به دنیای خنزر و پنزر خوشآمدید
گزارش همشهری از بازار سیداسماعیل، بازاری که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا میشود
حمید رضا بوجاریان_روزنامه نگار
خیلیها دنبال بهانهاند که یاد روزهای شیرین گذشته یا خاطره کسانی را زنده کنند که دیگر بینشان نیستند. تعدادشان هم کم نیست، برای همین است که کسب و کار آنها که خاطرهفروشی میکنند بدک نیست. چند تایشان را میشود اول بازار حضرتی دورمیدانی که ملغمهای از کسب و کارهای مختلف در آن پا گرفته پیدا کرد. آنها کسانیاند که روزیشان را با فروش خاطره بهدست میآورند و کار آنها را که در پی گذشته خود به قلب بازار تهران آمدهاند، راه میاندازند. همشهری سری به بازار این کسب و کار زده و با خریداران خاطره و فروشندگان آن به گفتوگو نشسته است.
بازارسیداسماعیل، همه نوع کسب و کاری دارد؛ ازفروشنده چاقو و لوازم پلاستیکی آشپزخانه گرفته تا فروشندگان انبردست و پیچگوشتی تا شکمپرکنهایی که بوی غذایشان میدان را برداشته است.عدهای هم که توان اجاره مغازه ندارند، جنسهای دست دوم خود را روی زمین ریختهاند و میفروشند؛ازسوئیچ ماشین و دزدگیر گرفته تا شارژر تلفن همراه و تسبیح. اینجا همهچیز میتوان خرید، با قیمتهایی که مشابه ندارد و ارزانتر از هر جای دیگری است. گاریهایی که از بازار بیرون میآیند، بار بازاریها را از لابهلای همین حجرهها و بساطیها عبور میدهند تا به مقصد برسند. دور تا دور میدان، گلهگله جمعیت ایستاده و نشسته مشغول کارند. یا یکی خریدار است یا یکی دیگر فروشنده. اما بازار برخیها با دیگران تفاوت دارد؛ تفاوتی که میشود آن را در نوع مشتریها و کالاهایی که برای فروش به نمایش گذاشتهاند، فهمید. چند حجره کنار دست هم اجناسی را میفروشند که ظاهر تمیز و جذابی ندارند اما، هر چه قدیمیتر باشند، خاصتر میشوند. اینها حجرههایی هستند که در آن خاطره موج میزند و خاطرهبازها، پای ثابت خریدشان هستند.
حجرهای با بوی خاطره
مردی جلوی حجره رنگ و رو رفته با دیوارهای سیاهی که از چین و چروک گذر زمان حسابی زخم برداشته نشسته و با حظی که بهنظر پایانی ندارد داخل حجرهاش را میپاید. حجرهای که تا خرتناقش پر از کالاهای رنگ و وارنگ به ظاهر مستعمل و دست دوم است را طوری چیده که حتی نمیشود یک پا جلو گذاشت و داخلش رفت. با دیدن کالاهایی که جلوی حجره است، بوی خاطره را خیلی خوب میشود حس کرد. هر جنسی را که میبینی، انگار گوشهای از گذشتهای که از سرگذراندهای چون فیلمی جلوی چشمانت زنده میشود و به دنیای دیگری میبردت؛از آتاری و نینتند و تا تلویزیونی که داخل جعبهای چوبی است و درپوشی از صفحه نمایشاش مراقبت میکند گرفته تا نوار کاست و فیلم ویدئویی و نوارگرامافون همه وهمه یک جا جمعاند. مرد فروشنده خیلی وقت است کارش جمع کردن چیزهایی است که صاحبخانهها خرت وپرت میدانندشان و مرد صاحب حجره بخشی از گذشتهای که از آن، دیرزمانی نگذشته. صاحب حجره دور میدان بازارسید اسماعیل، اسمش«محمد» است. او سرش را زیر کلاهی که برای فرار از سوز سرما برسرگذاشته پنهان کرده است. حرف در دهانش یخ زده و به زور انبردست باید کلمات را از حصار دهانش بیرون کشید. میگوید20سال است کارش جمع کردن به قول امروزیها آنتیک از خانههاست؛ «خیلیهاشون خرابن یا قطعههاشون ناقصه. تو این مدت یاد گرفتم چطور هرجنسی رو تعمیر کنم که مثل روز اولش کارکنه. فکر نکنم سازنده بعضی از این چیزا خودشونم بدونن چطور باید اینا رو تعمیر کنن». آنقدر به قول صاحب حجره آنتیک در حجرهاش جمع کرده که خودش هم نمیداند جمع ارزش ریالیشان چقدر میشود. هرچه باشد، حاصل 20سال گشت و گذارش در خیابانهای شهر و حتی شهرهای دور و نزدیک است که چنین گنجینهای از آنتیکهای خاطرهانگیز را ایجاد کرده است. محمد، از رونق بازار خرید و فروش کالاهایی که او در اختیار دارد، میگوید: «آدمایی که دنبال چیزای خاص هستن همیشه هستن. کیه که دوست نداشته باشه یه جنس خاص ارزون که تو خونه هرکی پیدا نمیشه رو داشته باشه. من و چند تای دیگه تو این بازار جور کن جنس برای همچین آدمایی هستیم که کم نیستن».
جبران یه آرزوی از دست رفته
دهه شصتیها دست به جیبتر از دیگرانند و بیشتر میتوان در بازار فروش نوستالژی پیدایشان کرد؛ بازاری که برای این نسل پر از چیزهای تازه وعجیب وغریب بود؛ از نینتند و گرفته تا آتاری که تازه پایش به ایران باز شده بود و خیلیها در حسرت داشتنش میسوختند. حالا اما، نینتندو و آتاری شده بخشی از یک خاطره شیرین. نینتندو را با بازی قارچ خورش دوست داشتند و آتاری را با هواپیمایی که اگر حواست نبود بدون بنزین میماند؛ منفجر میشد. پیدا کردن اینها کارسختی در بازار امروز است. حالا که ایکس باکس و خیلی چیزهای دیگر به سرگرمی بچههای این دوره تبدیل شده، بچههای دیروز دنبال خریدهایی هستند که یاد آن ایام را برایشان حتی برای لحظهای هم که شده زنده کند و از لذت بودن درهوای بچگی، سرمست شوند. یکی از بچههای دیروز، مشتری امروز یکی از حجرههای خاطرهفروش است. مرد که رگههایی از گذشت زمان در موهایش دیده میشود، خیره به دسته آتاری خلبانی مشکی رنگی شده که دکمهای قرمز بالای آن است. زیرلب کلمات نامفهومی به زبان میآورد و همانطور که چشمش روی دسته آتاری است بلند میپرسد:«آقا این آتاری سالمه؟چند میدین؟» مرد فروشنده میپرسد:«کدومش؟ 777رو میگی؟» مرد خریدارمیگوید: «آره. نوار هم داره؟» فروشنده میگوید:«5تا نوار داره.999تا بازی هم تو حافظشه که چند تاش کار نمیکنه. 350تومنه» مرد خریدار چانهزنی را شروع میکند. اصرارهایش بیشتر از 30 هزارتومان تخفیف برایش نمیآورد. کارتش را میدهد دست فروشندهای که با کارتخوان ایستاده. رمزکارت را میدهد و بعد از قرچ قرچ کردن رسید پول دستگاه کارتخوان، فروشنده آتاری مشکی را برمیدارد و با چند بازی اضافه داخل کیسهای بزرگ میگذارد و به مرد خریدار میدهد. از خریدار میپرسم چرا دنبال چنین چیزی آمده است. مرد نگاهی به من میاندازد و میگوید:«آتاری یه روزی همه سرگرمی من بود. بابام هیچ وقت برای ما آتاری نخرید چون تعداد بچهها زیاد بود و میترسید از درس و مشق بیفتیم. برای همین همیشه دوست داشتم آتاری داشته باشم و این
آرزو رو تا الان که 36سالمه با خودم دارم. امروز اومدم بازار، دسته آتاری رو که دیدم یاد گذشته کردم و گفتم بیام و یه آتاری بخرم. هر چند گرونه ولی میارزه که یه همچین چیزی داشته باشم. هر زمان وقت کنم، حتما اون هواپیما رو بازی میکنم ببینم تهش چی میشه».
خارجیها بازدیدکننده خاطره فروشها
بازارتهران پر گردشگر خارجی است؛گردشگرانی که درکشورهای خودشان چیزی به اسم بازار، به شکلی که در تهران میبینند ندیدهاند.خیلیهایشان مبهوت عظمتش میشوند و حیران از این همه زیبایی. اما حیرت آنها وقتی بیشتر میشود که لیدرها، پایشان را به سیداسماعیل بازکنند. گردشگران در حالی از کنار بساطکنندههایی که جنسهای درب و داغان و گاه سرقتیشان را روی زمین ریختهاند و با قیمتهای عجیب وغریب میفروشند میگذرند، چشمشان به خاطرهفروشهای بازار میافتد. گردشگرانی که از آلمان آمدهاند و سن و سالی از آنها گذشته، از لیدرشان درباره حجره فروشنده خاطرهها میپرسند. مترجم هم از کسب و کار مرد صاحب حجره و اجناسی که در آن فروخته میشود، صحبت میکند و تعجب گردشگران را بیشتر. یکی از گردشگران، چشمش به سماور زرد رنگ کمابیش سیاه که بالای حجره و جایی دور از دست گذاشته شده میافتد و با دست آن را به دیگر گردشگران نشان میدهد. فروشنده چون دوندهای حرفهای بدون استفاده از هیچ ابزاری، با یک جهش بلند سماور را سر دست میگیرد و آن را به زن آلمانی میدهد. فروشنده شروع به تعریف و تمجید ازسماورش و اینکه روسی اصل است، میکند: «نمیگم مال 100سال قبله اما خیلی قدیمیه .فکر کنم 80سال رو داشته باشه. نمونه این خیلی کمه. حکاکی هم داره و میتونید بخونید مهرشرو». مترجم هم به آلمانی چیزهایی به خارجیها میگوید. 10دقیقه این پا و آن پا میکنم تا ببینم آلمانیها چیزی میخرند یا نه؟ دست آخر گردشگرها جلوی حجره جمع میشوند و عکس یادگاری با اجناس داخلش میگیرند. اصرار آنها به اینکه صاحب حجره کنار آنها بایستد و عکس بگیرد به جایی نمیرسد. در نهایت کسی چیزی نمیخرد. مرد صاحب حجره اما ناراحت از نفروختن کالاهایش نیست. صاحب حجره میگوید بازار عکس گرفتن خارجیها و ایرانیها با نوستالژیهای داخل حجره داغ داغ است و اگر قرار بود برای عکس انداختن از کسی پول بگیرد؛ کسب و کارش از اینرو به آن رو میشد.
چرا دنبال خاطره میگردیم؟
بسیاری از روانشناسان توصیه میکنند که افراد در زمان حال زندگی و از ماندن در گذشته خودداری کنند اما با وجود این افراد زیادی هستند که دوست دارند نگاهی، به گذشته خود داشته باشند و با خاطره بازی و به یاد آوردن ایامی که بر آنها گذشته است برای خود ساعتها و لحظات شاد و احساسیای رقم بزنند. ایجاد احساس خوشایند با به یاد آوردن خاطرات شیرین گذشته، فینفسه امر مذمومی نیست و حتی میتواند منجر به برطرف کردن برخی خلأهای احساسی در افراد و ایجاد احساس اعتماد به نفس بیشتر در فرد شود. در بررسیهایی که از سوی کارشناسان روی افراد علاقهمند به گذشته انجام شده است، افرادی بهدنبال خاطرات گذشته هستند که دارای چند ویژگی مشخص بودند. یکی از این ویژگیها تنهایی است. چنین احساسی بیشتر در میان افرادی در گروه سنی بالا دیده میشود. این دسته از افراد، با نگاه کردن به عکسهای قدیمی، یاد دوستان و اعضای خانواده و کسانی را برای خود زنده میکنند که یا در کنار آنها نیستند یا از دست رفتهاند. بنابراین، افراد تنها یکی از گروههایی هستند که علاقه به خاطره بازی در آنها موج میزند. دسته دیگری که به خاطرهها و داشتن اجسام و وسایلی که حس گذشته را برایشان زنده میکند احساس تعلق خاطر دارند، افرادی هستند که امیدی به آینده ندارند و استرس بالایی را تجربه میکنند. این افراد، بهدنبال پیدا کردن اجسامی هستند که بتواند به آنها آرامش داده و قدری از نگرانیشان را از آینده برطرف کند. چنین اشخاصی، با داشتن اجسامی که حس نوستالژیک دارند به آینده خوشبینتر شده و با نگهداری از این قبیل اجسام، سعی میکنند بخشی از نیازهای روحی خود را تأمین کنند. از سوی دیگر، علاقه برخی اشخاص به مرور خاطرهها ناشی از داشتن حس تعلق و تعصب به گذشته است. این گروه از افراد، زندگی گذشته خود را تنها ایامی میدانند که در آن خوشحال بودهاند و به این دلیل، میکوشند با گردآوری کالاها یا اجسامی که به هر شکل تداعیکننده روزهای گذشته است، بخشی از شادی گذشته خود را به زمان حال منتقل کنند. به هر روی، بسیاری از افراد نمیتوانند با تغییرات فرهنگی، اجتماعی و... جامعه خود را منطبق کنند و دوست دارند به سبک خود زندگی کنند و هر چیزی که بتواند این سبک زندگی را برای آنها تأمین کند دوست دارند و یاد آن را گرامی میدارند. چنین حسی کمابیش در همه افراد وجود دارد و تنها مهارتهای ارتباطی و اجتماعی است که میتواند از شدت و حدت آن کم کند.
بازار نوستالژی
دهه شصتیها دست به جیبتر از دیگرانند و بیشتر میتوان در بازار فروش نوستالژی پیدایشان کرد؛ بازاری که برای این نسل پر از چیزهای تازه وعجیب وغریب بود؛ از نینتند و گرفته تا آتاری که تازه پایش به ایران باز شده بود و خیلیها در حسرت داشتنش میسوختند