گفتوگو با مزدک دانشور، انسانشناس پزشکی، درباره راههای عملی مقابله با آلودگی هوا
راهحلهای یکشبه برای آلودگی هوا سراب است
نگار حسینخانی ـ خبرنگار
نمیتوانیم نفس بکشیم. آسمان شهر سیاه شده و چندان کاری از ما ساخته نیست جز آنکه بچهها را به مدرسه نفرستیم. شهر را تعطیل کنیم یا طرح زوج و فرد برای تردد خودروها در نظر بگیریم. چرا هر سال با این مسئله دست به گریبانیم و چرا در هیچیک از این سالها راهی را برای نجات نفسها از این هوا پیگیری نکردهایم. آیا راههای کوتاهمدت تغییر، قابل اعتنا و اهمیت است؟ از مزدک دانشور، انسانشناس پزشکی خواستیم به این سؤالات پاسخ دهد.
آلودگی هوا مسئله تازهای نیست و صحبت از آن نیز تقریبا هیچ نکته تازهای ندارد. همهچیز درباره آلودگی گفته شده، اما هر سال دوباره همان حرفها تکرار میشود. چرا قرار نیست چیزی تغییر کند؟
اجازه دهید از رویکرد دولتها و جامعه روشنفکری به مسئله آلودگی هوا شروع کنم و نشان دهم که رهیافت «سرزنش قربانی» تا چه حد ابتر است. حتما شعارهای دولت در زمینه مصرف آب را بهخاطر دارید که شهروندان را به مصرف کمتر آب آشامیدنی و هدر ندادن آن دعوت میکند. هماکنون که محیطزیست بدل به موضوع مهمی شده پلاستیک همان جایگاه را در شعارها پیدا کرده است. از دولت گرفته تا روزنامهنگاران و روشنفکران، مردم را به مصرف کمتر پلاستیک دعوت میکنند. البته بخش کوچکی از آنچه گفته میشود صحت دارد. اما بخش عظیمی از این کوه یخ، در شیوه تولید سرمایهدارانه و سوءمدیریت دولتی نهفته است. دولت در لوای شعار کمتر مصرف کنید، سوءمدیریت منابع آب را در امر کشاورزی پنهان میکند. آنها این را پنهان میکنند که 82درصد آب استحصال شده صرف امور کشاورزی میشود و کشاورزی خرده مالکی و غیرمکانیزه در ایران همراه با تقسیم مداوم زمینها، بهرهوری و کارایی بسیار اندکی دارد و با کمک مصرف بالای آب قیمتهای خود را متعادل نگاه میدارد. درباره پلاستیک هم دولتها این نکته را پنهان میکنند که خود موجد تولید و مصرف بالای پلاستیک بودهاند. در سالهای دهه 1360 تقریبا استفاده از کیسه پلاستیکی در خرید امری نادر بود. زنان و مردان از زنبیل استفاده میکردند و میوهها و دیگر خوراکیها در پاکتهای کاغذی ارائه میشد. شیشههای نوشابه پس از مصرف به بقالیها عودت داده میشد و پلاستیک تا این حد در زندگی ما وارد نشده بود. این دولت بود که با انواع مجوزها به صنایع، مصرف هرچه بیشتر پلاستیک را دامن زده و چنین فاجعهای آفرید.
استفاده از اتومبیل شخصی نیز تابع چنین وضعیتی بود. در زمان شاه داشتن کارخانه اتومبیلسازی آرزوی دیرینه دولتمردان بهحساب میآمد. تا آنجا که هویدا سوار بر پیکان خود به محل کار میرفت و شاه در مراسم مربوط به کارخانه ایرانناسیونال شرکت میکرد و به دولتمردان برای بازکردن عرصه برای کارخانههای اتومبیلسازی فشار وارد میآورد. در همان دوران ترافیک آزاردهنده تهران و آلودگی هوا آغاز شد. پس از پایان دهه 1360و آغاز دوره سازندگی، پلتفرم مونتاژ و واردات خودروی شخصی در اولویت قرار گرفت. دیگر وسایل حملونقل عمومی در اولویت دولت سازندگی نبود. از سویی به این علت که روابط جهانی مناسبی وجود نداشت، مونتاژ و واردات خودروهای کم کیفیت از شرق آسیا در دستور کار قرار گرفت و با استانداردهای پایین بنزین در ایران ترکیب شد و آلودگی بحرانی تهران را در 30ساله اخیر آفرید. گره کوری که دیگر هیچ دولتی نتوانست آن را باز کند.
هزینههای اجتماعی تولید سرمایهدارانه چگونه محاسبه میشود؟
نکته مهمی که نگاه روشنفکران و روزنامهنگاران را بهخود جلب نمیکند، هزینههای اجتماعی شیوه تولید سرمایهدارانه است. اجازه دهید اول در رابطه با این اصطلاح توضیح بدهم. در این شیوه کار بهصورت اجتماعی تولید را به سرانجام میرساند. یعنی افراد بسیاری در روند تولید یک محصول مشارکت دارند، حال آنکه سود و منفعت بهصورت فردی تخصیص پیدا میکند. متأسفانه عوارض تولید و مصرف نیز بهصورت اجتماعی توزیع میشود. در این فرایند، جامعه و محیطزیست متضرر خواهند شد تا عدهای بهرهمند شوند. برای روشن شدن موضوع مثالی میزنم. صاحب یک معدن در ایالات متحده آمریکا عدهای معدنکار را برای استخراج اورانیوم بهکار میگرفت و به آنها حقوق پرداخت میکرد. صاحب معدن در چند سال فعالیت معدن میلیاردر شده و وقتی منابع معدن به پایان میرسید، معدنچیانی افسرده، شهری مرده، محیطزیستی چاک خورده و مسموم بهجا میماند. صاحب معدن هم با پولهای بهدست آورده در جزایر معاف از مالیات مشغول لذتبردن از زندگی میشد و مردم آن شهر با مسائل اجتماعی چون بیکاری، خودکشی، اعتیاد و از همه مهمتر محیطزیست آلوده دست به گریبان میشدند.
اما درباره هزینههای اجتماعی و محیطزیستی آلودگی هوا باید گفت که به گزارش سازمان جهانی بهداشت 91درصد جمعیت جهان در هوای آلوده تنفس میکنند. بهعبارت دیگر از هر 10نفر 9فرد با هوای آلوده سرو کار دارند. 80درصد مردم شهرنشین در هوایی تنفس میکنند که آلودگی آن حتی از محدوده آلودگی اعلام شده از سوی سازمان جهانی بهداشت نیز فراتر است. آلودگی هوای شهرها بیشتر ناشی از سوختهای فسیلی در ماشینها، فعالیت صنعتی کارخانهها و مولدهای انرژی، بخارات ناشی از دفع زباله و مصرف انرژیهای غیرپاک برای گرمازایی و دیگر فعالیتهای شهروندان است. آمار مرگزایی این «آلودگی بیرونی» در عرصه جهانی 4.2میلیون نفر در سال است. آمار بیماریزایی و مرگزایی آلودگی هوا به گفته سازمان جهانی بهداشت به شرح زیر است: 29درصد از سرطانهای ریه، 17درصد از بیماریهای حاد ریوی و عفونتهای ناحیه تحتانی ریه، 24درصد از سکتههای مغزی، 25درصد از بیماریهای قلبی-عروقی و 43درصد از بیماریهای مزمن انسدادی ریه. این آمار شامل مرگومیر ناشی از این بیماریها نیز میشود. با این محاسبات میتوان فرض کرد که از هر 60هزار تهرانی که در سال میمیرند، حدود 4هزار نفر در اثر آلودگی هوا فوت کرده باشند. اگر از باری که آلودگی هوا بر نهاد سلامت و درمان میگذارد بگذریم و فقط دیه 300میلیون تومانی این شهروندان تهرانی(و نه اصفهانی و شیرازی و...) را حساب کنیم، یکهزار و دویست میلیارد تومان -نفوس را از دست دادهایم. همانطور که گفتیم این فقط بخشی از بار اجتماعی آلودگی هواست و آثار بلندمدتی که بر سلامت عمومی و مغزی کودکان، زنان باردار و دیگر افراد حساس گذاشته میشود، سر به فلک میزند.(درنظر داشته باشید که من درباره آلودگی هوا با منشأ داخلی هم حرفی نزدم و فقط آلودگی هوای ناشی از سوختهای فسیلی مدنظرم بود.) با توجه به هزینههای بسیار بالایی که ذکر شد هر دولت و هر عقل سلیمی میپذیرد که باید تولید و مصرف اتومبیل شخصی در ایران (و حتی جهان) بسیار محدود شود. اما دولتها کمیته امور عمومی تولید سرمایهداری هستند و نه نهادی برای خدمت به شهروندان عادی. یعنی صدای تولیدکنندگان خودرو در ایران همیشه بلند و نافذ بوده و دولت توانایی مهار زدن به آنها را ندارد. شما ببینید که سالهاست وعده داده میشود که تولید پراید متوقف خواهد شد. سالهاست که همه میدانیم خودروهای فرسوده باید از سطح شهر جمعآوری شوند. سالهاست میشنویم کامیونهای فرسوده باید با انواع بهتر تعویض شوند. تولید و مصرف موتورهای کاربراتوری باید ممنوع شود و... آیا نامه ایران خودرو دیزل را به معاون رئیسجمهور به یاد دارید؟ آنها در آن نامه به بهانه تحریمها خواهان معافیت خودروسازان از نصب فیلتر دوده شده بود. یعنی تحریم بدل به بهانهای شده که خودروسازان از پرداخت هزینههای اجتماعی تولیداتشان شانه خالی کنند و این شهروندان هستند که باید هزینههای تحریم را با جان و سلامتیشان بپردازند.
آیا میتوان با نگاه همهجانبه به مسئله این وضعیت را واکاوی کرد؟ چرا آلودگی هوای تهران قابل کنترل نیست؟
تا امروز همه طرحهای کنترل آلودگی هوا- مبتنی بر کنترل ترافیک- شکست خورده است. اجازه بدهید به ریشهها نگاهی بیندازیم. اول آنکه بخش عظیمی از بودجه شهری تهران و دیگر شهرهای بزرگ بر مبنای فروش تراکم قرار گرفته است. این مسئله به این معناست که در یک خیابان کوچک در تهران میتوان شاهد برجهای 12طبقه بود و تقصیر را به گردن دوران قبل از خود انداخت! این میزان تراکم ساختمانی، تراکم ترافیکی نیز به ارمغان میآورد. مالهایی که با اعمال نفوذ و فساد بالا رفتهاند و یکی از آنها مسیر متروی نیاوران را مسدود کرده، تراکم وحشتناکی از عبور و مرور ماشینی است. ناامنی شهری هم یک نکته اساسی دیگر است. زنان و کودکان در معابر پیاده و بهخصوص در ساعات تاریکی امنیت روانی ندارند و اکثر زنان سابقهای از خشونت کلامی و فیزیکی در سطح خیابان را تجربه کردهاند و بسیاری از آنان ترجیح میدهند که با اتومبیل شخصی تردد کنند. پیادهروهای- حداقل تهران نیز - گویی چندان برای عبور و مرور افراد پیاده طراحی نشده و اگر از دستاندازها و بالا و پایینهای آن بگذریم، پارک خودرو و موتور و یا علمکهای گاز و وسایل مغازهداران، تردد در آن را سخت کرده است. در عین حال بهخاطر ضعف حملونقل عمومی و ناکارآمد بودن آن برای رفتوآمد در شهرهای بزرگ بهخصوص در ساعات شلوغی یا برای رفتوآمد به چند منطقه، به ناچار باید از اتومبیل شخصی بهره برد. فهرست بلندبالایی البته میتوان از دلایل مردم برای استفاده از ماشین نوشت اما بهطور کلی میخواهم این نکته را برای شما باز کنم که استفاده از ماشین حتی در شرایط آلودگی شدید هوا نه بهخاطر خودخواهی و بیاعتنایی به دیگران بلکه بهخاطر اجبارهای واقعی و شرایط زیست شهری مردم است.
راه برونرفت از این موقعیت چیست؟ آیا میتوان به بهبود وضعیت هوا امیدوار بود؟
راهحلهای ژورنالیستی و یکشبه که به تیتر روزنامهها راه پیدا میکند، سرابی بیش نیست. آلودگی هوای تهران چنان با زیست شهری ما پیوند خورده که برای باز کردن این کلاف در هم پیچ نیاز به یک جنبش اجتماعی است. در 30سال گذشته هیچیک از نهادهای بروکراتیک نتوانستهاند کاری برای آلودگی هوای تهران و دیگر شهرهای بزرگ کنند و فقط اداره هواشناسی است که گاه با بشارت آمدن یک جبهه هوای بارانی موجب ابتهاج مردم میشود!! پس اگر راهحلی هست در به راه انداختن همراهی اجتماعی است که بتواند بر رخوت و افسردگی نهادهای بروکراتیک غلبه کند و از سوی دیگر مهاری بر سرمایه و سود انحصارگرایان باشد. نمایندگان مردم چه در شورا و چه در دولت بدون حضور مردم، نهادهای مردمی، احزاب و مطبوعات آزاد نمیتوانند سرمایه و انحصار را به تمکین وادار کنند و بر تولید کارخانجات اتومبیلسازی محدودیت بگذارند. فقط درصورت اراده و خواست مداوم مردم و جنبشهای اجتماعی است که میتوان شیوه تولید و مصرف فردی را تغییر داد و از ساختن اتومبیلهای فردی به سمت ساخت خودروهای جمعی و توسعه حملونقل ریلی پیش رفت. مثالی میزنم؛ به توسعه بزرگراهی نگاهی بیندازید. دو طبقه شدن بزرگراه صدر و ساختن بزرگراه امام علی هزینههای بسیاری برداشته است که اگر با نظارت جنبشهای اجتماعی و مطبوعات آزاد همراه بود، این میزان بودجه میتوانست به سمت ساخت راهآهن شهری و مترو تغییر جهت داده و سیستم مترویی پایتخت را تکمیل کند. بهصورت خلاصه میخواهم بگویم که اگر نمایندگانمان را به حال خود رها کنیم، آنها به سرعت جذب سرمایههای بزرگ و انحصارهای قانونشکن میشوند و به جای تصویب قوانین به نفع حملونقل جمعی به سمت تسهیل مصرف اتومبیل شخصی پیش میروند و در راستای منافع فرادستان عمل میکنند و شهرها بیش از پیش در آلودگی و ترافیک و مرگ تدریجی غرق میشوند.
نسخه کوتاهمدت شما برای چنین وضعیتی چیست؟
در جواب به این سؤال باید بگویم که در ابتدا باید در انگارهها و پیشفرضهای دولتمردان ما تغییری ایجاد شود. باور بهدست نامرئی بازار و اینکه اگر دخالت دولت کمتر شود، اوضاع بهتر خواهد بود، یک پیشفرض نئولیبرالیستی است. این پیشفرض بنیادگرا، هم در زمینه نظمدادن به بازار و هم در انتظام امور شهری به فاجعه ختم شده است. شما به وضعیت شهرهای بزرگ ایران بنگرید. نه نظم و سیاقی در ساختمانسازی وجود دارد و نه راحتی و خوشحالی در سیمای شهروندان دیده میشود. بگذریم از وضع 18میلیون حاشیهنشین و اسکانهای غیررسمی و طردشدگی از فضای شهری و... این است نتیجه 30سال سیطره نئولیبرالیسم. دولت باید به نقش ترقیخواهانه و توسعهدهنده خود برگردد. در این صورت است که میتوان برای آلودگی هوای تهران هم نسخههای کوتاهمدت نوشت. نخستین اتفاق در فعال کردن و جایگاهبخشی به شوراهای محلات است تا مشارکت شهروندان در تنظیم امور تضمین شود. سپس رفتوآمدهای شهری باید مکانیابی و زمانسنجی شوند. یعنی با کمک شوراهای محلات مشخص شود که رفتوآمدهای اصلی شهروندان به کدامسو و در کدام ساعتهاست. مزیتها و معایب هر محله سنجیده شود و پیادهراههای آن محلات بدل به پیادهرو شوند. بسیاری از کوچههای تهران فقط مسیر گذر اتومبیل دارد و خودروها همه جای این کوچهها پارک هستند. با کمک و نظارت شوراهای محلات میتوان و باید شهر را به شهروندان پیاده، زنان، کودکان، افراد توانخواه، زنان و مردان مسن بازگرداند و امکان تردد پیاده را برای آنها میسر کرد. این مسئله نیاز به مداخله دولت و مشارکت شهروندان از دو سو دارد. یعنی آنچه استادم تجدد رایزنانه میخواند.
مرحله بعدی ایجاد یک نظام هماهنگ تردد جمعی است. غیر از دوچرخه میتوان از تکنولوژیهای جدید برای رفتوآمدهای کوتاه بهره گرفت. بهخصوص که حمل خریدها و دیگر اقلام ضروری شهروندان نیاز به چیزی بیش از عضلات انسانی دارد. در همین راستا باید ایستگاههای تاکسی در گردش تعبیه کرد که براساس نظام زمانبندی از پیش تعیین شده حرکت خود را آغاز کنند و نه با پرشدن اتومبیل. موضوعات مالی عموما پیچیده هستند اما میتوان برای این رانندگان یک پرداختی ثابت درنظر گرفت که بتوانند بدون توجه به پر شدن ماشین و فقط با نظر به زمانبندی حرکت خود را آغاز کنند. در همین راستا میتوان یک نظام الکترونیک نیز برقرار کرد که همه شبکههای محلات را به حملونقل ریلی یا BRT وصل و زمانبندی حرکت و رسیدن به مقصد را برای شهروندان مشخص کند.
از طرف دیگر پلیس راهنمایی رانندگی باید تبدیل به پلیس شهروندی شده و کاملا تحت اختیار شهرداریها انجام وظیفه کند. با کمک این پلیس باید طرحهای محدودیت و ممنوعیت کاملی را در شهرها عملی کرد. یعنی به جای شهرفروشی و فروش طرح ترافیک- که نفع شهروندان فرادست و صاحبان اتومبیل است – ممنوعیت کامل تردد خودروهای خصوصی را در منطقه طرح ترافیک اعلام کرد و استثنائات بسیار محدودی را برای این ممنوعیت قائل شد و همه این استثناها را باید بهصورت کاملا شفاف در اختیار شهروندان قرار داد. همه شهروندان باید بدانند که چه استثناهایی وجود دارد و حتی شماره خودروهایی که از این قاعده برخوردارند بهصورت کاملا شفاف در اختیار شهروندان قرار بگیرد. برای آنکه حملونقل جمعی بتواند با سرعت مناسبی تحرک داشته باشد، پلیس شهری باید ممنوعیتهای زوج و فرد را در ساعات اوج ترافیک از درب منازل اجرا کند. یعنی در روزهای فرد از ساعت 16تا 20تردد خودروهای زوج مطلقا میسر نباشد. از آن سو به کمک نظام یکپارچه شهری، صاحبان خودروها شناسایی شده و به هیچ صاحب خودرویی اجازه داشتن اتومبیلهای شخصی با پلاکهای متفاوت زوج و فرد داده نشود. از طرف دیگر در هنگام معاینات فنی میزان کیلومتر کارکرد سالانه اتومبیلهای شخصی سنجیده شود و براساس استفاده از اتومبیل مالیات تصاعدی گرفته شود. این مالیات میتواند براساس مدل خودرو، خارجی بودن آن و حجم موتور نیز تغییر کند. اتومبیلهای لوکس و به قول امروزیها لاکچری نیز باید مالیات مضاعفی را پرداخت کنند.
میماند مسئله تأمین بودجه این طرحها. همانطور که گفتم در ابتدا باید نحوه تفکر دولتمردان عوض شود و نظام مشارکت شهروندی نیز تقویت شود تا بتوان بودجه را از مالیات شهروندی تأمین کرد. بهترین منبع تأمین این بودجهها مالیات بر خانههای خالی در شهرهاست. گفته میشود که 3.5میلیون خانه خالی در ایران وجود دارد (از میزان خانههای نیمهخالی یعنی ویلاها و... میگذرم) اگر از این خانهها مالیات تصاعدی گرفته شود دو اتفاق مهم رخ میدهد. اول اینکه حبسشدگی مالی عظیمی که در مسکن موجود است به حرکت درآمده و باعث میشود که شهروندان بسیاری که به واسطه احتکار مسکن از خرید خانه ناتوان شدهاند، بتوانند خانهای برای خود بیابند و نقدینگی را در این بازار به حرکت بیندازند. دومین مزیت این طرح این است که اختصاص این منبع مالی به شهرداریها دست آنها را برای تغییراتی سریع و انقلابی باز میکند. مزیت حملونقل جمعی باید به سرعت شهروندان را جذب خود کند و اگر نه با حرکت تدریجی و کند شهرداریها ترافیک و آلودگی هوا میهمان همیشگی بدنهای ما خواهد بود و شور و شوق شهروندان برای تغییر و حرکت را به سرعت بدل به یأس میکند.
صدای تولیدکنندگان خودرو در ایران همیشه بلند و نافذ بوده و دولت توانایی مهار زدن به آنها را ندارد. شما ببینید که سالهاست وعده داده میشود که تولید پراید متوقف خواهد شد. سالهاست که همه میدانیم خودروهای فرسوده باید از سطح شهر جمعآوری شوند. سالهاست میشنویم کامیونهای فرسوده باید با انواع بهتر تعویض شوند