ناموفق در باز سازی دهه 60
بمب، یک داستان عاشقانه
«بمب، یک داستان عاشقانه» همانطور که از نام آن پیداست قرار است داستانهایی عاشقانه را حین یک خاطره جمعی تلخ پایتخت، یعنی روزهای موشکباران اسفند 66 روایت کند. داستان عشق زوجی که عشق از زندگی آنها چنان خارج شده که حتی با شنیدن آژیر قرمز به زیرزمین نمیروند و البته بهصورت فرعی، داستان عشقی کودکانه که در محل پناهگاه برای کودکی اتفاق میافتد. معادی در دومین تجربه مستقل فیلمسازیاش، لشکری از بهترینهای سینمای ایران، از محمود کلاری گرفته تا بهرام دهقانی را در کنار خود دارد و گروه بازیگران فیلم حتی برای نقشهای فرعی پر از چهرههاست. با این حال فیلم در بازآفریدن فضای دهه60 ناموفق است و هرجا در این راه کم میآورد صحنه را با المانهای آشنای نوستالژیک این دهه پُر میکند. موشکباران ماههای آخر جنگ در تهران، هنوز در ذهن آنهایی که تجربهاش کردهاند زنده است؛ خود معادی احتمالا در سنین ابتدای نوجوانی آن را چشیده. پیش از این نه در سینما که در تئاتر یکبار در نمایش/ نمایشنامه «زمستان 66» محمد یعقوبی هراس سنگین ناشی از اینکه نمیدانی تا چند لحظه دیگر موشک روی سر تو فرود میآید یا باید خدا را شکر کنی که سالمی و روی سر کسی دیگر فرود آمده را موضوع کار خود قرار داد.
در آن نمایش، هربار که انفجار رخ میدهد چهارستون بدن تماشاگر میلرزد. اما در «بمب...» خبری از این هراس نیست. صحنههای عاشقانه با دوپینگ اسلوموشن پرتکرار و موسیقی پرحجم و تمهای آشنای النی کارایندروی معروف، جانی نمیگیرند و صحنههای کمیک سخنرانی در مدرسه بیش از حد تکرار میشود و بعضی مایههای داستانی فرعی مثل ورود دزد به خانه به کمدی ناخواسته تبدیل میشوند. اجرای صحنههای مربوط به انفجار موشک یا گیرافتادن همسایهها در زیرزمین، حتی نسبت به تواناییهای سینمای ایران ضعیف است و فیلم در کارنامه لیلا حاتمی به یکی از خنثیترین نقشآفرینیهای او تبدیل میشود.