آرش حیدری | جامعهشناس و مدرس دانشگاه:
مفهوم نخبه و نخبگی ذیل فضایی که در سیطره مطلق کالاسازی هستی آدمیاست چیزی نیست جز تولید یک الگوی ایدهآل از انسان اقتصادی. مفهوم موفقیت و مشتقاتش در چنین فضایی، موجودی را بهعنوان موفق و نخبه برمیسازد که در فضای رقابت هولناک اقتصادی میتواند بر همه موانع غلبه کند و بر فراز دیگران قرار گیرد. در فضایی که امکانات حداقلی و مطالبات، حداکثریاست، دستیابی به منابع ارزشمند، فضایی خشونتبار تولید میکند که در سطوح مختلفی باعث ایجاد رقابتی نابرابر میشود. در این رقابت نابرابر نخستین چیزی که از میان میرود، «ایده جامعه» است؛ به عبارت دیگر با مضمحلشدن ایده جامعه در گفتار رایج اقتصاد سیاسی مبتنی بر سرمایهسالاری، افراد موجوداتی تکافتادهاند که مسئول نیکبختی و بدبختی خود خواهند بود؛ به این ترتیب، هر فرد در محضر بازار میباید رستگار شود و یکی از راههای رستگاری، دستیابی به شعائر موفقبودن و بدلشدن به موجودی خلاق یا بهاصطلاح نخبه است. نخبگی در این سطح نه به مثابه نوعی نبوغ در نسبت با مواجهه با جهان و توانشی نقادانه برای فراتررفتن از نظم موجود که شکلی محافظهکارانه از بازتولید عرصه هولناک و نابرابر رقابت در فقدان ایده اجتماع است. در این فضا مجموعهای از تکنیکها و تاکتیکها، برای تولید فرد موفق (در محضر بازار) ضروریاست و روانشناسی و مشتقاتش تلاش میکنند چنین تکنیکهایی را به صورت بستهها و کالاهایی به فروش برسانند. اضطراب رستگاری در محضر بازار، منطق بنیادین فرزندپروری میشود و جز از طریق درونیکردن این تکنیکها ممکن نخواهد شد. در این فضا که مملو از اضطراب رستگاریاست، تلاش برای تربیت فرزند نخبه و درونیکردنِ ارزشهای مبتنی بر نخبگی (در معنای سرمایهسالارانه آن) بدل به عرصه رقابتی عظیمی بین خانوادهها میشود. کودک در این فرایند چیزی نیست جز یک موش آزمایشگاهی که در نوعی «مرگ قسطی» درگیر میشود. هول سررسیدن آینده و «موفق و مولدنبودن»، هر شکلی از کودکی را به مسلخ میبرد و میکشد.
مجموعه بزرگی از رفتارها بهعنوان رفتارهای ناهنجار و مانع برای طیکردن سلوک نخبگی تنبیه میشوند و انضباطی آهنین بر مشی، سلوک و جهانبینی کودکی حاکم میشود. کودکی به مثابه شکلی از اختلال که باید بهنجار شود آماج حملات تکنیکها و تاکتیکهای تربیتی قرار میگیرد و تلاش برای حقنهکردن رفتار بالغانه به جهانبینی کودکانه، سکه رایج بازار میشود. در فضایی که سیستم آموزش رسمی در فلاکتی تمامعیار غوطه میخورد، تولید کودک بالغ که بناست نشانههای نخبگی را در خود بپرورد، بدل به آرزوی والدین میشود و انبوههای از مراکز آموزش خصوصی سر برمیآورند که چنین موجودی را تولید کنند. اقتصاد سیاسی عظیمی نیز حول تلاش برای زدودن کودکی و درونیکردن نوعی بلوغ در اقسام کودکی به کار میافتد و کودکی و آموزش کودک، بدل به کالایی میشود که قرار است کالایی سودده به نام «انسان موفق و نخبه» تولید کند. در این بین اشکال متعددی از نخبگی در ساحتهای هنر و زیباییشناسی و فلسفه و... طرد و حذف میشوند و نخبگی، به نوعی توانایی در برندسازی و کارآفرینی تبدیل میشود. دستیابی به امکاناتی که بناست کودک نخبه تولید کند نیز بهشدت متأثر از شرایط اقتصادی خانوادهها خواهد بود. در این فضا «کاست» جدیدی شکل میگیرد که از یک سو کودک را به انواع تکنولوژیهای آدمسازی میسپارد و از سوی دیگر طیفی بزرگتر میسازد که در فقدان امکانات آموزشی، پیشاپیش در محضر بازار، گنهکار و مطرود است. اضطراب رستگاری و نخبگی بدل به اضطرابی همهگیر میشود و همه اقشار و لایهها را درمینوردد. طبقات متوسط و بالا به سوی سراب نخبگی سرازیر شده و کودک را بدل به ملعبه بازیهای نخبهسازی میکنند و طبقات پایین پیشاپیش در این حلقه جایی ندارند. انسانی که از دل این فرایند تولید میشود خود را فعال مایشاء میپندارد که میباید بر آنچه دشمن نخبگیاست غلبه کند و ریشه تمام توفیقات و شکستها را درون روان و روح خود بجوید. آنگاه که به توفیق میرسد از انبوههای از دانش عامیانه بهره میجوید تا توفیق خود را محصول تلاش شخصی بپندارد: از ژنتیک گرفته تا مفهوم بیاساس خودِ واقعی. و آنکه شکست میخورد همواره در معرض این انگ و برچسب است که به اندازه کافی تلاش نکرده و یا توانشهای درونی کافی ندارد و چهبسا ساختار ژنتیکش نیز ایراد داشته باشد.