مسعود میر/ خبرنگار
باید خوشحال بود برای اینکه در این سینما «مغزهای کوچک زنگزده» و «تنگه ابوقریب» ساخته میشود؛ فیلمهایی که هر یک در مسیر خود درخشان و بیرقیب مخاطبان سینما را غافلگیر میکنند. البته مخاطبانی که از سینما جز حرفهای کتابی و اطوارهای بیخود و ایرادهای بیپایه چیزهای دیگری هم میفهمند.
شاید خیلیها ترجیح بدهند با همان فیلمهای آپارتمانی و قصهگو در پایتخت رفاقت کنند تا خیابان و ترافیک و آدمهای معمولی این کلانشهر را بیمحابا در شاتهای فیلمشان خرج کنند و البته دردسرهای تولید خارج از تهران را هم به جان نخرند اما هومن سیدی نشان داد که سرش درد میکند برای دلبریدن از این اجماع مرکزی و دلش را سپرده به حاشیه و آدمهای غیرمعمولش. چهکسی میتواند بگوید آشپزخانههای تولید مخدرهای صنعتی در حاشیه شهر سهشیفت کار نمیکنند؟ چهکسی میتواند مدعی شود قتلهای ناموسی هر روز صفحات روزنامهها را سیاه نمیکند؟ چطور میتوان ادعا کرد کودکان خیابانی در تیمهای مختلف ساماندهی و خرید و فروش میشوند؟ اگر موافقید تردید نکنید که مغزهای کوچک زنگزده یک «زیرپوست شهر» است در سال96 خورشیدی؛ تلخ، هولناک و خشن اما واقعی.
تنگه ابوقریب بهترین فیلم جنگی تاریخ سینمای ایران است. جنگ هشتساله ما انگار با تمام تلخیاش سالهاست که توسط بعضیها که داعیه فیلمسازی دارند، در دایرهای به نام سینمای دفاعمقدس محدود شده و حالا تنگه ابوقریب نشان داده که سینمای جنگ یعنی روایت فتح. این فتحالفتوح البته بهمعنای کشورگشایی نبوده و نیست و بیشتر در آن سرفصلهایی خلاصه میشود که دفاع، رشادت و غیرت را بعینه تصویر میکند. در تنگه ابوقریب حتی یک سرباز عراقی به چشم نمیخورد اما جنگ چنان عریان پیش چشم مخاطب مجسم میشود که تازه میتوان اعتراف کرد فیلمهای جنگی سینمای ایران تاکنون بسیار ضعیف بودهاند. نکته آخر هم اینکه چون مد شده و خیلیها میگویند مثلا فلان فیلم ازجمله تنگه ابوقریب داستان نداشت، باید توجه داشت که داستان و روایت با هم مخرج مشترک دارند اما شبیه هم نیستند. تنگه ابوقریب یک روایت است از واقعهای هولناک در روزهای پایانی جنگ.