
محسن گودرزی در مراسم رونمایی از کتاب تهران- 56:
مسئله تهران، مسئله کل ایران

صادق خسروی علیا/خبرنگار
روز گذشته در مراسمی با حضور جمعی از جامعه شناسان و پژوهشگران شهری و اجتماعی، از کتاب «تهران ـ ۵۶، سیمای تهران در پژوهشی فراموش شده» که از سوی نشر نی منتشر شده رونمایی شد. در این نشست محسن گودرزی، استاد برتر جامعه شناسی کشور و آرش نصر اصفهانی جامعهشناس بهعنوان پژوهشگران و نویسندگان این کتاب سخنرانی کردند و علاوه بر بررسی زوایای مختلف کتاب و پژوهش صورت گرفته به چالشهای زیست شهری تهران امروز هم پرداخته شد.
محسن گودرزی در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به اینکه این گزارش (کتاب) را باید در ارتباط با گزارشهای مشابهی که در همان زمان تهیه شده و در همان زمان مطرح بوده مقایسه کنیم، در اینباره از پژوهش دیگری که از سوی دکتر اسدی و دکتر تهرانیان در سال 54انجام شده اشاره کرد و گفت:« در آن زمان منطقی که براساس آن این گزارشها و پژوهشها شکل گرفت این بود که در کشور یک پروژه توسعه اقتصادی شتابانی وجود دارد. پروژهای که تصور میشد با سرعت پیش میرود اما بخشهای اجتماعی و بخشهای فرهنگی قادر نیستند که با آن سرعت این تحول را پیدا کنند و همچنین به سبب آن فاصلهای بین رشد فرهنگی تغییرات فرهنگی تحولات اجتماعی و رشد اقتصادی شکل میگیرد و در نتیجه آن، جامعه پناه میبرد به اصلهایی مثل مصرف تا بتواند به وسیله آن آلام و دردهای خود را تسکین دهد. مفهوم توسعه رانت بازی در این گزارش مفهوم کلیدی است. در گزارش این کتاب هم مفهوم رشد و توسعه نامتوازن بیان شده است. البته بیشتر مفهوم رشد نامتوازن اینجا مطرح و مدنظر است.»
او در ادامه گفت: «امروزه نیز مانند گزارشی که در کتاب تهران ٥٦ آمده دوباره از عدمتوازن صحبت میشود. این عدمتوازن هم در بخشهای اقتصادی است و هم در عرصههای اجتماعی و جغرافیایی. در واقع در کنار همه پروژهها، پروژه کلانی از دیر باز در جامعه دنبال میشد که حالا اسمش را میگذارند صنعتی شدن. گزارشهایی که در این کتاب آمده نشان میدهد بهصورت رسمی این کشور پروژهای داشته به اسم پروژه صنعتی شدن. این دید هم در گزارش 54هست؛ در نتایجی که منتشر شده و هم در گذشته تهران 56مشاهده میشود. در واقع این گزارشها اختلال در توسعه نامتوازن را بررسی میکند؛ اینکه کجا ممکن است اختلال پیدا کند و کجا ممکن است از کار بیفتد.»
این جامعه شناس ادامه داد:« با درنظر گرفتن چشماندازهایی که گزارشهای دهه ٥٠ از تهران به ما ارائه میدهد میتوان بررسی کرد که هماکنون در کدام نقطه قرار داریم!؟ امروز با شرایطی مواجه هستیم که همه این مشکلات انباشته شده روی هم و همه آنها بهصورت ناگهانی سر در میآورند. با وجود این نباید با مشکلات بهصورت تک تک مواجه شد باید بهصورت کامل با آنها برخورد کنیم. نمیتوان گفت یک مشکل مهمتر از مشکل دیگر است. همه مشکلات ما درحال آشکار شدن است و ما برای حل این مسائل وبرای مواجهه با آنها کماکان به سیاستها و روشها و اصولی که در گذشته در پیش گرفتیم متوسل میشویم. اگر قرار بود که این سیاستها مسئلهای را حل کند طبیعتا ما نباید در نقطه کنونی قرار میگرفتیم. وضعیت کنونی نتیجه آن سیاستهاست. و چون سیاستهای گذشته کماکان ادامه پیدا میکند پس نباید انتظار داشت که این وضعیت دگرگون شود و تغییر پیدا کند.»
محسن گودرزی گفت:« چرا دائم متوسل میشویم به گذشته؟ بهدلیل اینکه چشمانداز یا افقی برای آینده نداریم. نمیدانیم که کجا میخواهیم برویم.در سطح کلان این چشمانداز وجود ندارد و نمیدانیم به کجا حرکت میکنیم. چون این چشمانداز کلی وجود ندارد، در نتیجه برای اجزا هم نمیتوان تصمیم گرفت. در واقع در حال منفصل کردن مسائل هستیم. به مسائل جدای از هم نگاه میشود و آنها به شیوه بروکراتیک حل میشوند. وقتی یک جامعه یا یک گروه اجتماعی چشماندازی برای آینده نداشته باشد همیشه در حال زندگی میکند و به سیاست بقا متصل میشود و براساس سیاست بقا حرکت میکند. این روندی است که الان با آن مواجه هستیم. ما فقط میخواهیم وضعیت کنونیمان تداوم پیدا کند چون آن افق و چشمانداز را نداریم. چون آن افق و چشمانداز وجود ندارد؛ در نتیجه اساسا پرسشی مثل اینکه چطور شهری میخواهیم بسازیم، آرزوی چگونه شهری داریم و چگونه میخواهیم آن را بسازیم و...را هم نداریم. تنها پرسشی که طرح میشود این است که این شهر را چگونه اداره کنیم؟ این شهر را چگونه اداره کنیم رکن اصلی ما شده است. از یک دیدگاه جامعه شناسانه مسئله شهر تبدیل شده است به مسئله حسابداری. یعنی یک جایی درآمد وجود ندارد باید درآمدها افزایش یابد. یک جا هزینهها زیاد است باید هزینهها کاهش یابد و...»
او در ادامه با طرح این پرسش که چرا این اتفاق رخ داده است؟، پاسخ داد:« بهخاطر نبود چشمانداز است. ما به یک قاب احتیاج داریم. یک دریچه نیاز داریم که از منظر آن به مسئلهها نگاه کنیم. مسئله شهر تهران فقط مسئله شهر تهران نیست، مسئله جامعه است و مسئله جامعه به منزله مسئله کل ایران است. قبل از آنکه در مورد تهران فکر کنیم، در مورد تهران تصمیم بگیریم، باید به این سؤال پاسخ دهیم؛ مسئله ایران چیست که نمودش در تهران نمایان شده است؟ برداشت شخصی من این است که تصور میکنم مسئله جامعه ایران در شرایط کنونی زبان همبستگی اجتماعی است. وارد این بحث نمیشوم که صورت و عواملی که این مسئله را ایجاد کرده چگونه است؟ اما میتوانیم مسئله شهر تهران را از این منظر نگاه کنیم؛ اگر ما در سطح کلی و در جامعه کلان با مسئله زبان همبستگی مواجه هستیم در سطح تهران چگونه با این زبان همبستگی مواجه میشویم؟ اینجاست که مسئله نابرابری، حاشیه نشینی، جداییگزینی گروهها و طبقات اجتماعی آشکار میشود. اینجاست که با مسئله مشاغل ناپایدار و موقتی مواجه میشویم. ما در سطح شهر تهران و در زندگی شهر تهران بهصورت آشکاری با نیرو یا گرایش فردخواهی خودخواهانه منفعت جوی لذت طلبانه مواجه هستیم. این نمودی است از مسئله کلان کشور که خودش را در سطح تهران آشکار میکند.»
محسن گودرزی گفت:« به چند سطح از این زبان همبستگی اشاره میکنم که چطور یک قاب یا دریچهای را باز میکند تا به مسئله تهران فکر کنیم. یک بحث نابرابریهای فضایی و اقتصادی است که در حال گسترش است. یک سطح دیگری از این زبان همبستگی، بیگانگی با سازمان مدیریت شهری است. بیگانگی با سازمان مدیریت شهری معنیاش این است که افراد این سازمان مدیریت شهری را هماهنگ با مردم حس نمیکنند. مردم اینطور تصور میکنند که این سازمانها نه در جهت اهداف آنها حرکت میکنند و نه کنترل و مهارش را در دست دارند. آنها سازمانها را در برابر خود میبینند و نسبت به آنها ارزیابیهای منفی دارند. یعنی شما وقتی به نتایج نظرسنجیها نگاه میکنید میبینید که درباره سازمان مدیریت شهری اعم از وضعیت رشوه گرفتنشان، کار راه انداختنشان و مسائلی از این قبیل ارزیابی منفی وجود دارد. این ارزیابی منفی فقط محصول شرایط امروز نیست بلکه در گذشته هم وجود داشته است. یک نگاه بدبینانهای وجود داشته و شهروندان حس میکنند سازمان مدیریت شهری در خدمت آنها نیست و بهاصطلاح در خدمت جامعه نیست. احساس میکنند که سازمان به شکل غیرمنصفانهای تصمیم میگیرد. بهنحوی که گروه خاص، طبقه خاص و افراد خاص برای آنها تصمیم میگیرند و به این صورت خودشان را با این سازمان در فاصله میبینند.»
او در ادامه گفت:« در این حالت میبینیم این سازمان در مورد محلهای تصمیماتی میگیرد که زندگی اهالی را تحتتأثیر قرار میدهد. مثلا ناگهان شهرداری تصمیم میگیرد در محلهای یا کوچهای یک مرکز خرید بسازد. گاهی زندگی اهالی یک منطقه با چنین تصمیمی به هم میریزد. در نهایت اهالی آن منطقه احساس میکنند برنامههای شهری مؤثر نیست. پس این سطحی از زبان همبستگی و سست شدن همبستگی اجتماعی است. یک سطح دیگری از این همبستگی اجتماعی موضوع ضعف سازمان اجتماعی است. تغییراتی که در فضای کاربری شهر و همچنین تغییراتی که در محلههای شهر تهران ایجاد شده جزو این مقوله است. همه ما خاطراتی از محله در ذهن داریم؛ هماکنون در شهر تهران جسته و گریخته در جاهایی محلاتی مشاهده میشود اما این محلات بهمعنای سازمان اجتماعی که یک پیکربندی داشته باشد و افراد خودشان را در آن مسئول بدانند و براساس یک مجموعهای از ارزشها حرکت کنند و چیزی را بهاصطلاح تحقق بخشند در بسیاری از مناطق و محلات دیگر وجود ندارد. ضمن اینکه اساسا دیگر درک مشترکی از محله وجود ندارد. یعنی اگر از افراد بپرسید محله کجاست!؟ ممکن است کوچه اش را بهعنوان محله ذکر کند. ممکن است مجتمع مسکونی که در آن زندگی میکند را محله بداند، گاهی ممکن است منطقه خودش را بهعنوان محله ذکر تلقی کند.»
او در ادامه به چالش درک اشتباه از محله پرداخت و گفت:« اگر درکی از محله یا نقشههای ذهنی از محله وجود داشته باشد، ساکنان وقتی میخواهند بر سرنوشت محله خود تأثیر بگذارند و نسبت به آن واکنش نشان دهند؛ نیاز دارند در جایی گرد هم آیند اما بسترهای اجتماعی و ساختاری برای گردهم آمدن از بین رفته چرا که افراد دیگر در محلهها مانند قبل در کنار یکدیگر نیستند. این بدان معناست که از افراد توان عمل مشترک جمعی سلب شده است. اکنون در سطح شهر تهران نخستین سازمانی که در سطح فراتر از خانوار قرار گرفته اداره مجتمعهای مسکونی و یا هیأت مدیره آنهاست. اگر از آن مجتمع خارج و وارد کوچه شویم یا وارد یک محله بشویم دیگر آنجا سازمانی اجتماعی وجود ندارد که افراد بتوانند براساس آن عمل جمعی انجام دهند. همین ضعف سازمان اجتماعی باعث میشود که انتظارات افراد از سازمان مدیریت شهری افزایش پیدا کند. وقتی مدیریت شهری از طریق فروش شهر، شهر را اداره میکند دیگر افراد احساس میکنند که در تامین هزینهها مشارکتی ندارند. وقتی آینده آنها فروخته میشود در نتیجه اساسا هزینههای شهر را تقبل نخواهند کرد. چون فرد خودش را در بیگانگی خودساز با مدیریت شهری میبیند.»
او در بخش دیگری از صحبتهایش با بیان اینکه اگر بخواهیم مسئله تهران را تحلیل کنیم احتیاج به یک چارچوب کلی داریم و این چارچوب کلی از ذهن همه ما غایب است چون چشماندازی نداریم، گفت:« برای اینکه بتوان به مسئله شهر تهران از منظر دیگری هم نگاه کرد میخواهم چشمانداز دیگری را باز کنم. برای بحث در مورد این چشمانداز باید گذشته را مرور کنیم.همانطور که گفته شد پروژه گذشته، پروژه صنعتی شدن بود. اما در کنار آن باید به پروژه انقلاب فکر کنیم. برای بررسی پروژه انقلاب و خلاصه آن چیزی که در اذهان بود و چیزی که در فضای عمومی مطرح بود باید نتایج تحقیقات دکتر تهرانیان را مطالعه کرد. تهرانیان در کتاب «صدایی که شنیده نشد» به این بحث بهصورت مفصل پرداخته است. نتایج این تحقیقات حاکی از آن است که جامعه در پروژه انقلاب بهدنبال رفاه و امکانات زندگی بهتر بود و در عین حال میخواست در یک جهان اخلاقی دینی هم زندگی کند. یعنی میخواست هر دو سطح زندگی مادی و معنویاش با هم هماهنگ باشد. پرسش اصلی این است آیا تهران امروز و تغییراتی که در آن اعمال شده و سیاستهایی که برای این شهر در پیش گرفته شده همان تهرانی را میسازد که ادعای توجیه انقلاب اسلامی بود؟ یعنی آیا دستاوردهای مادی در کنار یک زیست اخلاقی و دینی قرار گرفته است!؟ آیا این مراکز خرید و گسترش شهر بر ارزشهایی مبتنی است که انقلاب اسلامی دنبال میکرد؟ میتوان به پروژه شهر تهران از این منظر نگاه کرد و آن وقت از همین منظر در مورد تناقضهای ایجاد شده فکر کنیم که چگونه در شهر تهران مسیر سیاستگذاریها به سمتی میرود که از حیث فضا و از حیث رشد مخاطب، تبعات اجتماعی برای گروهی و مجال و فرصت را برای گروه دیگری فراهم میکنیم. درحالیکه در فرهنگ رسمی مان در تبلیغات رسمی مان در سیاستهای رسمی مان از ارزشهای دیگری دفاع میکنیم. این تناقض در خودش امکاناتی متفاوت دارد یعنی ممکن است بهصورتهای متفاوتی تحقق پیدا کند اما خود این تناقض میتواند محل اندیشیدن باشد.»
محسن گودرزی در ادامه با طرح این پرسش که اما چرا این موضوع اهمیت دارد؟ گفت:«بهخاطر اینکه میتوان با این رویکرد تهران را از مسئله حسابداری دور کنیم. تهران مسئلهاش مسئله حسابداری نیست. فرض کنید که امروز منابع کافی هم برای اداره شهر تهران فراهم شود. خب قرار بود چه شهری بسازیم؟ اصلا چطور میتوانیم به این برداشت یکسان برسیم که شهر آرمانی ما چیست؟ میخواهم برگردم به ابتدای صحبت هایم و اشاره کنم به اهمیت این گزارش (کتاب) و طرح پرسش از این منظر یعنی طرح پرسش و یک چشمانداز بسته تر. امروز این گزارش (کتاب) از ما میخواهد که وارد جزئیات آن شویم و میدانیم که بخشی از این گزارش به لحاظ فنی ایراد دارد و شاید نتایج موفقی نداشته باشد اما اینکه در کجا ایستادهایم و چگونه نگاه میکنیم بهنظر من همچنان پاسخی است که ما در مورد مسئله امروزمان میتوانیم داشته باشیم. ما در کجا باید بایستیم و چگونه باید نگاه کنیم؟»
ریشه مسائل تهران در نابرابری است
آرش نصراصفهانی، یکی از نویسندگان «کتاب تهران-56، سیمای تهران در پژوهشی فراموش شده» هم در نشست رونمایی از این کتاب گفت: « من از دیماه96 در مرکزهای پژوهشی مدیریت شهری کار میکنم و قاعدتا آنجا همیشه این انتظار وجود دارد که درباره مسائل تهران طرح تعریف کنید، مشکلات را شناسایی کنید و راهحل بدهید. همیشه از سوی شورای شهر تهران، نهادهای اجرایی تهران و... این انتظار از مراکز پژوهشی وجود دارد که مسائل تهران را به آنها اعلام کنند و راهکارهایی هم ارائه دهند و این تصور کلی وجود دارد که اگر وضعیت تهران هماکنون اینگونه است بهدلیل این است که شناخت درستی از مسائل تهران نداریم.» این جامعهشناس در ادامه با اشاره به پژوهش تهران56 و مواجهه اولیه خود با آن گفت: «تمام چیزهایی که امروز ما تلاش میکنیم درباره آنها شناخت پیدا کنیم انگار 40سال قبل هم نسبت به آنها این آگاهی وجود داشته و مسائل امروزی هم که ما در مجموعه گستردهای از طرحها و پروژهها داریم به آنها میپردازیم، همان چیزهایی است که40 سال قبل درباره آنها اطلاعات وجود داشته است؛ لذا ما تنها مشغول بازتولید از دانشی هستیم که درباره شهر داریم و مدام همان راهکارها تکرار میشود اما عملا وضعیت شهر تغییری نکرده است.» او در ادامه با بیان اینکه اگر مسئله آگاهی نیست پس چه مسئلهای وجود دارد که مسائل تهران حل نمیشود؟ گفت: «آن چیزی که بهنظر من مهم است قرار دادن مسئله تهران در یک کل بزرگتر است، وقتی شما شروع به مطالعه گزارش تهران56 میکنید در اجزای مختلف آن با این منطق مواجه هستید که مسئلهای با اسم نابرابری در سطح ملی و توزیع ثروت در سطح کشور وجود دارد که توسعه نامتوازن هم خوانده میشود و آن چیزی که امروز در تهران میبینیم نتایج این الگوی توسعه در کشور است.»
او با اشاره به اینکه هماکنون تمرکز همه سرمایهگذاریها در تهران است و پایتخت نقش اصلی را در رشد اقتصادی کشور دارد، گفت: «اگر شما اسناد برنامههای توسعه پیش از انقلاب را هم نگاه کنید متوجه میشوید که این نابرابری که وجود دارد محصول الگوی توسعه نیست بلکه در واقع الگوی توسعه مبتنی بر نابرابری است. یعنی قرار بوده جمعیت در نقاطی متمرکز شوند، در یک قسمتهایی به لحاظ صرفه اقتصادی سرمایهگذاریها صورت بگیرد و راهحلهای کوتاهمدت این بوده که با تمرکز ثروت در برخی نقاط و بهخصوص در محدوده شهر تهران؛ شرایطی را ایجاد کنیم که رشد سریع اقتصادی داشته باشیم. جمعیت مازاد روستایی مهاجرت کنند به سمت تهران و باتوجه به تمرکز سرمایهگذاریها هم شاهد رشد اقتصادی باشیم. اما نکته مهم این است که وقتی تهران با این نگاه و الگو مواجه بوده، بهوجود آمدن مسائل بعدی هم عجیب نخواهد بود در واقع وقتی ما کشور را با این الگو پیش میبریم مسائل تهران قابل فهم است.»
اصفهانی در ادامه گفت: «ما میپذیریم که مسئله اصلی نابرابری و توزیع ثروت در سطح ملی است ولی بعد انگار آن را در داخل پرانتزی میگذاریم و میگوییم برویم بپردازیم به مسائل عمومی شهر تهران و اینکه چه راهحلی میتوانیم برای مسائل شهری تهران پیدا کنیم. بهنظر من بزرگترین مسئله در همین جهش خلاصه شده است و مهمترین مسئلهای که در طول این 40سال داشتهایم، همین است. شاید همه ما میدانیم که ریشه اصلی مشکلات به نابرابری بازمیگردد ولی در تصور همه ما این تصور بهصورت قوی شکل گرفته است که نابرابری را نمیتوان از بین برد در نتیجه باید آن را کنار بگذاریم و شروع میکنیم به انجام راهحلهای بروکراتیک و تکنوکراتیک برای حل مسائلی که خودمان میدانیم علت اصلیاش نابرابری است.» این جامعهشناس ادامه داد: «باوجود اینکه انقلاب در کشور ما اتفاق افتاده (بزرگترین تحول اجتماعی در هر کشور) و 40سال از آن میگذرد و شاهد روی کار آمدن گروههای سیاسی مختلف و انجام پروژههای سیاسی مختلف بودهایم ولی هیچ وقت مسئله نابرابری در کشور ما بهعنوان مسئله اصلی تلقی نشده است با اینکه همه علم به این داشتهاند که ریشه همه مسائل همین موضوع است.»