کرانه فیلارمونیک در تهران
علیرضا محمودی/ دبیر گروه ادب و هنر
ارکسترهای فیلارمونیک شهرها، همیشه اعتبار موسیقایی اهالی بودهاند. وقتی از ارکسترها و شهرها سخن میگوییم، بیواسطه از مردمی حرف میزنیم که موسیقی کلاسیک را بهعنوان نابترین بهره آوایی مشترک جهان برای توصیف خود انتخاب کردهاند. شهرهای تاریخی را علاوه بر برج و باروهای تاریخیشان به نام ارکسترهای بزرگ و رهبران بنامشان میشناسند.
با همین پس و پشت است که تلواسه و تلاش در تهران از عهد ناصری تا همین چند شب پیش برای دوام و بقای ارکستر فیلارمونیک، بخش مهمی از تاریخ موسیقی در پایتخت کشور محسوب شده است. در آغاز دهه 30 انجمن فیلارمونیک از تلاشهای جسته و گریخته بسیاری سر برآورد. نیاز گوش طبقه متوسط به موسیقی کلاسیک، نیازی بود که به کمک دولتهای همعصر خود نیازمند بود. با همین تعاریف بود که ارکستر فیلارمونیک تهران، شکل مردمی خودش را از دست داد و بیشتر از آنکه رویدادی شهری باشد، رویدادی درباری تعریف شد. مردم در کوچه و بازار بودند با موسیقی خود و نوای کنسرتهای فیلارمونیک، از حوالی باغ اتابک پایینتر نمیرفت.
پس از انقلاب در میان تلاش برای بازتعریف نیازهای شهری، ارکستر فیلارمونیک به دلایل تاریخی و اجتماعی به کف فهرست نیازهای شهر رانده میشد. کوران انقلاب و جنگ بهانه برای ایجاد ارکستری دائمی برای کنسرتهای پیدرپی موسیقی کلاسیک را بیرمق میکرد. دولتها در پی ارزاق و امنیت بودند و نواختن نای نیاز به موسیقی ارکسترال در گوش دولتهای مسئول به کارهای خطیر، کاری خطرناک محسوب میشد.
در سالهای دهههای بعد از جنگ، موسیقی کلاسیک، مانند رودخانههای فصلی در مزارع دیمی هرازچندگاهی در تالارهای تهران جاری میشد. نوازندگان پراکنده و رهبران ارکستر موقت، بلیه همیشه این رویداد کلانشهرها در بلاد کبیر تهران بودند. تا کمی جان به رودخانه نهچندان جاری موسیقی فیلارمونیک میرسید، بند و بستهای کهنه و نو، نوای نورسیده را پشت در تالارها به بند میکشید.
آیا نیاز مردم تهران ارکستر فیلارمونیک است؟ این سؤال همیشه در حوالی گوشهای تشنه موسیقی کلاسیک کوبیده میشد. طبالان همیشهحاضر این پرسش سطح چانهزنی برای بقای یک نشان دائمی برای ارکستر فیلارمونیک تهران را به نیازهای روزآمد و موانع فرهنگی گره میزدند و درحالیکه طول صفها و عمق قفسهها را نشانه میرفتند، بهانه محیایی را جلوی چشم طبقه متوسط میآوردند که موسیقی کلاسیک جلوهگاه تفرعن یک خردهفرهنگ بیشتر نیست. موسیقی همیشه منتقدانی پا به رکاب دارد که برای تاختن به هر رویداد موسیقی، حاضر به یراق جناحهای سیاسی بودهاند. برای حمله به رقیب بر سرکار چه خاکریزی بهتر از جبهه موسیقی غربی. آنها برای حمله خود دنبال آتش تهیه بودند. بتهوون و برامس بهانه بود. در این تک و پاتک جناحی در طول سالها، عادت کردهایم که موسیقی کلاسیک در تهران به جای راه، دنبال روزنهها باشد و تلاشها به تداوم بدونها به دوام نرسید.
پاورقی تهران و فیلارمونیک نه داستان سرراست است و نه قصهای عامهپسند. روایت پیچیدهای از بلندی همت آدمها و کوتاهی فرصت دورانها. قهرمانان این روایت دنبالهدار همیشه از نیاز شهروندانی گفتهاند که باید موسیقی کلاسیک را زنده و زیبا از نوازندگان همشهری خود بشنوند. حالا که میگویند قرار است برج میلاد، پایه و پی ارکستر فیلارمونیک تهران باشد و زیر سایه این باروی بلند، تا چند سالی، نوای موسیقی کلاسیک در شهرمان جاری شود، امیدوار و گوش بزنگ، منتظر خبرهای بعدی هستیم. اجرایهای پیدرپی. موسیقی کلاسیک دریاست. برای شهری خشک چون تهران، ساخت کرانه زنده و دائم در جوار این دریا، واجب.