آن جان جهان مرا قلم بود
علی اکبرجعفری ـ حقوقدان
سوم مهرماه، زاد روز نویسنده توانای ایران، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن است. او درحالیکه بیش از ۹ دهه از عمر با برکتش گذشته بود در کتاب رباعیات خود -بهاردر پاییز- که بهعبارتی میتواند چکیدهای از بریدگی تاک ایام زندگیاش محسوب شود، میگوید:
از حاصل عمر رفته جز یاد نماند/ و آن یاد چو شمع بر ره باد نماند/ و آنگاه ز یاد نیز بنیاد نماند/ بر جای بهغیر سرو آزاد نماند
بیشک اسلامی ندوشن از صاحب قلمان کم نظیر عصر ماست که در حوزههای مختلفی از ادبیات، حقوق و اجتماع با سبکی سلیس و روان قلمزده و مخاطبان گستردهای را از طیفهای مختلف اجتماعی طی دهههای گذشته با مهمترین مسائل ادبی و اجتماعی روزگار خود آشنا ساخته است. وی در میان دهها کتاب ماندگار خود، روایتی دلنشین از زندگانی پر ثمر خویش در 4مجلد از کتاب «روزها» بهدست داده که در واقع عصاره بسیاری از گفتهها و ناگفتههای این نویسنده سخن شناس و تواناست که در خلال بازتاب حوادث ایام و با تحلیل وقایع و رویدادها در کمال صداقت و اخلاص، به بازگویی بسیاری از حکمتهای زندگی میپردازد.
برابر روایت کتاب روزها آن «کودک چند ساله محجوبی که موهای سیاه مجعد» دارد، از آنگاه که در آن « اطاق سه دریای رو به باغچه» چشم به جهان میگشاید، همواره مشتاق است تا به دنیای وسیع ناشناختههایش راه یابد و اینگونه است که در نگاهش کوچکترین جنبش و جهشی از تأمل باز نمیماند. شاید از همین روی باشد که وی جوهره این چند ده ساله عمر خویش را «دریافت» نامیده است: «من بهخود که نگاه میکنم، میبینم که پیمانهام همان خود «دریافت» بوده است غوطه زدن در لجه زندگی نوشیدن اشکهایی که از بریدگیهای تاک ایام چکیدهاند...» لذا لحظات خوش زندگیاش همان «ساعتهای شکفتن و برافروختن» است. سرانجام شکوفایی خود را در «گفتار» مییابد و در هم آغوشی «کلام» زندگی را به این پایه میرساند. تا آنجا که در رباعیات خویش جان جهان خود را در قلم میبیند:
آن جان جهان مرا قلم بود قلم/ وان روی نگاه گون وان زلف بخم