حسیندهشیار در گفتوگو با همشهری:
ترامپ بر سیستم غلبه کرده است
تلاشهای احزاب و رسانهها و سیستم بوروکراسی در آمریکا برای به زمین زدن ترامپ بینتیجه مانده و او همچنان شانس اول پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده است
جوادنصرتی-خبرنگار
پیگیری استیضاح دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در مجلس نمایندگان توسط دمکراتها، واشنگتن را در یک بحران سیاسی فرو برده است. دمکراتها امیدوارند با بررسی تماس تلفنی ترامپ با رئیسجمهور اوکراین که از نظر آنها با هدف فشارآوردن به رقبای داخلی رئیسجمهور انجام شده، مدارک کافی برای برکناری او را بهدست بیاورند. آنها معتقدند ترامپ، با این کار از قدرت خود سوءاستفاده کرده و مستحق استیضاح است. اما حسین دهشیار، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل آمریکا، تلاش آنها را بیفایده و محکوم به شکست میداند. او در گفتوگو با همشهری انگیزههای دمکراتها را غیرواقعی میداند و معتقد است ترامپ، از این معرکه جان سالم به در خواهد برد. او فراتر از وضعیتی که امروز واشنگتن در آن است، به قابلیت ترامپ برای غلبه بر سیستم در آمریکا اشاره میکند و معتقد است اوضاع بسیار عالی اقتصادی و حمایت بیسابقه پایگاه اجتماعی دونالد ترامپ، او را در انتخابات بعدی ریاستجمهوری هم به پیروزی خواهد رساند.
شما سال گذشته در گفتوگو با همشهری، به این مسئله اشاره کردید که ترامپ از خارج سیستم وارد ساختار قدرت در آمریکا شده و پیشبینی کردید که یا سیستم، ترامپ را از میدان خارج میکند یا او بر سیستم غلبه میکند. حالا بعد از 2 سال و نیم از حضور ترامپ در کاخ سفید، بحران واشنگتن را فراگرفته و مسئله استیضاح او با جدیت از سوی دمکراتها پیگیری میشود اما ترامپ نه روش کارش را عوض کرده و نه نشانهای از تغییر رفتار بروز داده است. آیا با توجه به شرایط فعلی میتوان گفت که این ترامپ بوده است که بر سیستم غلبه کرده؟
انتظار این بود که سیستم او را از میدان به در کند یا بهاصطلاح او را دراز کند اما نتوانست. نکته جالب در ناتوانی سیستم در دراز کردن ترامپ، حمله همهجانبه سیستم و مقاومت اوست. در این میان رسانههای سنتی و قدرتمند آمریکا هم که به legacy media معروفند بهشدت علیه او هستند. واشنگتنپست، نیویورکتایمز و والاستریت و دیگر رسانههای اصلی که در سیستم برش و نفوذ دارند میخواهند او را از میدان به در کنند. این رسانهها نگاه لیبرال دارند و طبیعی است که هدفشان زدن ترامپ باشد.
علاوه بر رسانههای سنتی، سیستم بوروکراسی آمریکا هم علیه ترامپ است و میخواهد او را بزند؛ چون سیستم بوروکراسی هم در آمریکا در دست لیبرالهاست. اما نه رسانهها و نه بوروکراسی آمریکا نتوانستهاند ترامپ را بزنند و نکته مهمتر اینکه، در خود حزب ترامپ (جمهوریخواهان) روشنفکران حزبی یا چیزی که ما سلسله مراتب حزبی میخوانیم هم میخواستند ترامپ را بزنند. اعضای اصلی «جنبش مقاومت» (در برابر ترامپ) که در آمریکا مطرح است، از اعضای روشنفکر خود حزب جمهوریخواه هستند. البته طبیعی است که حزب دمکرات هم میخواهد ترامپ را بزند. این یعنی هم حزب دمکرات، هم حزب خود ترامپ، هم رسانهها و هم بوروکراسی علیه ترامپ هستند اما او هنوز سرپاست. این جریانها جستوجوهای زیادی کردند. 3 سال بازرس ویژه (رابرت مولر) تحقیق کرد تا ثابت کنند روسها در انتخابات از او حمایت کردند.
علت اینکه ترامپ دوام آورده این است که این آدم یک سیاستمدار متعارف نیست و چون متعارف نیست نمیشود او را با روشهای متعارف دراز کرد. مهمترین دلیلی که نتوانستند او را دراز کنند اولا شخصیت اوست چون او شمشیر را از رو بسته است. مسئله دوم که جالب است این است که بدنه حزب، بدنه نه بهمعنای روشنفکران، با وجود تمام اتفاقهایی که افتاده، کوچکترین تردیدی در حمایت از او نداشتند. جالب این است که این بدنه حزب بدنه اونجلیک است؛ یعنی جامعه مذهبیهاست. ترامپ در تمام زندگیاش مطلقا هیچ ارتباطی با کلیسا نداشته است.
او درواقع نمادی از این هویت است و از آن دفاع میکند و با وجود اینکه مذهبی نیست، بسیار جانانه از این هویت دفاع میکند و عقب نمینشیند. او شاید به این مسئله اعتقاد نداشته باشد اما سیاستهایی هم که پیاده میکند، در مسیر درخواستهای آنهاست. تنها چیزی که ترامپ عمیقا به آن اعتقاد دارد و از اول به آن مومن بوده است، مسئله همجنسگرایی است و آن را منع نکرده است. به غیر از این مسئله، همه اعتقادات او متفاوت است و چیزهایی که قبلا درباره مسائل مختلف گفته است، با صحبتهای فعلی او متفاوت است. اما ترامپ به خوبی متوجه شده است که باید به نماد تبدیل شود و از بدنه حزب دفاع کند؛ حتی اگر خودش مثل آنها معتقد نباشد؛ به همینخاطر است که به او پوپولیست میگویند.
او در بیان اعتقادات و سیاستهایش شرایط را درنظر نمیگیرد. در دنیای سیاست، شما هرگز هیچکس را مستقیما مورد هدف قرار نمیدهید؛ چون ممکن است بعدا به او احتیاج داشته باشید اما او طوری حرف میزند که انگار هرگز قرار نیست به کسی احتیاج داشته باشد. بدنه حزب متوجه است که او بهخاطر آن اینطور رفتار میکند و همچنان به حمایت از او ادامه میدهد.
قبلا یکبار تلاش دمکراتها برای مقابله با ترامپ شکست خورده و این بار مسئله استیضاح او مطرح شده است. این بار دمکراتها چقدر شانس دارند.
در پرونده مولر 2 مسئله مهم مطرح بود؛ یکی اینکه میخواستند نشان بدهند که ترامپ با روسها تبانی کرده است که مولر اعلام کرد به چنین نتیجهای نرسیده است و مسئله دوم این بود که میخواستند ثابت کنند که ترامپ جلوگیری از اجرای عدالت کرده است که مولر گفت نمیتوانم بگویم این کار را کرده یا نکرده. درواقع 2 موضوع هدف مولر بود که به هیچکدام نرسید. اگر آن تحقیقات به نتیجه میرسید و استیضاح شروع میشد، ترامپ را از قدرت خلع میکردند. حالا این استیضاح هم همین است. در آن پرونده موضوع روسیه مطرح بود و حالا اوکراین مطرح است.
بهنظر میرسد این بار مسئله بسیار جدیتر است.
نه جدیتر نیست و اتفاقا مسئله خیلی سادهتر است و احتمال اینکه ترامپ دراز شود، بسیار کمتر است. اثبات آن موضوع (تبانی با روسها) بسیار خطرناکتر بود. اما حالا مسئلهای کماهمیتتر مطرح است. دمکراتها میگویند که ترامپ به رئیسجمهور یک کشور خارجی زنگ زده است تا از او بخواهد درباره رفتارهای پسر بایدن (نامزد دمکراتها در انتخابات بعدی و معاون باراک اوباما) تحقیق کند. منطق ترامپ هم این است که برای مقابله با فساد اقدام کرده است و تنها به این خاطر تماس گرفته تا فساد را از بین ببرد. اما دمکراتها میگویند ترامپ زنگ زده و با این کار خواسته در انتخابات دخالت کند. اتهاماتی که اخیرا مطرح شده، اصلا وزنی ندارد. شما در آن پرونده، روسها را داشتید که میراثدار اتحاد جماهیر شوروی هستند و دشمن سنتی آمریکا به شمار میروند اما اوکراین متحد آمریکاست و درخواست مهمی هم مطرح نشده است.
دمکراتها با پیگیری استیضاح، اشتباهی اساسی مرتکب میشوند. اشتباه به این معنا که به هدفی که تعیین کردهاند، نمیرسند. هدف آنها خلع ترامپ است اما با این شرایط، به آن نمیرسند. آنها قطعا برای پیگیری مسئله استیضاح منطقی دارند اما هزینه و سود در این فرایند، با هم نمیخواند.
در آمریکا 3 بار برای استیضاح تلاش شده است؛ یعنی روند استیضاح شروع شده است. در 2 مورد روند به محاکمه رسیده است اما هر 3 مورد شکست خورده است. در نخستین مورد، (اندرو جانسون در 1868) اکثریت با حزبی بوده است که استیضاح را پیگیری کرده است. نیکسون که اصلا به محاکمه نرسید و در سومین مورد هم (بیل کلینتون 1999) اکثریت با حزبی بود که استیضاح کرده و شکست خورده است. حالا حزب اکثریت جمهوریخواه است و حزب اقلیت میخواهد استیضاح کند. وقتی که اکثریت نتوانسته استیضاح کند و موفق شود، چطور میتوان انتظار داشت اقلیت در استیضاح به موفقیت برسد؟ البته مگر اینکه در ادامه اتهامات سنگینتری مطرح شود و فضا را برگرداند. اما چیزی که تا حالا مطرح شده، نمیتواند به خلع ترامپ بینجامد.
برخی درآمریکا میگویند که تحقیقات رابرت مولر و پرونده اوکراین با هم تفاوتی اساسی دارند. در مورد تبانی، یک انتخابات پیش از تحقیقات برگزار شده بود و حساسیتها کمتر بود اما در این مورد جدید، برخی میگویند انتخاباتی پیش روست و میتوان جلوی دخالت در انتخابات را از همین حالا گرفت. تفاوت دیگر این است که یک مدرکی در دست دمکراتهاست که خودشان مدعی هستند با استناد به آن میتوانند جلوی خیانت را بگیرند.
سیاستمداران با انسانهای عادی تفاوت دارند. آنها 2 چیز دارند که مختص خودشان است؛ نخستین مسئله این است که دسترسی به منابع مالی دارند و دوم اینکه توان این را دارند که ارزشهایی که دوست دارند را حاکم کنند. بودجه را آنها مینویسند پس میتوانند کاری کنند که بیشترین بودجه به همفکران و دوستانشان برسد.
بنابراین استدلالهایی که سیاستمداران میکنند را باید با توجه به این 2 نکته تحلیل کرد.دمکراتها میگویند که بعد از ماجرای روسیه، حالا ماجرای اوکراین مهم است. متن چیزی که به آن استناد میکنند هم موجود است. وقتی که رئیسجمهور آمریکا با یک رهبر خارجی تماس میگیرد، صحبتهای آنها بهعنوان متن ثبت میشود. علاوه بر آن برخی افراد از تیم امنیت ملی حاضر هستند و از این گفتوگو یادداشت برمیدارند. پس هم صحبتها ثبت میشود و هم یادداشت برداشته میشود. متن آن مکالمه موجود است. براساس متن، ترامپ از رئیسجمهور اوکراین خواسته مسئله بایدن را پیگیری کند.
حالا این متن به مردم داده میشود. فارغ از چیزی که سیاستمداران میگویند، چیزی که مردم میبینند این است که ترامپ از رئیسجمهور اوکراین خواسته است ببیند که آیا بایدن در فساد دست داشته یا نه؟
دمکراتها به این معروف هستند که فمینیست و طرفدار حقوق زنان هستند اما در ماجرای استیضاح کلینتون، ارزشهایشان را تغییر دادند. کلینتون عملا از یک زن سوءاستفاده کرده بود اما زمانی که دمکراتها میخواستند در سنا درباره درستی یا نادرستی این کار رأی بدهند اینطور استدلال کردند که این کار بد نبوده است و به نفع کلینتون رأی دادند. در اینجا، فارغ از ارزشها، ملاحظات سیاسی مطرح است.
مردم این مسائل را متوجه میشوند. چرا خانم کلینتون در انتخابات موفق نشد؟ او مدام میگفت که ترامپ زنباره است. اما مردم در مقابل به این فکر میکردند که بیل کلینتون (همسر هیلاری کلینتون) هم سابقه زنبارگی داشته است. تازه از نظر آنها، ترامپ یک تفاوت با کلینتون داشت؛ اینکه ترامپ یک انسان عادی و پولدار بود و این کارها را میکرد اما کلینتون برای این کار، از قدرت خود سوءاستفاده کرد.
مردم سیاستبازی را متوجه میشوند. وقتی پایگاه حزبی ببیند بازی سیاسی در جریان است، بیشتر از گذشته حمایت میکند. مستقلها هم در این شرایط متوجه دورویی دمکراتها میشوند.
اما آنها هم با یک منطق این استیضاح را مطرح کردهاند. خانم نانسی پلوسی (رئیس دمکرات مجلس نمایندگان) به خوبی میداند که استیضاح در سنا رأی کافی نداشته و امکان ندارد 20سناتور جمهوریخواه از دمکراتها حمایت کنند. در این شرایط، دو طرف تلاش میکنند نظر عموم را جلب کرده و آنها را متقاعد کنند اما ترامپ هم آدمی نیست که بیکار بنشیند. در آمریکا، دمکراتها همیشه اینطور مطرح میکنند که جمهوریخواهان ضریب هوشی پایینی دارند؛ چون عموما تحصیلات دانشگاهی ندارند و بیشتر بهدنبال کاسبی بودهاند.جمهوریخواهان در مقابل آنها را متهم میکنند که وطنپرست نیستند.
اما حالا کسی وارد سیاست شده است که هم پولدار است، هم به خوبی حرف میزند و هم آیکیوی بالایی دارد. او بهخوبی هم زبان مردم عادی را میداند. حالا فکرش را بکنید که دمکراتها در کنگره میخواهند جمهوریخواهان را متقاعد کنند که علیه او رأی بدهند. یک جمهوریخواه اینطور استدلال میکند که اگر به خلع ترامپ رأی بدهد، دمکراتها قطعا در انتخابات بعدی (ریاستجمهوری) برنده میشوند؛ چون نفرات بعد از ترامپ مانند مایک پنس و دیگران، تواناییهای او را ندارند. پس نتیجه قطعی اولیه این است که جمهوریخواهان در انتخابات بازنده خواهند بود. مسئله دیگر این است که اگر جمهوریخواهان به خلع ترامپ رأی بدهند، روی نظر بدنه حزب تأثیر میگذارد و آنها در انتخابات پیش روی سنا هم بازنده خواهند شد و اکثریت را از دست خواهند داد. پس جمهوریخواهان درصورت موافقت با استیضاح، نهتنها کاخ سفید که کنگره را هم از دست خواهند داد. درواقع شاید آنها از ترامپ خوششان نیاید اما بیشتر از این مسئله به بقای خودشان فکر میکنند.
در مورد دمکراتها هم مسئله همین است. آنها به خوبی میدانند که در این رقابت بازنده خواهند بود.. با این حال آنها اهداف دیگری دارند. در مجلس نمایندگان، اعضا از حوزههای انتخابیه به مجلس راه پیدا میکنند و انتخابات ملی نیست. اکثر این حوزهها بسیار لیبرال هستند. لیبرالها همیشه نگران این موضوع هستند که یک نامزد لیبرالتر سر بربیاورد و آنها را شکست دهد؛ به همینخاطر سعی میکنند بدترین حرفها را علیه ترامپ بزنند و شدیدترین مواضع لیبرالی را بگیرند. اینها، با وجود اینکه میدانند تلاششان غلط است و بینتیجه خواهد ماند، مسئله استیضاح را پیگیری میکنند و عملا به فکر بقای خودشان هستند.
هدف نمایندگان و حتی رسانهها، چیزی که در ظاهر میگویند نیست. رسانهها مشخصا این روزها فریاد اخلاقمداری سر میدهند اما چرا به مسئله پسر آقای بایدن رسیدگی نمیکنند؟ حتی متن صحبتهای بایدن هم موجود است که میگوید که به رئیسجمهور وقت اوکراین زنگ زده و درخواست کرده تا دادستانی که بهکار شرکت پسر بایدن رسیدگی میکند از کار برکنار شود. پسر بایدن بدون هیچ تخصص نفتی 50هزار دلار در ماه دریافت میکرد. چرا باید او در این شرکت پست میگرفت؟ مسئله خیلی ساده است؛ چون او پسر معاون رئیسجمهور آمریکا بوده و پای منافع دو طرف در میان بوده است. اشتباهی که دمکراتها کردهاند این است که نتوانستهاند در روز اول ثابت کنند کاری که میکنند بهخاطر کشورشان و اصول اخلاقی است؛ به همینخاطر هر کاری که کردند طرف مقابل مدعی میشود رفتارهای دمکراتها مصداق سیاستبازی است.
مردم در نهایت به این نتیجه میرسند که دمکراتها با جمهوریخواهان فرقی ندارند. از نظر آنها، ترامپ آدمی است که حداقل ایستاده است و بهخاطر مردم میجنگد. او هر روز شخصا، جسورانه و بیپروا پاسخ همه را میدهد. او تنها کسی است که توییت میکند و هر چه که میخواهد مینویسد؛ مثلا وقتی که روزنامه نیویورکتایمز چیزی مینویسد، ترامپ در آن واحد با ادبیات خودش پاسخ آن را میدهد. دمکراتها گیر کسی افتادهاند که نهتنها پاسخ آنها را میدهد که خوب هم این کار را میکند. ترامپ مطلقا مأخوذ به حیا نیست.
شما به پایگاه ترامپ در بدنه مردم اشاره کردید. یکی از عوامل محبوبیت ترامپ در میان مردم آمریکا، شرایط بسیار مطلوب اقتصادی این کشور است. بهنظر میرسد این شرایط اقتصادی، در شکست دادن استیضاح کمک بزرگی برای ترامپ خواهد بود.
اقتصاد در شرایط فعلی بهشدت به نفع ترامپ است. اما در کنار اقتصاد، بهصورت کلی 3 مسئله در انتخابات آمریکا مورد توجه قرار میگیرد؛ یکی مسئله اخلاق است. کارتر اصلا به همینخاطر انتخاب شد و انتخاب او مبنای اخلاقی داشت. انتخاب اوباما اقتصادی بوده است. انتخاب نیکسون هم برای جنگ بوده است. همیشه 3 موضوع جنگ و سیاست خارجی، اخلاق و اقتصاد تعیینکننده انتخابات در آمریکا هستند. آمریکا هماکنون، بهترین اقتصاد 50سال اخیر را دارد؛ یعنی کمترین میزان بیکاری را تجربه میکند. همچنین بیکاری در میان سیاهپوستان هم به کمترین میزان رسیده است. وضعیت معیشتی لاتینتبارها هم در بهترین وضعیت است؛ یعنی 2 گروهی که دمکراتها همیشه در انتخابات به آنها تکیه میکردند، کمترین میزان بیکاری را دارند. این یعنی اقتصاد کاملا به نفع ترامپ است. 2 مسئله دیگر هم به نفع ترامپ است؛ یکی اینکه در تاریخ آمریکا، هرگز سابقه نداشته که پایگاه مردمی یک رئیسجمهوری، با وجود تمام اختلافها، اینچنین از او طرفداری کند. سومین مسئله که در مجموع شانس ترامپ را بالا میبرد، شخصیت خود ترامپ است.
شما در صحبتهایتان به پنس اشاره کردید و گفتید که او شانسی برای رهبری جمهوریخواهان ندارد. اما آیا این امکان وجود دارد جمهوریخواهان به این نتیجه برسند که ترامپ با وجود همه نکات مثبت، آنقدر نکات منفی زیادی دارد که به اعتبار آمریکا لطمه وارد کند و جمهوریخواهان به این خاطر از او عبور کنند؟
اعتبار آمریکا به این نیست که چهکسی در رأس کار است. درواقع دیگرانی هم که در دیگر بخشهای قدرت هستند، آدمهای کاملا درست و سالمی نیستند. در آمریکا پارادایم غالب حزبی حضور جمهوریخواهان و دمکراتها بودهاست. کاری که ترامپ کرده، از بین بردن این پارادایم حاکم بوده است؛ یعنی دمکراتها و جمهوریخواهان بهطور کلی موافق بودند که مسیری که جهان طی میکند درست است. این همان چیزی است که گلوبالیسم (جهانیسازی) خوانده میشود. دمکراتها بیشتر و جمهوریخواهان کمتر طرفدار وضع موجود بودند. این پارادایم حاکم بود. اما حالا پارادایم حاکم عوض شده است. در یک سو گلوبالیسم قرار دارد و در سوی دیگر ملیگرایی. نخبهها به خوبی این مسئله را میفهمند. در یک سو گلوبالیستها قرار دارند و در سوی دیگر ملیگراها. نارندرا مودی، نخستوزیر هند هم یک ملیگراست. ترامپ هم یک ملیگراست. یکی از دلایل اصلی که این میزان خصومت با ترامپ در آمریکا دیده میشود همین مسئله است. او جلوی روند ایستاده است و مسیر دیگری را در پیش گرفته.
پس یعنی این احتمال مطرح نیست که جمهوریخواهان بخواهند از این فرصت استفاده کرده و با عبور از ترامپ با پنس در انتخابات شرکت کنند؟
نه اصلا. ترامپ آس جمهوریخواهان است. در انتخابات درونحزبی (پیش از انتخابات سال 2016)، اعضای شناختهشده جمهوریخواهان شرکت داشتند. ترامپ همه آنها را شکست داد. جمهوریخواهان آدمی در اندازه ترامپ ندارند و این مسئله را فراموش نکنید که ترکیب جمعیتی آمریکا در حال به هم خوردن است. دیگر نمیشود از میان گزینههای موجود کسی را کاندیدا کرد. آنها باید ترامپ را نگه دارند و در 4 سال آینده بهدنبال یک جایگزین مناسب بگردند. ترامپ احتمالا آخرین سفیدپوستی است که میتواند رئیسجمهور آمریکا شود و همینطور احتمالا آخرین مردی که رئیسجمهور آمریکا میشود. الان کاندیداها یا باید زن باشند یا تبار خارجی داشته باشند. دمکراتها هم بهدنبال چنین گزینهای هستند.
یعنی سیاستمداران با وجود چنین فضای ضد مهاجرتیای این دیدگاه را دارند؟
مخالفت با مهاجرت، در آمریکا معنای خاصی دارد. آنها نمیگوید کسی به آمریکا نیاید، بلکه میگویند افرادی به آمریکا بیایند که این کشور را دوست دارند. اما روزنامهها اینطور صحبتهای ترامپ را بازتاب ندادند.
شما به 3محور اصلی برای انتخاب رئیسجمهور آمریکا اشاره کردید؛ اخلاق و اقتصاد و سیاست خارجی. بارها گفته شده است که ترامپ تمایلی ندارد که وارد جنگ تازه شود. حتی بحث خروج نیروها از مناطق درگیری را مطرح کرده است و پرونده افغانستان هم در ادامه همین موضعگیری است. با درنظر گرفتن 3 محوری که اشاره کردید، آیا واقعا ترامپ تمایلی ندارد که وارد یک جنگ تازه شود؛ بهخصوص در خاورمیانه و حتی در رابطه با ایران.
انتخابات آتی آمریکا کاملا بر محور اقتصاد است. سیاست خارجی کمترین تأثیر را در انتخابات آمریکا دارد. سیاست خارجی برای مردم اصلا مطرح نیست. چیزی که مهم است و محور اصلی است، اقتصاد است. اگر بخواهید ترامپ را زمین بزنید، فقط میتوانید با اقتصاد این کار را بکنید. بسیاری در آمریکا آرزو میکنند کشورشان وارد رکود شود؛ چون تنها اتفاقی است که میتواند ترامپ را به زمین بزند و حق هم با آنهاست. علاوه بر این، ترامپ شخصا میل به جنگ ندارد. اوباما با جنگ مخالف بود چون مبنای تئوریک داشت. او میگفت که بهعنوان یک لیبرال و گلوبالیست با جنگ مخالف و طرفدار مذاکره است. او منطق تئوریک داشت اما ترامپ چنین چیزی ندارد. او براساس غریزه و تجربه عمل میکند. دانش اوباما، دانش کلاسیک و دانشگاهی بود اما دانش ترامپ دانش اجتماعی است. او در این زمینه هم استدلال بازاری دارد. او در زمینه جنگ، منطق تئوریک ندارد و به خوب یا بد آن فکر نمیکند، بلکه براساس احساس و تجربهاش تصمیم میگیرد. تجربه تاریخی و حس ترامپ به او میگوید که میتواند این پول را در جای بهتری خرج کند.
قدرت نظامی برای آمریکا، ضرورتا برای حمله به کشورهای دیگر نیست، بلکه برتری در عرصه نظامی، نوعی فخرفروشی پنهان دارد. آمریکا، قدرت برتر نظامی دنیاست؛ چون میخواهد از رقابت با چین و فرانسه عقب نماند و بالاتر از آنها بایستد.
بسیاری معتقدند قدرت اقتصادی چین در حال تقویت است و ابرقدرت آینده چین خواهد بود نه آمریکا. آیا چین مولفههای تبدیل شدن به ابرقدرت دنیا را دارد؟
میتوانیم اینطور بگوییم که چین یک کشور برتر در نظام بینالملل خواهد شد و این احتمال بسیار قوی وجود دارد که به اقتصاد اول دنیا تبدیل شود. اما چین یک مشکل بزرگ دارد. چینیها باید زیرکی به خرج بدهند چون نمیتوان سیستم اقتصادی سرمایهداری و سیستم سیاسی بسته داشت. اگر چینیها در اسرع وقت سیستم را باز کنند و حزب کمونیست به 2 حزب راست و چپ تقسیم شود، شاید تغییر مورد نیاز، ایجاد شود. اگر چین این تغییر را ایجاد نکند، ممکن است که دستاوردهای اقتصادیاش را از دست بدهد و دچار بحران داخلی شود. چین قدرت اقتصادی شده و به عقب هم بازنخواهد گشت و حتی قدرت نظامی هم شده است اما مسئله مهم این است که بتواند شرایط را از نظر داخلی هماهنگ کند.
بنابراین آمریکاییها با کسی مواجه شدهاند که از آنها رد میشود. آمریکا باید تمام تلاشش را بکند که اجازه ندهد چین از آنها عبور کند و برای این کار باید اقتصاد خود را پیشرفتهتر کند. کار دومی که باید انجام بدهد جلوگیری از سرعت چین است و به همینخاطر روی کالاهای چینی تعرفه وضع کرده است. آمریکا با این روش میخواهد رشد اقتصادی چین را کند کند.
با این حال همهچیز در دست چین است. چین معادلات اقتصادی را رعایت کرده است و ملاحظات دیگری هم داشته است. چین، تنها کشوری است که در 40سال گذشته در سیاست خارجی با آمریکا وارد منازعه نشده است.
اما اخیرا در پاسیفیک حضور نظامی چین و آمریکا بهشدت پرتنش شده است و بهاصطلاح 2 کشور شاخ به شاخ شدهاند.
نه مسئله شاخ به شاخ شدن نیست. وقتی که درختها در کنار هم رشد میکنند، شاخههایشان به هم برخورد میکند. پیشتر آمریکاییها از منطقه عبور میکردند و هیچکسی جلوی آنها نبود اما حالا کشتیهای چینی هم در کنار آنها رد میشوند و این نزدیک شدن طبیعی است. چینیها در 40 سال اخیر هرگز تلاش نکردهاند با آمریکا شاخ به شاخ شوند نه اینکه از آمریکا بترسند، بلکه صلاح خود را در این دیدهاند.
برخی میگویند اگر بمب اتم داشته باشیم آمریکا حمله نمیکند و مورد کرهشمالی را مثال میزنند اما آمریکا دلیلی ندارد به کرهشمالی حمله کند و بعد اینکه چین مسئول آن منطقه از دنیاست. مسئله دیگر مورد روسیه است. شوروی وقتی که سقوط کرد 5500کلاهک هستهای داشت و حتی توانایی فرستادن آنها به آمریکا را داشت.
در شرایط فعلی، بحثی در داخل ایران مطرح است که نگاه به شرق را ترویج میکند. این افراد میگویند با توجه به سرمایهگذاریهایی که چین در منطقه انجام میدهد باید به سمت چین برویم و سرمایه چین را جذب کنیم و با این سرمایهگذاری از ارتباط با غرب و آمریکا بینیاز میشویم.
ما مفهومی به اسم عقبماندگی تاریخی داریم که مانند عقبماندگی اقتصادی است. در اینجا مسئله عقبماندگی تاریخی مطرح است. تاریخ مسیری دارد که مسیر دمکراسی و آزادی حقوق بشر و برابری اقتصادی مواردی مثل این است. الگوی شرق جواب نمیدهد؛ چون اگر قرار بود جواب دهد شرق سقوط نمیکرد. شرق جدید هم شرق استبدادی است. با وجود اقتصاد سرمایهداری، بن شرق جدید یک تفکر تاریخی قدیمی است. اقتصاد روسیه و چین پیشرفت کرده است اما بن نگاهشان یک نگاه تاریخی عقبمانده است. سیستم شرقی عقبمانده است. اقتصادی که دارند پیشرفته است اما تصنعی است. منطق تاریخی و ذهن آنها عقبمانده است. آدم باید با کسانی تعامل کند که از خودش بهتر هستند.
کوتاه تر از گفت و گو
دوام ترامپ
ترامپ یک سیاستمدار متعارف نیست. چون متعارف نیست نمیشود او را با روشهای متعارف دراز کرد. مهمترین دلیلی که نتوانستند او را دراز کنند اولا شخصیت اوست چون او شمشیر را از رو بسته است. مسئله دوم که جالب است این است که بدنه حزب، کوچکترین تردیدی در حمایت از او نکردند.
اقتصاد به نفع ترامپ
اقتصاد در شرایط فعلی بهشدت به نفع ترامپ است. آمریکا هماکنون، بهترین اقتصاد 50سال اخیر را دارد؛ یعنی کمترین میزان بیکاری را تجربه میکند. همچنین بیکاری در میان سیاهپوستان هم به کمترین میزان رسیده است. وضعیت معیشتی لاتینتبارها هم در بهترین وضعیت است؛ یعنی 2 گروهی که دمکراتها همیشه در انتخابات به آنها تکیه میکردند، کمترین میزان بیکاری را دارند.
نگاه به شرق
الگوی شرق جواب نمیدهد چون اگر قرار بود جواب دهد شرق سقوط نمیکرد. شرق جدید هم شرق استبدادی است... اقتصاد روسیه و چین پیشرفت کرده است اما بن نگاهشان یک نگاه تاریخی عقبمانده است... منطق تاریخی و ذهن آنها عقبمانده است. آدم باید با کسانی تعامل کند که از خودش بهتر هستند.
جسور و بیپروا
او هر روز شخصا، جسورانه و بیپروا پاسخ همه را میدهد. او تنها کسی است که توییت میکند و هر چه که میخواهد مینویسد. دمکراتها گیر کسی افتادهاند که نه تنها پاسخ آنها را میدهد که خوب هم این کار را میکند.
آخرین رئیس جمهور سفید
ترامپ احتمالا آخرین سفیدپوستی است که میتواند رئیس جمهور آمریکا شود. و همینطور احتمالا آخرین مردی که رئیس جمهور آمریکا میشود. الان کاندیداها یا باید زن باشند و یا تبار خارجی داشته باشند.
پرهیز از تقابل با آمریکا
چین، تنها کشوری است که در 40 سال گذشته در سیاست خارجی با آمریکا وارد منازعه نشده ... نه اینکه از آمریکا بترسند بلکه صلاح خود را در این دیدهاند.