گفتوگو با سیدعبدالله انوار دانشمند و فیلسوف معاصر به بهانه نامگذاری خیابانی به نام او
بگذارید گمنام بمانم
الناز عباسیان
حیرانیم که او را چه بنامیم. سیدعبدالله انوار، دانشمندی چند وجهی است که در علوم مختلف تخصصی دارد و صاحبنظر است. بسیاری او را به عنوان نسخهشناس و پژوهشگر تاریخ تهران میشناسند، عدهای حقوقدان و برخی ریاضیدان و حتی مترجم مینامند. او یکی از زبدهترین کارشناسان نسخ خطی به شمار میرود که 20سال در کتابخانه ملی ریاست بخش نسخههای خطی را بهعهده داشته و متون مهمی را در زمینه موسیقی تصحیح کرده است. در طول دوران کاری خود حدود ۱۰ جلد فهرست نسخههای خطی به فارسی و عربی را تدوین کرده است. وی یکی از حروف (مجلدات) لغتنامه دهخدا را نیز تدوین کرده. عبدالله انوار، دارای تصحیحات بسیاری است که از مهمترین و مشهورترین آنها میتوان به جهانگشای نادری اشاره کرد. همچنین ترجمه 22جلد کتاب شفای ابوعلی سینا را به پایان بردهاست. آثار دیگر انوار در شرح متون فلسفی سالها پیش منتشر شده است. گرچه سن و سالی از او گذشته و بهار 95سالگیاش را هم تجربه کرده اما با حافظهاش به قدر هزاران هزار کتاب نوشته و نانوشته کار میکند. او با جزئیات از حوادث تاریخی میگوید و با شوق از همنشینی و رفاقتش با بزرگان ادبیات و مذهب معاصر حرف میزند. ساعتی مهمان او در خانه قدیمی اما باصفایش در خیابان شهید سباری محله آجودانیه شدیم؛ خانهای که به درخواست خود او وقف شده است، مثل خود او که سالهاست وقف علم آموزی بهنسلهای مختلف و علاقهمند شده است. این را میتوان از شاگردانی که هر روز مهمان خانهاش میشوند و بیهیچ هزینه و شهریهای از این استاد بیبدیل تاریخ معاصر ایران درس میآموزند، فهمید. گرچه اندکی کسالت دارد اما با روی گشاده پای گفتوگوی ما مینشیند و از گفته و ناگفتههای زندگیاش میگوید.
بگذارید سؤال اول را با یک خبر داغ درباره شما شروع کنیم. به تازگی اعضای شورای شهر تهران اقدام به نامگذاری خیابانی به نام شما استاد بزرگوار کردند. گویی شما از این تصمیم استقبال چندانی نکردید. چرا؟
من از این اقدام اطلاعی نداشتم و اصلا هم دوست نداشتم این اتفاق بیفتد. دوستان من، بهویژه آقای مسجدجامعی به ما لطف داشتهاند و این پیشنهاد را دادهاند اما خود آنها میدانند که من دوست دارم گمنام بمانم و هیچ جا از من نشانی نماند. من اصلا نمیدانم این خیابان کجاست. شما میدانید دقیقا کجاست؟
استاد! خیابان شنگرف در محدوده منطقه 3و در حوالی کتابخانه ملی را به نام شما تغییر دادند. گویی شما سالها در این مرکز مشغول بهکار بودهاید.
بله، شاید بهعلت اینکه من سالها در این مرکز کار کردم و بازنشسته کتابخانه ملی هستم آنجا را انتخاب کردهاند.
استاد شما با این درجه علمی و تالیفات گرانقدر چرا میخواهید گمنام بمانید؟
بهنظر من هر چه گمنامتر باشی راحتتر به فعالیتات ادامه خواهی داد. من سالها تنها و منزوی بودم و تلاش کردم هیچ جا اسمی از من نباشد؛ حتی چندین بار که مراسم تجلیل گرفتند یا حاضر نشدم و یا غافلگیرم کردند. گمنامی راحتتر است. من معتقدم انسان باید خودش را اقناع کند؛ این اسمها میآیند و میروند. یک بیت از حضرت حافظ برایتان میخوانم و شما خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل: «از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است/ وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است». من حتی دوست نداشتم کتابی را به اسم خودم چاپ کنم و کتابهای منتشر شده به نام من با پیگیری دوستانم بوده است. حتی چندین دست نوشته و مکتوبات منتشر نشده هم دارم که خیلی پیگیر چاپ آنها نیستم. بارها شده که مکتوبات چاپ نشده مرا بردهاند و به اسم خودشان چاپ کردهاند. حتی همین چندماه پیش فردی به سراغم آمد و ۵جلد کتاب و تعدادی از کارهای تحقیقاتی مرا برد. قرار بود خرداد تحویل بدهد. متأسفانه هنوز از او خبری نیست. مدارک و اسناد تحویل مکتوباتم را هم دارم اما چه میتوانم بکنم؟ سرقت ادبی بسیاری از من شده ولی برایم خیلی مهم نیست.
زندگی شما با تاریخ حدود صد ساله معاصر ایران گره خورده و حوادث بسیاری را دیدهاید. اگر بخواهید خلاصهای از درسی که از تاریخ گرفتهاید را برایمان بازگو کنید چیست؟
به نسل جوان ایران توصیه میکنم که از علم غرب لحظهای عقب نمانند و از آخرین تولیدات علمی جهان باخبر شوند تا در جهانی که تمدن غرب حکمفرما شده به روز و موفق باشند. البته تأکید میکنم که غربزده نباشند اما از علم غرب بهره ببرند. همواره تاریخ اسلام نشان میدهد بیشتر متفکران اسلامی، ایرانی بودهاند. این را من نمیگویم، دانشمندانی چون ابنخلدون میگویند که ما هر چه داریم از نبوغ و فکر ایرانی است. نبوغ و فکر ایرانی در فرهنگ اسلامی نقش بسیار مهمی داشته و امیدوارم ادامه داشته باشد. شاگردان ما در خارج از ایران بهتریناند و این بهترین چیزی است که میتواند کشور ایران را به جهانیان معرفی کند. به جرأت میتوانم عرض کنم که کشور ایران از لحاظ فکر جمعی مردم از همه مردم خاورمیانه جلوتر است و امیدوارم در تمدن غربی نیز همچون تمدن اسلامی تأثیرگذار باشیم.
برگردیم به شرایط دوران خودتان. چطور شد که شما حقوق را در دانشگاه انتخاب کردید اما تغییر رشته دادید و ریاضی خواندید؟
تحصیل من در این 2رشته به حدود 78سال پیش برمیگردد. آن زمان افراد اندکی قصد داشتند دروس عالیه را ادامه دهند و کنکوری برای ورود به دانشگاه وجود نداشت. اما رشته حقوق شرکتکننده زیاد داشت و هزار نفر متقاضی داشت. من جزو 30نفر پذیرفته شده بودم. اما مرحوم پدرم علاقه داشت که من رشته ریاضی را ادامه بدهم. من در عین حال که در دانشکده حقوق درس میخواندم در رشته ریاضی هم تحصیل کردم.
شما تحصیلات خارج از کشور هم داشتید؟
من چندبار به خارج از کشور سفر کردم اما تمام تحصیلاتم را در ایران ادامه دادم.
استاد گویی تنها زندگی میکنید. از خانوادهتان برایمان بگویید. راه شما را ادامه دادهاند؟
متأسفانه ازدواج نکردهام و فرزندی ندارم. تنها زندگی میکنم. البته دانشجویان و علاقهمندان علمآموزی نمیگذارند من احساس تنهایی کنم و همیشه اطرافم با آنها پر شده است.
شاید راز طول عمرتان همین باشد. البته استاد مزاح میکنیم.
خدا کند. (با خنده)
برای کسی که سالها شبانهروز مشغول مطالعه،تحقیق و نگارش بوده، بیکاری و فراغت معنا ندارد. در سن 95سالگی مشغول چه کاری هستید؟
من هیج وقت بیکار نبودهام و نیستم. اصلا بیکاری برای من معنا ندارد. از ساعت ۸صبح سختترین کتابهای ناخوانده و مجلات روز دنیا را میخوانم و ساعتهایی هم در منزل تدریس میکنم. شاگردانی میآیند و در خانه به آنها درس میدهم.
یعنی در منزل تدریس میکنید و این کار شغل شما محسوب میشود؟
از کسانی که در خانه به آنها درس میدهم پولی دریافت نمیکنم. خیلی هم وضع مالی خوبی ندارم اما در قید و بند این حقوقها و درآمدها نیستم. فقط برای تربیت نسل جوانی که علم غربی را در ایران رواج دهند و افتخارات علمی و فرهنگی جدید برای کشور رقم بزنند تلاش میکنم. درآمدم فقط حقوق بازنشستگی کتابخانه ملی است. قبلا یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود و به تازگی ۴۰۰هزار تومان به آن اضافه کردند.
دانشگاه چطور؟ آنجا تدریس نمیکنید؟
مدتی است که درگیر عارضه دیسک کمر شدید هستم و امکان خروج از خانه را ندارم و نمیتوانم در دانشگاه تدریس کنم.
خانه شما در نزدیکی کوهپایههای خوش و آب و هوای تهران و دره دارآباد است. اهل ورزش و کوهنوردی هستید؟
متأسفانه بهخاطر مشکل کمرم فعالیت ورزشی چندانی ندارم. حتی زیاد از خانه هم نمیتوانم بیرون بروم. رفتوآمد با این شرایط جسمانی در پستی و بلندیهای آجودانیه و دارآباد برای من خوب نیست. کوهنوردی را دوست دارم اما نمیتوانم انجام دهم. پزشکم ورزشهایی برای بهبود دیسک کمرم داده است و من هر روز تقریبا ۲ساعتی باید در خانه این تمرینات ورزشی را انجام دهم. نوعی فیزیوتراپی خانگی است که باعث میشود به حد کافی ورزش کنم و بدنم تحرک مناسب را داشته باشد.
به جرأت میتوان گفت که هماکنون کسی تهرانشناستر از شما سراغ نداریم؛ استادی که برای نخستین بار وجه تسمیه محلهها را بازگو کرد و اصرار دارد که هویت محلهها با نامهای قدیمیشان حفظ شود. اگر بخواهید به گذشته برگردید دوست دارید از کدام محله گذر کنید؛ با کوچههای کدام محله بیشتر خاطره دارید؟
محله سعدی و زیر چهارراه سیدعلی جایی است که من در آنجا متولد شده و در کوچههایش بزرگ شدم. از لالهزار و آن اطراف خاطرات زیادی دارم. قرار بود کتاب تهران را بنویسم که متأسفانه کسی که پیگیر این کار بود از ایران رفت و مدتی بعد فوت کرد. اطلاعات زیادی از محلههای تهران دارم اما این اطلاعات هنوز برای کتاب طبقهبندی نشده است. هر کسی میآید به او اطلاعات میدهم اما جمعبندی نشده است. دوست دارم این کتاب منتشر شود. اگر کسی یا ارگانی پیگیر شود میتواند این کتاب را منتشر کند.
شما کتابخانه با ارزشی دارید. بعد از ۱۲۰سال عمر با عزت، برنامهای برای این کتابها دارید؟
تمام زندگی من با این کتابها گذشته است و تا زمانی که زندهام از آنها استفاده میکنم. اما وصیت کردهام که بعد از مرگم به یکی از دو کتابخانه ملک یا ملی اهدا شود تا در اختیار دانشجویان و علاقهمندان قرار گیرد.
سخن آخر؛ استاد راز عمر طولانی و باعزت شما چیست؟
عمر با عزت این است که انسان جاهطلبی را کنار بگذارد و به سمت علم آموزی برود. انسان همیشه باید خود را نادان بداند و برای رفع جهل خود لحظهای توقف نکند.
خانهای به وسعت هزاران هزار کتاب
کتابهای قطور و گاه کوچک، خانه قدیمی استاد انوار را احاطه کردهاند. از همان راهروی باریک که مهمان خانه او میشویم کتابها به استقبالمان میآیند؛ حتی وقتی روی مبل نشستهایم کناردست و روی میز پذیرایی هم ما را همراهی میکنند. به جرأت میتوانم بگویم تاکنون خانهای با این تعداد کتاب ندیدهام. جز قفسههای کتاب که دورتا دور خانه استاد چیده شده است، تقریبا در هرگوشهای از خانه میتوان ردیف کتابها را مشاهده کرد؛ از میزی که مقابل آشپزخانه گذاشته شده گرفته تا سالن پذیرایی و نشیمن. خودش میگوید: «از کودکی در محیطی بزرگ شدهام که خانوادهام به کتاب و مطالعه علاقهمند بودند. مرحوم پدرم همیشه مرا به خواندن کتاب توصیه میکرد. البته علاقه شخصیام هم بیعلت با این همنشینی من با کتاب نیست. من عاشق کتاب و مطالعهام و هیچ وقت از خواندن سیر نمیشوم. تفریح و استراحت من هم در خواندن کتاب خلاصه میشود. کتاب خواندن جزئی از زندگی من است و حتی هنگام خواب هم کتابهایی را که خواندهام با خود مرور میکنم. به همینخاطر زیاد اهل تماشای تلویزیون و برنامههای اینچنینی نیستم. البته گاهی برای آگاهی از اتفاقات روز، اخبار یا برنامههای مرتبط با کتاب را تماشا میکنم. حتی تلفن همراه هم ندارم تا با تمرکز بیشتر مطالعه کنم. من همیشه خانه هستم و هر کسی با من کار داشته باشد به خانهام زنگ میزند. قبلا هم که بیشتر بیرون از خانه بودم سرکلاس بودم و لزومی به داشتن تلفن همراه نبود». او به درگیری ذهنی نسل جدید با تلفن همراه و وسایل ارتباطجمعی گریزی میزند و میگوید: «نسل جوان ما، کمتر برای خواندن کتاب وقت صرف میکند و این اصلا خوب نیست. آنها خودشان را با فضای مجازی مشغول کرده و از اهمیت مطالعه غافل ماندهاند».