تریبونی در اختیار خیر و شر
گفتوگو با جواد طوسی، منتقد سینما درباره سینمای سیاسی
نگار حسینخانی_روزنامه نگار
در سالهای گذشته بارها شاهد توقیف فیلمهایی بودهایم؛ توقیفهایی که شاید شاخکهای کنجکاو را بیشتر به حرکت درآورده و علاقهمندان به سینما را به فکر این انداخته که از طریقی فیلم مورد نظرشان را به دست آورده و تماشا کنند. وقتی از فیلمهای توقیف شده صحبت میشود، چه درست و چه نادرست، خیلیها ممیزی و توقیف را مخصوص فیلمهای سیاسی میدانند و گمان میکنند فیلم بهخاطر سیاسیبودن توقیف شده است. اما فیلم سیاسی چطور فیلمی است و آیا میتوان آن را در ژانری با همین عنوان قرار داد؟ ما چه فیلمهای سیاسیای در سینمای ایران تماشا کردهایم و چرا از ساختن چنین فیلمهایی استقبال نمیشود؟ جواد طوسی، منتقد سینمای ایران، در این گفتوگو به چنین پرسشهایی پاسخ داده است.
آیا اطلاق ژانر به سینمای سیاسی نادرست است؟
ما باید به گونهای، از مبانی تعریفشده و تثبیتشده سینمای جهان تبعیت کنیم. اگر بخواهیم از چنین گزارهای پیروی کرده باشیم، باید بدانیم که ژانر سیاسی وجود ندارد؛ بنابراین از سینمای سیاسی یا تریلر استفاده میکنیم. اطلاق ژانر به چنین سینمایی قابل بحث و مناقشه است؛ چه رسد به زیر شاخههای آن.
چنین گونهشناسیای به شکل آکادمیک، تئوریک و کارشناسانه نه در ایران که در سینمای جهان وجود ندارد. وقتی چنین ژانری وجود ندارد چطور میتوانیم کوستا گاوراس را بهعنوان نمونه، زیر شاخه آن قرار دهیم؟ چرا کمی با مسامحه بحث نکنیم و به آن سینمای سیاسی نگوییم؟ ضرورتی ندارد روی ایجاد ژانری پافشاری کنیم که در سینمای جهان پیشبینی نشده است. بدعتگذاری ژانر سیاسی از جانب سینمای ایران که چندان جایگاه ثابتشدهای در ساخت چنین فیلمهایی ندارد سؤال برانگیز باشد.
پس به زعم شما به چنین سینمایی چه بگوییم؟
سینمای سیاسی.
آیا فیلمهای پروپاگاندا از همان مولفههای سینمای سیاسی تبعیت میکند؟
وقتی این نوع فیلمها را سینمای سیاسی بدانیم، آنوقت است که میتوانیم دقیقتر نگاه کنیم که سینمای پروپاگاندا چه ویژگیهایی دارد و سینمای سیاسی رادیکال از چه حدودی پیروی میکند؛ برای مثال نمونههای موفقی از این سینما در جهان وجود دارد. نمونههایی چون «پیروزی اراده» لنی ریفنشتال؛ مستندی سیاسی که وجه پروپاگاندا داشته و در تأیید تفکر نازیسم نقشمحوری و پررنگی ایفا میکند. از سویی میتوانیم از فیلمهای فرانچسکو رزی نام ببریم که وجه مطلوب و ایدهآل سینمای سیاسی است و فارغ از هرگونه جناحبندی سیاسی و حزبی با تفکر مستقل، فیلم میسازد؛ از فیلم «سالواتوره جولیانو» تا «دستها روی شهر»، «مسیح در ابولی توقف کرد» و «سه برادر». یا کوستا گاوراس که در این سینما با سهگانه «زد»، «حکومت نظامی» و «اعتراف» اعتباری کسب کرده است و نمونه متفاوتی از سینمایی سیاسی را پایهریزی میکند که فرم، زیباییشناسی، ریتم و ضرباهنگ در آن بسیار مهم است. فیلمساز ممکن است بخواهد نگاهی چپ داشته باشد یا از منظر منتقدان، نگاه محافظهکارانهای پیش گرفته باشد. اما تماشاگر در این آثار سینمایی، نگاهی مجهز به جلوههای بصری مشاهده میکند. از اینرو چنین فیلمهایی مشمول مرور زمان نمیشوند و در هر دورهای مهم و دیدنی هستند.
این سینمای سیاسی آیا از دل نوعی انسداد و محافظهکاری خارج نشده است؟
نه. در تاریخ سینما فیلمهایی فارغ از محافظهکاری ساخته شدهاند؛ برای مثال «1900» برناردو برتولوچی که با تفکر چپ آن دوره این کارگردان ساخته شده است یا جیلو پونتهکوروو که در «نبرد الجزیره» یا «شعلههای آتش» نگاه ضدتبعیض دارد و یا سرگئی آیزنشتاین که پس از انقلاب اکتبر ابایی ندارد بگوید از این انقلاب حمایت میکند و تفکر مارکسیسم ـ لنینیسم را پایه تفکر خود قرار میدهد؛ اما گاهی نگاه تبلیغاتی در چنین فیلمهایی آنقدر یکسونگر است که دافعه ایجاد میکند و اصول سینمایی در آن رعایت نمیشود.
در اینگونه فیلمها میزانسن فدای شعار شده است؟
حتی یک فیلمساز ایدئولوگ هم میتواند فیلمی بسازد که از نظر گرامرهای سینمایی فیلم خوبی بوده و از نظر کارشناسان قابلبررسی باشد. اما متأسفانه ما در مرحله آزمون و خطاییم و به اندازه انگشتان دستهم، فیلم سیاسی قابلتوجه نداریم. حالا این نقطه ایراد میتواند وجود داشته باشد که چرا ما چنین فرصتهای تاریخیای را بهراحتی از دست میدهیم. فیلمهایی تولید کردهایم که نه متن واقعبینانه و بیطرفانهای از آن مقطع تاریخی انتخاب کردهاند و نه کارگردانان توانستهاند آثار شاخصی تولید کنند. هرچند نمونههای استثنایی هم وجود دارد؛ مثلا در «خط قرمز» مسعود کیمیایی که پس از نمایش در اولین دورجشنواره فجر اکران عمومی نشد. کارگردان در این فیلم توانسته بود از داستان «شب سمور» بهرام بیضایی در جهت جهانبینی شخصی و مختص خود بهخوبی استفاده کند. البته این از ویژگیهای کیمیایی است که متن انتخابشدهاش را به دنیای خود دعوت میکند. او تمام جوانب حرفهای را رعایت میکند و همین باعث میشود اگر کیمیایی داوری و آیندهنگری هم کند، بتواند در وجه تماتیک و مضمونی فیلم قابلتوجهی بسازد.
آیا کارگردانان جوانتر هم توانستهاند به چنین نگاهی مجهز شوند؟
محسن امیریوسفی در «آشغالهای دوستداشتنی» سعی کرده بود از التهابهای دورهای خاص بهدرستی استفاده کند؛ نگاهی تحلیلگر با استفاده از نماد و ثبت تاریخی. ممکن است در این فیلم حجم زیاد دیالوگ و لوکیشن ثابت کمی برای تماشاگر خستهکننده به نظر برسد، اما تعدد آدمها در کانون خانواده و نقطه مرکزی آن، مادر، که به مام میهن تعبیر میشود فیلم تاویلپذیری میسازد که ایکاش در زمان خودش نمایش داده میشد و میتوانست در مخاطبشناسی گستردهتر قرار بگیرد! این فیلم در نمایش دیرهنگامش چند سال پس از تولید، دچار افت مخاطب و مشمول مرور زمان شد؛ هرچند از ظرافتهایی برخوردار بود و میتوان آن را بخشی از سینمای سیاسی دانست.
آثار محمدحسین مهدویان نیز میتواند از نظرهای موافق و مخالف قابل بحث و بررسی باشد. در «ماجرای نیمروز» مسیر فیلمسازی او سمتوسوی خود را پیدا میکند. در این فیلم گرچه نگاه فیلمساز یکسویه است ولی با تجربهای که در سینمای مستند کسب کرده است، زبان سینما را میداند؛ خصوصا که در بازنگری دوره و فضایی تاریخی باورپذیر عمل کرده است. فیلم مهدویان از این نقطه آسیبپذیر بود که حضور سیطرهآمیز فیلم، مخصوص نیروهای خودی است، در حالی که میتوانست در ثبت اثر و مانایی آن در سالهای آتی نگاه مستقلی اتخاذ کند. شاید بد نبود این حق را برای جناح مخالفی که هرچند قبولشان نداشت قائل میشد تا در فضای سلبی شکل گرفته، آنها هم بتوانند حرفهایشان را بزنند. او میتوانست این فرصت را در فیلمش برای گروه مخالف قائل باشد؛ هرچند پس از آن میتوانست داوریشان کند که آن جناح، عملکرد غیرانسانی در برههای تاریخی داشتهاند. البته مهدویان در «ماجرای نیمروز2؛ رد خون» توانسته این نگاه را کسب و این نقص را مرتفع کند.
آیا این فیلمها را که بازگشت به گذشته دارند، نمیتوان تاریخی یا... قلمداد کرد؟
اساسا هر فیلم سیاسی بستر تاریخی مخصوص خود را خواهد داشت و این اجتنابناپذیر است. وقتی به سینمایی سیاسی میگوییم که فیلمساز موضعگیری کند. فیلمساز در اصل تریبونی در اختیار نیروهای خیر و شر، خودی و غیرخودی و... قرار میدهد که آن حامیان یا مخالفخوانان یک ایدئولوژی شعاری مبتنی بر خط عدالتخواهی یا فاشیستی بدهند. در این حوزهها مواضعی رویت میشود که به صفآرایی و برخورد فیزیکی تبدیل خواهد شد و میتواند منطبق با مقاطع تاریخی خاصی باشد که سمتوسوی سیاسی پررنگی دارد؛ هرچند گاهی گفتوگوی سیاسی وجوه اجتماعی پیدا میکند. این دسته فیلمها که لحن اجتماعی دارند نیز گاهی وجه سیاسی و گاهی وجه اجتماعیشان غالب میشود. مثل «آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا؛ فیلمی سیاسی که وجوه اجتماعی آن قالب شده است؛ خلاف فیلمی از همین کارگردان به نام «گزارش یک جشن» که وجوه سیاسی آن بر اجتماعیاش غالب است و التهابهای سال88 را با نگاهی چالشگر در چند طیف، نمایش میدهد؛ هرچند این فیلم در قالب سیاسی، توقیفی است و نمایش داده نمیشود.
محمدحسین مهدویان آثارش میتواند از نظرهای موافق و مخالف قابل بحث و بررسی باشد. در «ماجرای نیمروز» مسیر فیلمسازی او سمتوسوی خود را پیدا میکند. در این فیلم گرچه نگاه فیلمساز یکسویه است ولی با تجربهای که در سینمای مستند کسب کرده است، زبان سینما را میداند؛ خصوصا که در بازنگری دوره و فضایی تاریخی باورپذیر عمل کرده است
تصویر یک دوران
محسن امیریوسفی در «آشغالهای دوستداشتنی» سعی کرده بود از التهابهای دورهای خاص بهدرستی استفاده کند؛ نگاهی تحلیلگر با استفاده از نماد و ثبت تاریخی