خوشبهحال یلدا
گروههای مردمی زیادی در این شرایط سخت اقتصادی، مردم نیازمند را از یاد نبردهاند و تلاش میکنند شب یلدا را همه خانوادهها بتوانند جشن بگیرند
حمیدرضا بوجاریان _ روزنامهنگار
حالا که چند روز بیشتر به شب یلدا نمانده، پدرانی هستند که آنقدر این پا و آن پا میکنند تا عقربههای ساعت به قله برسد و چشم فرزندان منتظرشان سنگین شده و پلکهایشان روی هم آرام بگیرد تا دل پدر دست خالی از آذوقه یلدا کمی آرامتر شود؛آرام از اینکه حداقل برای یک شب دیگر هم که شده سؤال فرزندش را که میخواهد بپرسد «بابا برای شب یلدا چی گرفتی» را نشنود. پدر پاسخی جز هیچ و شرمی که چون عرقی سرد بر تنش مینشیند، ندارد. حال و روز برخی خانهها در شب یلدا همین گونه است؛ شبی که برای برخی خوش است و برای بسیاری دیگر چون کابوس. کابوسی که عدهای از اهل معرفت، بینام و نشان و بدون سرو صدا سعی میکنند با اندک آذوقه و تقسیم شبخوش یلدایشان با دیگران، از تلخیاش کم کنند. با برخی از این بهترین مردمان همراه شده و از چرایی کارشان، حالشان و خاطراتشان از یلداهایی که گذراندهاند، روایت کردهایم.
هنوز چند نفس مانده به تمام شدن عمر پاییز، خیلیها آماده بزم رسیدن ننه سرما میشوند و برایش زیرکرسیهای قرمز و جمعوجورخانهها، بساط آماده میکنند تا شادی بلندترین شب سالشان را تکمیل کنند. خیلیها درتب و تاب یلدا، چنان آستین بالا میزنند که خیابانها و محلههای شهر را گویی عیدی نو آمده است. آجیلفروشها و قنادان، به مثال شبهای عید، فرصت سرخاراندن ندارند. هرکس میکوشد تا شبی خوش را برای خانوادهاش گرد بزرگترهای فامیل مهیا کند. در این میان، عدهای تنها یاد بزم خود نیستند و حواسشان به دور و اطرافشان هست. یاد کسانی که جیبهایشان کمرمقتر از هر زمان دیگری است و گرانی، امان از کفشان برده است. کسانی مانند حمید عطایی که خودشان آستین بالا زدهاند و مردمی و نه در قالب خیریه و مؤسسههای همیاری دست کمک به سوی نیازمندان دراز کردهاند، کم نیستند. آذوقههای شب یلدا گران است و جفت و جور کردن آن برای خانوادهها کار سختی است و هزینههای سنگینی میطلبد. عطایی درباره چگونگی جمع کردن پول ملزومات برای گذراندن خوب بلندترین شب سال، میگوید: «محلههای منطقه12 آدمای آبرومند اما، نیازمند زیادی داره. خیلی وقتا شده با دست خالی و فقط با یه یا علی کار رو شروع کردم. تا الان که بیستویکساله خودم و دوستانی که تو این راه همقدمشون هستم. اولش با یه جعبه شیرینی کارو شروع کردم و الان برای جورکردن آذوقه شب یلدا تلاش میکنم. تو این مدت، نشده کم بیارم و خدا خودش رسونده. از هیچ نهاد دولتی و ادارهای هم برای جمع کردن یه بسته کوچیک هدیه
شب یلدامون کمک نخواستیم و همین شده برکت کار ما». عطایی از کسی که استاد مینامدش یاد میکند و به نقل از او جملهای قابل تامل میگوید: «ما برای دلمون کار میکنیم. استادم همیشه میگفت که شماها میخواید منت سر خدا بذارید یا بنده خدا؟ این افتخار نداره که من سینهمو بدم جلو و راست راست تو خیابون و کوچه و محله راه برم و بگم من بودم که این بستهها رو بردم و دادم در خونه نیازمندا. ما برای این کار اینجا نیستیم. خدا این آدما رو خلق کرده که ما رو آدم کنه. اینکه جای این آدما عوض بشه برای خدا اندازه یه بشکنه. اینجاست که خدا خدا میکنم با این کار، منم آدم بشم». او حرف جالب دیگری هم میزند: «به کم و زیاد کاری که انجام میشه کار ندارم. اما وقتی که میبینم پدر، مادر یا بچهای از اینکه شب یلدای خوبی رو گذرونده و سفره خانهشان شده برای یه شب خالی نیست، سرمست میشم؛ مستیای که اونقدر قشنگه که نمیتونم براتون حسشو بگم».
اینجا حالمان بهتر است
مریم مرادی، معلم مقطع پیشدبستانی است. با اینکه آلودگی هوا باعث شده مدارس مقطعی که او معلم آن است تعطیل شود و میتوانسته در خانه بماند، ترجیح داده روز تعطیلش را با خرید انار و شکلات شب یلدا و بستهبندی آن بگذراند. با اینکه درآمد آنچنانی ندارد میگوید؛ پول باید وسیلهای باشد برای آرامش روح؛ «حقوق معلما اونقدری نیست که خیلی بتونم کمک مالی به آدمایی که نیاز دارن بکنم. اما یه وقتایی هست کنارگذاشتن یه سهم همیشگی از حقوق، هرچه قدر هم کم باشه میتونه یه گوشهای از درد یه نفر رو برطرف کنه». اینکه چطور شد این خانم معلم شد پای ثابت کارهای عامالمنفعه شنیدنی است. او میگوید: «بچهای سرکلاسم بود که سرطان داره. یه مدتی بود که میدیدم مدرسه نمیآد. یه رو، خاله بچه بهم زنگ زد و گفت که امیرحسین تو بیمارستان بستریه و حاضر نیست دارویی که دکترا گفتن رو تزریق کنه. همش میگه خانوم معلممون باید بیاد تا دارو بزنم. منم رفتم بیمارستان. تا دست بچه رو گرفتم انگار یه انرژی بهم منتقل شد که حس خوبی بهم داد. بچه هم قبول کرد داروش رو بگیره. حال اون بچه الان بهتره و اما حال من از اون روز کلی فرق کرد». او خاطرهای از یلدا تعریف میکند و با اشکی که گوشه چشمش جمع شده میگوید: «بچههایی سرکلاسم بودن و هنوزم هستن که 2روز بعد ازشب یلدا یا روزهای قبل این شب غیبت میکردن. وقتی پرس و جو میکردم چرا غایبن و سرکلاس نیومدن، مادراشون میگفتن بچههای دیگه سر کلاس از شب یلدا و میوهها و شیرینیهای که خوردن تعریف میکنن. اونا نتونستن برای اون شب چیزی تهیه کنن و بچهها چون حرفی برای گفتن نداشتن دوست نداشتن بیان مدرسه. این موقعها حالم خیلی بد میشه. برای اینکه خودمو دلداری بدم، ششساله هر سال برای شب یلدا هرطوری شده یه پولی جمع میکنمو همراه دوستای دیگم، چند بسته یلدایی درست میکنم تا برسونم دست خونواده بچههایی که میدونم مشکل دارن. خدا روشکر الان خیالم راحتتره که بچهای دور و برم نیست که همچین مشکلی داشته باشه».
فراخوانی برای اهل دل
افرادی را دیدهایم که گوشی هوشمندشان را شده حتی برای لحظهای از خود دور نمیکنند و پای ثابت دنیای مجازیاند. برخی از این فضا برای پرکردن اوقات فراغت، برخی برای کسب و کار و عدهای برای آگاهی از اخبار استفاده میکنند، اما میان کاربران دنیای مجازی هستند افرادی که از این فضا استفادهای دیگر میکنند. دنیای مجازی برایشان به محلی برای قول و قرارهایی که هم خیر برای خودشان دارد هم، خلقالله تبدیل شده است. زینب جعفری یکی از این افراد است. با اینکه سن و سال زیادی ندارد اما مادر یک فرزند است. او حال بچههایی را که دوست دارند شب یلدایی شیرینی داشته باشند خوب میفهمد. شاید همین درک از خواستههای بچهها و دل دادن به دل آنها، باعث شد در یکی از شبکههای مجازی از دوستانش بخواهد که برای کمک به برپا شدن یک شب خوب و شاد برای بچههای محروم شهر دست بهدست هم بدهند. او میگوید: «سال94 بود که گذرم به محلهای افتاد که بچههایش آرزو داشتند شب یلدا داشته باشن. باورم نمیشد تو تهران همچین بچههایی زندگی کنن. فکر کردم برای بچههایی که همچین آرزویی داشتن یه کاری کنم. بعد دیدم دست تنها نمیتونم از پس هزینهها بر بیام. فکر کردم توی صفحه شخصیام در شبکه مجازی به کسایی که میشناختم بگم چه فکری تو سرمه. دوستای زیادی استقبال کردن و هرکسی هر کاری بلد بود انجام داد تا مراسم برگزار کنیم». او حرفش را اینطور ادامه میدهد: «بچههای دانشکده هنر، به یاد قدیما که آجیل و میوه رو توی کیسههای کاغذی میریختن، کیسه کاغذی جور کردن و روش نقاشی شب یلدا کشیدن. یه عدهای هم پول جمع میکردنو ما هم میرفتیم خرید. فکر میکردم با کارایی که میکنیم 30تا بسته شب یلدا درست بشه. اونقدر غرق کار بودیم که وقتی کارا تموم شد، 350بسته جمع کرده بودیم. از اون سال تا الان هر سال برای یلدا یه قرار داریم دور هم جمع شیم و برای بچهها یلدا بسازیم».
یلدا با طعم مهربانی
گروهی از جوانان تهرانی چند سال است شبهای یلدا برای کودکان و بزرگسالان نیازمند، هدیه شب یلدا میبرند. آنها حال خوب یلدایشان را با هدیه دادن به کارتنخوابها، دستفروشها، زبالهگردها، بچههای کار و... گره زدهاند. کتایون یکی از اعضای این گروه است که میگوید: «آذرماه چند سال قبل یکی از دوستانی که در فضای مجازی جزو دوستان من بود، اطلاعیهای درخصوص خرید هدیه شب یلدا و تهیه آجیل و میوه برای کودکان کار روی پیج خودش گذاشته بود. من هم علاقهمند شدم و با دوستانم درباره آن پست صحبت کردم. بهنظرم کار خیلی جالبی بود. در بستههایی که قرار بود آن دوستان سال91 درست کنند؛ یک شال و کلاه، یک کتاب سخنگو به همراه آجیل و انار بود. اگر اشتباه نکنم آن سال هربسته باید به مبلغ 15هزار تومان خریداری میشد و ما 20بسته خریداری کردیم. چند روز مانده بود به شب یلدا و پخش کردن آن بستهها، احساس کردیم 20بسته به هیچ کجا نمیرسد برای همین بین خودمان پول جمع کردیم و با چیزی حدود یک میلیون تومان، مقداری آجیل و انار و وسایل دیگر خریدیم و 55بسته دیگر آماده کردیم تا بین آدمهایی که مدنظرمان بود پخش کنیم. سال اول با تمام خوبیهایش ما را کمی اذیت کرد. بچهها طوری تربیت شده بودند که دوست داشتند فقط به آنها پول بدهیم و شال و میوه خیلی خوشحالشان نمیکرد. تعدادیشان چیزهایی که داده بودیم را روی زمین انداختند و کلا برخورد خوبی نداشتند. از آنطرف آدم بزرگهایی که دنبال زباله بودند یا کارتنخواب خیلی خوب از بستهای که ما به آنها دادیم استقبال کردند و همین مسئله باعث شد ما نظرمان را عوض کنیم. سال دوم نزدیک یلدا، اطلاعیهای روی صفحهاجتماعیام گذاشتم و از دوستان نزدیک و جمع خانوادگی خواستم هرکس دوست دارد در این مراسم حضور داشته باشد به من خبر دهد. بعد ازچند ساعت تعدادی اعلام آمادگی کردند و هرکدام مبلغی که مدنظرشان بود را برای من ریختند و فکر میکنم چیزی حدود یکمیلیون و خردهای برای سال دوم جمع شد. آن سال 15نفر بودیم. همه در خانه من جمع شدیم و 3030بسته آماده و پخش کردیم. بعد از گذشت 2سال دیگر، لازم نبود من چیزی را اعلام کنم و یاد بقیه بیندازم که امسال هم قرار است بسته آماده کنیم. دوستانی که در سالهای قبل حضور داشتند وقتی من و بچههای دیگر را میدیدند مدام میپرسیدند «یلدا برقراره؟» و وقتی پاسخ مثبت من را میشنیدند خودشان سهمشان را میدادند یا شماره حساب میگرفتند و پول را به حسابم میریختند.»
مهربانی به هر قیمتی
حقوق معلما اونقدری نیست که خیلی بتونم کمک مالی به آدمایی که نیاز دارن بکنم. اما یه وقتایی هست کنارگذاشتن یه سهم همیشگی از حقوق، هرچه قدر هم کم باشه میتونه یه گوشهای از درد یه نفر رو برطرف کنه