلدهی به سیاستهای آمریکا نسبت به ایران بازی میکنند؟ هر یک از آنها از طریق فشار به ایران مشخصا دنبال چه هستند؟
بدونشک این نقش مؤثر و مستقل است. نتانیاهو اکنون بیش از هر زمان دیگری بهدلیل بنبست سیاسی به جود آمده در تلآویو به کمک ترامپ نیازمند است، همانطور که ترامپ هم به او احتیاج دارد. در حقیقت روابط متبادل میان این دو چهره غیرقابل انکار است. در سوی دیگر معادله نیز عربستان قرار دارد. میدانیم که این کشور اخیرا وارد مذاکره مستقیم با یمنیها شد، اما بررسی رفتار ریاض در جریان مذاکره نشان میدهد سعودیها منتظر «دستاوردی خاص» در منطقه علیه محور مقاومت بودند تا با تکیه بر آن، طرف مقابل را مجبور به عقبنشینی در مذاکرات کنند. بهعبارت دیگر، دستیابی به پیروزی که در میدان از آن عاجز بودند. عدمحصول این دستاورد علت اصلی تغییر لحن سعودیها و شکست مذاکرات با میانجیگری عمان بود. بنابراین روشن است که هم اسرائیل و هم سعودی فشار زیادی را برای تشدید تنش در منطقه به آمریکا وارد کرده و میکنند.
البته باید توجه داشت که معادلات بهطور کامل مطابق میل طرف مقابل پیش نمیرود که یکی از نشانههای مهم آن همین شکست مذاکرات در یمن بود. روشن است که آمریکاییها تلاش داشتند پیش از ورود به فاز جدید فشارها علیه ایران، پرونده یمن را خاتمه دهند تا از یکسو به ناآرامیها در مرزهای جنوبی عربستان (درصورت وقوع تنشهای منطقهای جدید) خاتمه داده باشند و از سوی دیگر فشارهای خود بر ایران و متحدانش را در سایر میدانها (عراق، لبنان و فلسطین) متمرکز کنند. بر این اساس است که پیشبینی میکنم شرایط در یمن مجددا به سوی تشدید بحران حرکت خواهد کرد.
با این حال نگاهی به تحولات عراق و لبنان نشان میدهد آمریکا تصور میکند به موفقیتهایی در این راه دست یافته است، در غیر این صورت چگونه میتوان سقوط دولتهای عراق و لبنان را تفسیر کرد؟
بخشی از آنچه مورد اشاره شماست را نمیتوان ضرورتا پیروزی برای واشنگتن دانست. ببینید، نوعی موازنه قدرت و همجواری بازیگران در این منطقه وجود دارد. این معادلات براساس تفاهمی غیرمستقیم میان شهید سلیمانی و ژنرال پترائوس، رئیس وقت ستاد ارتش آمریکا شکل گرفته بود؛ معادلهای که در نتیجه آن خطوط قرمز طرفین از سوی یکدیگر به رسمیت شناخته شده و وضعیت «نه جنگ، نه صلح» برقرار شده بود. ترامپ این خطوط قرمز و معادلات مبتنی بر آن را با سیاستهای متهورانه خود از بین برده است. فشارهای پنهان و آشکار اعمالشده از سوی واشنگتن برای سقوط دولتهای عراق و لبنان دقیقا در همین جهت بوده است. این پیروزی نیست، تغییر معادله بازی است.
از سوی دیگر، باید توجه داشت عبور از خطوط قرمز و اتخاذ سیاستهای عریان و خشن از آن رو انتخاب شده که روشهای پیشین، مطالبات دولت آمریکا را برآورده نمیکرده است.
به باور شما، پاسخ به حادثه ترور سردار سلیمانی چگونه خواهد بود؟
شهید حاجقاسم سلیمانی شخصیتی استثنایی بود که به سختی نظیر آن تکرار خواهد شد، از سوی دیگر او بیانگر هیبت و اقتدار محوری بود که به امتداد سراسر منطقه خاورمیانه تعریف میشود. بنابراین هرگونه پاسخ انتقامی به ترور او باید پاسخی از سوی تمام این محور تلقی شود؛ از تهران تا بغداد، دمشق، بیروت، غزه و صنعا. من باور دارم که پاسخ ایران به این حادثه بر مبنای سیاستی حکیمانه و خارج از دایره کنش و واکنش انفعالی خواهد بود. این پاسخ باید برای آمریکاییها روشن کند که اشتباه کردهاند و نمیتوانند مجددا دست به چنین اقداماتی بزنند؛ چراکه اگر در بازه زمانی منطقی به این حادثه پاسخی داده نشود، طرف مقابل به اجرای اقدامات مشابه تحریک خواهد شد. آنها باید متوجه شوند سیاست ترور فرماندهان و رهبران نهتنها منجر به تضعیف مقاومت نمیشود، بلکه آن را بزرگتر خواهد کرد، همانطور که در غزه و لبنان و حتی ایران (ترور سران حزب جمهوری اسلامی در جریان جنگ تحمیلی) شاهد آن بودیم.
فکر میکنید این پاسخ از طریق پایگاههای منطقهای و دوستان ایران خواهد بود یا مستقیما توسط این کشور؟
از آنجا که شهید سلیمانی مسئول رسمی جمهوری اسلامی بود، بنابراین ایران ولیدم او به شمار میرود و از این بابت تصور میکنم پاسخ باید پاسخی ایرانی باشد. اگرچه همانطور که سیدحسن نصرالله در پیام تسلیت خود تاکید کرد، تمامی محور مقاومت با این پاسخ مرتبط خواهد بود.