مهاجر «حاشیه» است
نصرالله حدادی/ پژوهشگر و تهرانشناس
تهران تا زمان آغامحمدخان، مهاجران چندانی نداشت که بتوان برای آن محلههای مهاجرنشین تصور کرد؛ اهالی تهران همان کسانی بودند که از گذشته در این شهر زندگی میکردند. ولی پس از این دوره، مهاجرتها آغاز شد؛ در حالی که حاکمان هم از پیامدهای جابهجایی اقوام، بیخبر نبودند.
مشهور است که میرزاتقیخان امیرکبیر زمانی که میخواست ناصرالدینمیرزا را از تبریز به تهران بیاورد و بر تخت پادشاهی قاجار بنشاند، کسانی را که او را بهعنوان شاهزاده والی تبریز میشناختند، با خود به پایتخت نیاورد. او در اینباره میگفت: «کسانی که دوران نوجوانی و صباوت (بچگی) ناصرالدینمیرزا را به یاد دارند شاید در ایام پادشاهی بهدرستی از او اطاعت نکنند». برعکس این اتفاق هم افتاده بود؛ یعنی در بخش دیگری از تاریخ قاجار، اقوامی به تهران خوانده شدند تا بهعنوان «نسقکش» و زورمند و باجگیر عمل کنند؛ همه آنها هم صاحب محله و پاتوق بودند.
بهتدریج هر گروه از مهاجرها در منطقهای ساکن شدند و به شغل مخصوصبهخود پرداختند. شاید به نظر ما برسد که بعضی از محلههای نامآشنا، بخشهایی از شهر قدیمی تهران بودهاند اما باید توجه کرد که این محلهها در زمان شکلگیری، خارج از شهر قرار داشتهاند. مثلا گلوبندک که الان در میانه شهر تصور میشود، جایی خارج از شهر بوده و مهاجرانی که توانایی مالی کافی نداشتهاند که خانهای در محلههای اصلی بخرند، این محله را به وجود آوردهاند.
در هر صنف، نوعی همبستگی و همیاری وجود داشت و اعضای آن راسته با یکدیگر دادوستد اقتصادی، اجتماعی و روانی داشتند. اگر دو مغازه از یک صنف کنار هم مشغول کار بودند و یکی از آنها به اندازه معمول فروش کرده بود ـ درحالیکه میدانست مغازه همسایه، آن روز مشتری نداشته است ـ وقتی مشتری دیگری به سراغش میآمد، او را روانه دکان همسایه میکرد. مثلا من این رفتار را بین صنف خرازها که در تیمچه حاجبالدوله مغازه داشتند، دیده بودم. آنها به مسجد حاجآقا ملک میرفتند اما در محل مغازههای خودشان هم تکیه داشتند و به این شکل هویت خودشان را مشخص میکردند و به هم پیوند میخوردند.
کسانی هم بودند که در مبدا مهاجرت خود، ارزش و اعتبار زیادی داشتند و آن را با خود به تهران میآوردند؛ مانند همین حسینآقا ملک که جدش ملکالتجار تبریز بود و در تهران هم به این جهت صاحب اصالت و احترام، شناخته میشد. در مقابل، در مرکز شهر کوچهای به اسم کوچه غریبان داشتیم که مانند نامش، جایگاه کسانی بود که در شهر، غریب بودند.
در تهران قدیم دیدگاه بدی درباره نژادها وجود نداشت اما تقریبا هر قوم و حرفهای برای خود شغلی و محلهای داشتند. در ناصرخسرو کوچه سیاهها وجود داشت که محل زندگی غلامان زنگباری بود. این بردهها را از آفریقا میآوردند و هیچوقت نمیتوانستند فارسی را مانند بقیه ایرانیها حرف بزنند. شخصیت سیاه در نمایش تختحوضی، از روی شیوه حرفزدن و رفتار همین سیاهها ساخته شدهاست. در شرق ناصرخسرو هم محله عربها را داشتیم که مسجد و حمام و هیئت خودشان را ساخته بودند.
نکته این است که در تهران قدیم محلههایی هم داشتیم که بهنوعی متعلق به گروه راندهشدگان بود؛ نظیر «چالهمیدان». ساکنان این محل، کسانی بودند که در برخورد با دیگران و حتی یکدیگر، رفتار پرخاشگرانه و بیادبانه داشتند؛ یا «گود زنبورکخانه» را داریم که در گذشته، محل تجمع زنبورکچیها بهعنوان بخشی از نظامیان دوره فتحعلیشاه بوده است؛ کسانی که رفتار آنها هم به نظر بقیه مردم شهر، ناپسند بوده است؛ به همین دلیل اصطلاح «چالهمیدانی» برای توصیف منش فرودست ساخته شد.
مهاجر همیشه «حاشیه» محسوب میشود و امروزه نیز همان اتفاق در حال تکرارشدن است؛ چنانکه میبینید، الان در جنوب تهران و در حاشیه شهر، مهاجران جدید، شغلها و محلههای خود را ایجاد کردهاند.