تهرانِ بیتقصیر
گفت وگو با اهل نظر به قصد جست وجوی سیمای پایتخت در آثار هنری
فرشاد شیرزادی/خبرنگار
میگویند «ریودوژانیرو» کولی شاد رقصانی است یا خیابانهای عریض و طویل مسکو و سنپترزبورگ قدرت راباز مینمایانند. پاریس عروس شهرهاست و لندن ملکهای ثروتمند. با این الگوها اما پرسش ما معطوف به کشف شمایل تهران است. زندهیاد کیومرث منشیزاده، شاعر شعر ریاضی، در توصیف آتن میگفت: «اگر یک گردو را در شمال شهر رها کنید تا به جنوب، غلتان میرود و از این حیث شبیه به تهران است!» زندهیاد محمدعلی سپانلو، شاعر تهران اما در مقدمه منظومه «خانم زمان» مینویسد: «تهران مانند مادری مهربان به همه زندگی بخشیده اما رشتی و فارسی و لر و کرد و بلوچ وقتی به این شهر میآیند به آن لعنت میفرستند.» قدر مسلم هنوز روح تهران با وجود شاعرانی مانند سپانلو در آسمان ادبیات فارسی، شناخته نشده. پرویز شهدی، مترجم میگوید: «اگر در فیلم سینمایی «ابد و یک روز» اعتیاد و فقر در جنوب تهران به نمایش گذاشته میشود، از تهران هویتی جز این سراغ نداریم و اگر از زندگیهای لاکچری در آثار هنری سخن به میانآید، جذابیتی برای تودههای فرودست جامعه ندارد. عبدالعلی دستغیب اما معتقد است که تهران قدیم قابل ستایش است اما نویسندگان و روشنفکران کپی کار ما جز شعارزدگی سیاسی حرفی در چنته نداشتهاند و به همین دلیل سخن گفتن از پایتخت مغفول مانده درحالیکه مثلا حتی در آثار کلاسیکهای جهان مانند «بالزاک» میتوان روح پاریس را شناخت. گفتوگوی ما با اهالی هنر عبدالعلی دستغیب، امینالله رشیدی، احمد پوری و پرویز شهدی با هدف بهدست دادن تصویری از تهران شکل گرفته است.
تهران «لوکیشن» شده است
احمد پوری، شاعر و مترجم ادبیات انگلیسی
«سخن زندهیاد سپانلو در ابتدای منظومه «خانم زمان» فقط مختص تهران نیست. درواقع هر شهری که در دنیا تبدیل به کلانشهر میشود همین مشکل را دارد و معمولا پایتختها این مشکل را با خود به دوش میکشند. در ایران بهدلیل تناقضهایی که درباره شهرهای بزرگ دیده میشود، قضاوتهای منفی هم از آن شهرها میبینیم که در آثار هنری هم بازتاب دارد. تناقض از آنجا شکل میگیرد که مهاجرتهای زیادی به این کلانشهرها میشود و حاشیههای مختلفی بهوجود میآید و البته آن حاشیهنشینیها براساس برنامهریزی شکل نگرفتهاند. کارهای خلاف در این حاشیهها بیشتر انجام میشود و شما از لحاظ آماری میبینید که کلانشهر معمولا جنبههای منفی بیشتری از شهرهای کوچک دارد؛ چون شهرهای کوچک قابل کنترلند و همه یکدیگر را خوب میشناسند. در کلانشهرها اما مردم یکدیگر را نمیشناسند. اگر قرار بر این باشد که نویسندگان و هنرمندان جنبههای منفی تهران را نشان دهند جالب نیست اما اینگونه فکر کنید که آیا آنهایی که مینویسند و در کتاب یا فیلمشان یا هر اثر هنری تهران حضور دارد، آیا انگیزهشان این بوده که اثری درباره تهران خلق کنند؟ من چنین تصوری ندارم. به فرض واقعه فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در هر شهری میتوانست رخ دهد. چنین اثر یا آثار مشابهی نشاندهنده جلوههای پلشت زندگی کردن و زیستن در تهران نیست. اما اینکه بعضیها بهعنوان لوکیشن از تهران استفاده میکنند، موضوعی علیحده است. در رمان «دو قدم این ور خط» من نه میخواستم علیه تهران سخن بگویم و نه له شهر. به گمانم بسیاری از هنرمندان ما از همین زاویه به تهران مینگرند.»
فقرنمایی برجسته شد!
عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی
«هنرمندان ما درباره تهران مطالب متنوعی نوشتهاند. جعفر شهری کتابهای مفصلی درباره تهران نوشته است. او در آثارش به محلهها، گویش، ورود خودرو به پایتخت و وضع خانوادههای تهرانی پرداخته. شهری، تصویر درست و به قاعدهای از تهران قدیم ترسیم میکند. از خلال آثار شهری میتوان دریافت که تهرانیها لهجه خودشان را داشتهاند و آن موقع، تهران حسابی باصفا بوده.» وی ادامه میدهد: «من پس از شهریور1320 تهران را دیدهام. مشفق کاظمی ،کتاب «تهران مخوف» را نوشت و از میان آثار دیگران میتوان به رمان «زیبا» که در دهه دوم این سده منتشر شد و بخشی از آثار محمد مسعود اشاره کرد. محمد مسعود کافهها و مردم تهران را وصف میکند. «چشمهایش» بزرگ علوی هم در تهران اتفاق میافتد. چند داستان از غلامحسین ساعدی نیز در تهران رخ میدهد. اما من فیلم مستقلی را که درباره تهران ساخته شده باشد، ندیدهام. شاید بتوانم در این بین نام «رگبار» از بهرام بیضایی را ببرم که کم و بیش تهران را به تصویر میکشد یا سریال «دایی جان ناپلئون» ساخته ناصر تقوایی که شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی تهران را از قاب دوربین روایت میکند. شاید علت اینکه نمیتوانیم صورتی کامل از تهران را در آینه آثار مکتوب یا تصویری تماشا کنیم، این باشد که جنبه سیاسی آثار نویسندگان ما بسیار بسیار پررنگتر از وجوه شهری و کالبدی پایتخت بوده است. بر این اساس میتوان گفت؛ به تهران جفا شده است. بهعبارت دیگر، این قبیل نویسندگان میخواستهاند ناکارآمدی دستگاه اداری پهلوی اول و دوم را نشان دهند و به همین دلیل راهی نداشتند جز اینکه تهران را مصیبتزده جلوه دهند. اما در نقطه مقابل به فرض در آثار آن نویسندهای که وکیل مجلس نیز بود، مانند «فتنه» و «هندو» تهران خوب ظاهر میشود. این تصاویر متناقض و گاه بیربط از تهران حاصل سیاستزدگی در حوزه هنر است که دودش به چشم تهران میرود. اما نویسندگان و روشنفکران ما پس از انقلاب هم ذهنیت شعارزده ای داشتند. اکثر غریب به اتفاقشان آثاری از نویسندگان خارجی را کپی کردند که از آن نمونه میتوان به «رازهای سرزمین من» رضا براهنی و «سمفونی مردگان» عباس معروفی اشاره کرد که کپی داستانهایی از ویلیام فاکنرند. نویسندگان ما چون میخواستند فقرنمایی کنند، تصویر درستی از تهران در آثارشان دیده نمیشد و ما صرفا در عرصه داستان کوتاه خوب ظاهر شدیم و شاید در این آثار باشد که جسته و گریخته بتوان تصویر درستی از تهران دید. »
دریغ از تهران
امینالله رشیدی، موسیقیدان
« نغمهای مبهم در ذهنم است که در تصنیفی تهران را وصف کردند اما نام و نشانیاش را ندارم. در عرصه موسیقی سنتی به گمانم اثری درباره تهران خلق نشده اما در شعر و ادبیات و سینما بله. درباره تهران کتابها نوشتهاند.» تصور رشیدی از پایتخت البته در یکی، دو جمله کوتاه چنین است: «تهران استخوان ترکانده و در قوارههای یک ابر شهر، به حیاتش ادامه میدهد. تهران البته بهنظر من جاذبهای مغناطیسی دارد که همه را به سوی خودش میکشاند. وقتی فکر آدمی کج و تاریک باشد، تاریک هم خواهد دید. معتقدم که تهران به اندازهای که در آثار هنری و ادبی بد نشان داده میشود، به مردم بد نکرده. 70سال پیش برای نخستین بار پا به تهران گذاشتم. شمال تهران، محدوده انقلاب فعلی بود و کمی بالاتر نهر کرج که بعدها به خیابان الیزابت و بلوار کشاورز تغییر نام یافت. جنوبش میدان شوش و راهآهن، غربش خیابان باریک نواب و شرقش خیابان شاهپور و سیروس کشیده شده بود. سعدی شعری دارد که میگوید: «گرت عیب جویی بود در سرشت/ نبینی ز طاووس جز پای زشت» هماکنون وقتی به شمال و جنوب و شرق و غرب تهران میرویم، میبینیم با ابر شهری در دنیا مواجهیم. فردوسی بزرگ گفت: «دریغ از ایران که ویران شود» و من با اندکی تسامح میگویم: «دریغ از تهران که ویران شود!» در حقیقت با خلق آثاری که جنبههای پلشت شهر در آنها درشت نمایی میشود، کمر به ویرانی شهر بستهایم. من تهران را جغرافیایی زیبا و دوست داشتنی میبینم که باید قدرش را دانست و با مهربانی برایش آوازها خواند.»
امکان فیلمبرداری در تهران هیچ است
پرویز شهدی، مترجم ادبیات فرانسه
«در تهران امکاناتی گسترده وجود دارد و تهران اقوام مختلفی را از گوشه و کنار ایران بهخود راه داده که این جنبه مثبت و شاید بتوانیم بگوییم مادرانگی پایتخت را نشان میدهد اما جنبه منفیاش هم این است که تمرکز امکانات در یک نقطه است. شهرستانها، حتی در کلانشهرهایی مانند مشهد، شیراز، اصفهان و تبریز از پارهای از فعالیتهایی که در پایتخت متمرکز است، محروم میمانند. در شهری مانند مشهد چند ناشر و کتابفروش میتوانید پیدا کنید که بتوانند فعالیت مستقل داشته باشند و مجبور نباشند کارشان را به تهران ارجاع دهند؟ اگر هم هستند نویسنده و مترجم ناچار است به ناشر تهرانی مراجعه کند. اگر هم ناشر باشد عملا باید پخش کتاب را به تهران واگذار کند. عملا شهرستانها و کلانشهرهای دیگر از بسیاری فعالیتهای مستقل و خود بنیاد محروماند. جمع شدن در پایتخت علاوه بر شلوغی، فساد و غربت را به همراه دارد و همین موضوع هم در آثار هنری و ادبی به چشم میخورد. در واقع تهران در شمار قابلملاحظهای از آثار هنری میزبان تباهی و فساد و فقر است و تصویری که از این شهر نشان داده میشود، غربت ، بیپناهی و آسیبپذیری آدمها را قاب میگیرد. به فرض اما پاریس چنین نیست. پاریس دهها حومه دارد که مردم مستقل از پایتخت امور روزمرهشان را انجام میدهند. برای ساخت فیلمهای فرانسوی، از قسمتهای مختلف پاریس فیلمبرداری میشود؛ چون امکانات در اختیارشان قرار میدهند اما در تهران به فرض اگر شهرک سینمایی ساخته نمیشد، هیچ پس زمینه مورد نظر فیلمسازان از تهران به چشم مخاطب نمیخورد. جنبه مثبت تهران این است که برای بازآفرینی هنری زندگی معاصر، لوکیشن آثار هنری است اما اکثریت تصاویر در این آثار به جنبههای منفی و سیاه اختصاص یافته است. »