• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
یکشنبه 15 بهمن 1396
کد مطلب : 6061
+
-

گزارش همشهری از زندگی در گود

مهمان مامان در محله‌های گودنشین

مهمان مامان در محله‌های گودنشین

مریم قاسمی :

سرمای اول صبح، تن هر رهگذری را می‌لرزاند اما در همین خروسخوان هم زندگی و پویایی در محله گودنشین باغ‌آذری جریان دارد و در هر گوشه با آدم‌هایی برخورد می‌کنیم که در حرکت هستند؛ یا سمت محل کسب‌و‌کارشان می‌روند یا خرید روزانه‌شان را انجام می‌دهند یا راهی مدرسه می‌شوند. محله گود‌نشین‌ها جایی‌است که برای ورود و خروج از آن، ناگزیرید یکی از مسیرهای پلکانی چهار گوشه محله را انتخاب کنید یا اینکه از جاده ماشین‌رو که فاصله زیادی تا بافت مسکونی دارد، بگذرید. پله‌های سنگی جزئی از زندگی مردمان این محل شده و به محل زندگی‌شان هویت بخشیده است. پس از عبور از گذر شهید علی‌کرم عبدالملکی و تماشای گنبد طلایی مسجد سیدالشهدا(ع) از نمای بالای محله، پله‌ها را یکی‌یکی پایین می‌رویم و به جایی می‌رسیم که اهالی به آن «سرگود» می‌گویند. چند قدم که به سمت کوچه‌های بن‌بست و باریک قدم برمی‌داریم، نگاهمان به سمت پنجره یکی از خانه‌ها جلب می‌شود. مریم‌گلی ـ پیرزن مهربان محله ـ با روسری سنتی از لای پنجره آهنی رنگ‌و‌رورفته طبقه دوم خانه‌اش به بیرون سرک می‌کشد. با دیدن این بانوی مسن، نوستالژی تماشای مجموعه تلویزیونی پرمخاطب «میهمان» دهه60 و نقش‌آفرینی زنده‌یاد پروین سلیمانی در نقش «طاهره‌خانم چنگال‌به‌دست» دوباره در ذهنمان تداعی می‌شود. همه می‌دانند که خبرهای تازه محله، دست مامان‌گلی است و البته این تیزبینی و زیرنظرگرفتن رفت‌وآمد آدم‌ها و جست‌و‌جوی اتفاق‌ها در محله نیز به عادت و سبک‌زندگی او تبدیل شده است و اهالی با این موضوع، مشکلی ندارند. به عقیده خیلی از ساکنان گودنشین، دانستن خبرهایی درباره زادوولد، مرگ‌ومیر، ازدواج و طلاق، شرایط دختران و پسران دم‌بخت و... برای تداوم حیات در محله‌های قدیمی تهران ضروری‌است؛ ضمن اینکه اهالی با آگاهی از این رویداد‌ها و اتفاق‌های محلی می‌توانند دامنه تعامل و ارتباط خود را با همسایه‌ها و اهل محل محکم‌تر کنند. برای آشنایی بیشتر با محله گودنشین‌ها و همچنین جست‌و‌جوی آیین‌ها و رسوم و سبک زندگی مردمان گود‌نشین، در گزارشی میدانی سراغ افراد قدیمی و بومی محله می‌رویم؛ کسانی که در این محله متولد شده‌اند و در پیچ‌و‌خم زندگی، موی سپید کرده‌اند.

 

عادت همیشگی، چاشت‌خوران

وقتی در پیاده‌روی گود باغ‌آذری قدم می‌زنیم، اهالی روی خوش نشان می‌دهند و با سلام و احوالپرسی، خونگرمی و مهمان‌نوازی‌شان را به نمایش می‌گذارند. اکبرآقا که بازنشسته شرکت روغن‌نباتی ‌قو است ما را برای صرف یک فنجان چای و لقمه‌ای نان و پنیر به خانه‌اش دعوت می‌کند. او می‌گوید که بیشتر اهالی این محل عادت دارند صبحانه اصلی را سحرگاه ـ بعد از خواندن نماز صبح ـ بخورند و در میان‌وعده روز، یعنی تا ساعاتی که به ظهر مانده، بساط چاشت‌خوران به راه می‌اندازند و بعد از آن نیز بانوان برای تدارک ناهار، آستین بالا می‌زنند. الهام پاوند ـ مدیرمحله باغ‌آذری ـ درباره تحقیقاتی که در محله گودنشین‌ها انجام شده به نکته جالبی اشاره می‌کند و می‌گوید: «وقتی کارشناسان، وضعیت تغذیه و سلامت ساکنان محله را مورد ارزیابی قرار دادند، به نکات جالبی دست یافتند. در سبک زندگی گود‌نشین‌ها، عادت سحرخیزی، تحرک و صرف میان‌وعده غذایی به‌عنوان چاشت روزانه، پرهیز از غذاهای فست‌فودی و گرایش به غذاهای خانگی، جزو خرده‌فرهنگ‌هایی است که بین اغلب ساکنان محله نهادینه شده و به مرور زمان باعث شده که اهالی، به‌ویژه سالمندان از بیماری‌هایی مثل چاقی، فشارخون، ضعف بدنی و... در امان بمانند».

 

تصویری زنده و پویا از مرام مردان قدیمی

دیدن مردمانی که ساده و بی‌آلایش به فکر کسب‌ و ‌روزی حلال و گذران عمر در کنار هم هستند، حس خوبی را به آدم منتقل می‌کند. حرف‌زدن با پیرمرد‌ها و موسپید‌کرده‌های محله، آدم را یاد اخلاق و مرام مردان قدیم می‌اندازد؛ کسانی مثل حاج‌علی سرابی، پیرمرد سالخورده‌ای که روی صندلی تاشو نشسته و با پهن‌کردن زیرانداز جلوی خانه‌اش به اهل محل، پارچه‌های رنگی می‌فروشد. او خوشحال است که در این سن‌و‌سال می‌تواند برای خانواده‌اش مفید باشد. حاج علی با دیدن ما شروع به بازارگرمی می‌کند و می‌گوید: «دخترم! پارچه‌های خوب و اعلا دارم؛ برو ببین و انتخاب کن، نگران پولش هم نباش؛ هر وقت داشتی بیار». کمی با پیرمرد پارچه‌فروش هم‌صحبت می‌شویم و او از خودش و کسب‌وکارش برایمان حرف می‌زند؛ «بچه‌ها که رفته‌اند سر زندگی خودشان؛ من هم با این کار مشغول هستم. هر روز چند متر پارچه می‌فروشم و خدا را شکر، راضی‌ام. همین که آخر وقت با این درآمد می‌توانم چند کیلو میوه بخرم و دست پر به خانه بروم جای شکر دارد.»

تماشای این نوع رفتارها در این گوشه از شهر که شاید خیلی از مردم، حال‌وهوایش را ندیده باشند، جالب و قابل‌تامل است. محله گود‌نشین‌های باغ‌آذری جایی‌است که می‌توانید در رفتار و مرام ساکنان آن، بخش‌هایی از فرهنگ تهران قدیم را ببینید. پیرمرد پارچه‌فروش نمونه‌ای از این آدم‌های شریف است که در 80سالگی به فکر خانواده و عیالش است و از اینکه در پایان کار روزانه می‌تواند کیسه‌ای میوه و خواربار بخرد و با غرور، پاشنه در خانه‌اش را بچرخاند و آن را تقدیم همسرش کند، احساس خوشبختی می‌کند.

 

رقابت پوشاک مامان‌دوز با تولیدات شانگهای

وقتی بانوان و دختران جوان را می‌بینیم که به سمت بساط ساده پارچه‌فروشی حاج‌علی سرابی قدم برمی‌دارند و با اشتیاق نگاهی به پارچه‌های رنگی می‌اندازند و جنس آنها را امتحان می‌کنند، نکته دیگری دستگیرمان می‌شود؛ علاقه‌مندی بانوان محله به خرید پارچه. عفت‌خانم یکی از بانوان اهل ‌محل، سر صحبت را بازمی‌کند و می‌گوید: «مگر مادران ما در قدیم چه‌کار می‌کردند؟ با همین پارچه‌ها رخت و لباس برای بچه‌هایشان می‌دوختند و همه راضی بودند. درست است که حالا وضع عوض شده و بیشتر جوان‌ها به خرید لباس‌های حاضروآماده از فروشگاه‌ها و مغازه‌های بازار رغبت نشان می‌دهند اما دوخت‌و‌دوز خانگی در این محله هنوز رونق دارد و حداقل، بانوان خانه‌دار می‌توانند با هنرشان، چند نوع پوشاک خانگی برای خانواده‌شان بدوزند».

کبری‌خانم ـ یکی دیگر از بانوان محله ـ در تأیید صحبت‌های این بانو می‌گوید: «متأسفانه بازار، پر ‌شده از اجناس و کالاهای بی‌کیفیت چینی اما با این حال می‌توان قسم خورد که چینی‌ها نمی‌توانند از لحاظ کیفیت و جنس پارچه، با لباس و پوشاک مامان‌دوز رقابت کنند».

این بانو که طبعی شوخ دارد به رونق دوخت‌ودوز پیژامه و شلوار راحتی بین اهالی اشاره می‌کند و می‌گوید: «کاش پیژامه ایرانی را جایی ثبت کنیم و به دنیا نشان دهیم که هنر بانوان خانه‌دار می‌تواند برای دیگران الگو باشد».

آموزش دختران با چرخ‌خیاطی مارشال

وقتی با بانوان محله گپ می‌زنیم، متوجه می‌شویم که یکی از آیین و رسومی که در نوع و سبک زندگی آنها به‌وفور دیده می‌شود، استفاده از هنر و توانمندی‌هایشان برای بهبود وضعیت زندگی، تلاش برای انتقال تجربه از بزرگ‌تر‌ها به نسل جوان و پاسداشت فرهنگ، سنت‌ها و ارزش‌هاست. مریم‌گلی ـ بانوی هم‌محله‌ای ـ از پنجره کوچک خانه‌اش کنار می‌رود، به داخل کوچه می‌آید و برای ما صحبت می‌کند؛ «در قدیم که آموزشگاه خیاطی و گلدوزی و... وجود نداشت، دخترخانم‌ها از همان بچگی در خانه و نزد مادرشان چیز‌های مختلفی می‌آموختند؛ مثل پخت‌وپز، دوخت‌و‌دوز، امور خانه و زندگی؛ برای همین بود که وقتی ازدواج می‌کردند و به خانه بخت می‌رفتند، همه کار‌ها را بلد بودند و می‌توانستند امور زندگی‌شان را بگردانند. هنوز هم بانوانی که در اینگونه محله‌ها زندگی می‌کنند به این سنت احترام می‌گذارند و مانند قدیم‌ها، به جز دوخت‌ودوز و تولید پوشاک خانگی، از اوقات فراغت‌شان برای آموزش دختران نوجوان و جوان استفاده می‌کنند.»

ثریاخانم ـ همسایه دیوار به دیوار مامان‌گلی ـ خودش را به جمع اهالی می‌رساند و می‌گوید: «شاید باورش سخت باشد که در خانه بیشتر بانوان خانه‌دار محله که سن‌وسالی دارند، یک دستگاه چرخ خیاطی مارشال قدیمی پیدا می‌شود؛ با همان کار می‌کنند و به دختران‌شان نیز خیاطی یاد می‌دهند. این قبیل کارها باعث می‌شود که وقتشان بیهوده هدر نرود و دخترانی تربیت کنند که دارای هنر و مهارت هستند و از طرف دیگر از هزینه‌های اضافی در زندگی‌شان جلو‌گیری کنند».

 

اینجا دفتر حساب‌وکتاب مشتری‌ها باز است

گرم صحبت با اهالی هستیم که موتورسواری به‌آرامی وارد کوچه می‌شود. ترک موتورش پر است از پاپوش‌های خانگی. این فروشنده سیار، موتورسیکلت را به دیوار تکیه می‌دهد و چند لحظه بعد صدایی به گوش می‌رسد؛ دمپایی بچگانه، زنانه، مردانه و ... . چند دقیقه بعد بانوان یکی‌یکی از خانه‌ها بیرون می‌آیند و آقالطیف ـ دستفروش سیار ـ سرگرم راه‌انداختن مشتری‌ها می‌شود. او هفته‌ای یک بار به این محله می‌آید چون می‌داند در این محدوده، فروشگاهی وجود ندارد تا مردم بتوانند پاپوش مورد نیاز اهل خانه را بخرند؛ ضمن اینکه او هوای جیب اهالی را دارد و برای بردن جنس نسیه، سخت نمی‌گیرد. کمی به دوروبرمان نگاه می‌کنیم و تنها 4-3تا بقالی و مغازه کوچک و جمع‌و‌جور می‌بینیم و البته چرخی‌ها و وانتی‌های میوه و سبزی‌فروش که به مردم جنس می‌فروشند. حاج‌موسی کثیری، یکی از ساکنان قدیمی محله گود‌نشین‌ها در باغ‌آذری‌است. او با اشاره به کمبود امکانات و تعداد اندک مغازه‌ها و فروشگاه‌ها در این محدوده، اضافه می‌کند: «با وجود این کمبود‌ها، آدم‌ها و کسبه باصفا و بامحبتی اینجا زندگی می‌کنند. حساب دفتری بیشتر کسبه باز است و مردم جنس نسیه می‌برند و سرِ ‌ماه حساب می‌کنند. کاسب‌ها با توجه به ارتباط و تعاملی که با مردم کوچه و بازار دارند، دغدغه و مشکلات آنها را می‌شناسند و در حد توان و بضاعت خود از واردشدن فشار مالی به خانواده‌ها جلوگیری می‌کنند؛ مثلا با درنظرگرفتن سود کم در فروش اجناس یا فرصت‌دادن به مشتری‌ها در پرداخت بدهی‌شان». نکته دیگر در زمینه شیوه کسب‌و‌کار در محله گودنشین‌ها، حضور افراد خیّر و نیکوکاری‌است که به شکل گمنام و ناشناس به مغازه‌ها مراجعه کرده و حساب دفتری تعدادی از بدهکاران را صاف می‌کنند.

 

رواج بازی‌های سنتی در عصر دیجیتال

کمی به ظهر مانده، جنب‌وجوش و رفت‌وآمد در محله قوت می‌گیرد و کم‌کم سروکله دانش‌آموزان در کوچه و خیابان پیدا می‌شود. در این بین بوی غذا‌های مختلف از خانه‌ها به مشام می‌رسد؛ معلوم است مادران خانواده مشغول پخت‌وپز و آماده‌کردن ناهار هستند و منتظرند که فرزندان از مدرسه یا مردان خانه از سر کار برگردند تا سفره غذا را پهن کنند.

اکرم‌خانم ـ از اهالی گود باغ‌آذری ـ جلوی در خانه ایستاده تا فرزندانش از راه برسند. در ادامه مسیر با بچه‌های کم‌سن‌وسالی برخورد می‌کنیم که با تایر چرخ مشغول بازی هستند و البته گروهی از دانش‌آموزان ابتدایی که در پیاده‌روی بوستان کوچک محله گودنشین‌ها بازی می‌کنند؛ گاهی فوتبال گل‌کوچک و اگر حوصله‌شان سر برود سراغ گانیه، بالابلندی، قایم‌باشک، لی‌لی، دزد و پلیس و... می‌روند. تماشای بازی آنها که با تلمبار‌کردن کاپشن‌هایشان، تیر دروازه درست کرده‌اند و با هیجان و نشاط، توپ پلاستیکی را به سمت دروازه‌ها می‌برند، خیلی جذابیت دارد و شنیدن صحبت‌های آنها نکته‌هایی را به ما یاد آوری می‌کند. بیشتر این بچه‌ها با بازی‌های رایانه‌ای و تلفن همراه بیگانه‌اند و به فرض نمی‌دانند که «جی‌تی‌ای» و«کو ایز آو کینگز» پرمخاطب‌ترین بازی‌های رایانه‌ای به شمار می‌روند. بهاره رجایی‌فر ـ رئیس اداره سلامت شهرداری منطقه16 ـ در این زمینه می‌گوید: «متأسفانه انجام بازی‌های رایانه‌ای در بلندمدت، آثار منفی بسیاری بر سلامت افراد ـ به‌ویژه بچه‌ها ـ به جا می‌گذارد. کم‌تحرکی و دورشدن از ارتباط با همسالان و انجام بازی‌های خشن و بی‌محتوا، به روح و روان این قشر، آسیب جدی وارد می‌کند».

 

آش ترخینه جای پیتزا مارگاریتا!

از فضای بازی بچه‌های محله فاصله می‌گیریم و دوباره سراغ کوچه‌های قدیمی محله گود‌نشین‌ها می‌رویم. بوی نوعی غذای محلی از یکی از خانه‌ها بیرون می‌آید. سیده‌خانم جلوی در خانه‌اش با یکی از همسایه‌ها در حال صحبت‌کردن است که به آنها نزدیک می‌شویم. او که متوجه کنجکاوی ما شده، لبخندی می‌زند و می‌گوید: «بوی‌ آش ترخینه است. از صبح که از خواب بیدار شدم آش را بار گذاشتم که تا ظهر، حسابی جابیفتد. در این محله کوچک و قدیمی که همسایه‌های قدیمی با هم رفت‌وآمد دارند و همدیگر را می‌شناسند، هم‌سفرگی و به‌اصطلاح مهمانی‌های یکهویی رواج دارد؛ سفره‌ای ساده پهن می‌شود و همسایه‌ها مهمان می‌شوند. شما هم می‌توانید مهمان ما باشید».

ثریاخانم ـ همسایه دیوار‌به‌دیوار سیده‌خانم ـ دنبال صحبت‌ها را می‌گیرد و ادامه می‌دهد: «دستپخت سیده‌خانم حرف ندارد. وقتی‌ آش ترخینه می‌پزد، همسایه‌ها می‌دانند که کاسه‌ای‌ آش سهم دارند. این سنتی‌است که از قدیم‌ها بوده و سیده‌خانم از آن پیروی می‌کند و به دیگران نیز می‌آموزد». این بانو بخش دیگری از سبک زندگی ساکنان این گوشه‌ شهر را بیان می‌کند و می‌گوید: «مردمان اینجا از غذا‌های آماده و فست‌فودی مثل پیتزا استقبال نمی‌کنند؛ برای همین اگر ناهار یا شام به خانه هرکدام از اهالی بروید می‌بینید که انواع غذا‌های محلی و سنتی روی اجاق گاز است؛ از اشکنه، کله‌جوش و ‌آش‌دوغ گرفته تا میرزاقاسمی و دم‌پختک و... . به‌ طور خلاصه بچه‌های ما بیشتر به خوردن غذاهای خانگی مثل‌ آش ترخینه تمایل نشان می‌دهند تا غذا‌های آماده و گران‌قیمت مثل پیتزا مارگاریتا»!

شب‌نشینی برای  گره‌گشایی از کار مردم

ابتدای کوچه روشن چند خانه فرسوده و قدیمی که طاق چوبی و ستون کاهگلی دارد توجهمان را جلب می‌کند. این‌طور که اهالی عنوان می‌کنند اغلب این خانه‌ها بین 35 تا 70مترمربع، مساحت دارند و در برخی از خانه‌ها جمعیت ساکنان به 2 تا 3خانوار می‌رسد؛ خانواده‌هایی که به دلیل شرایط مالی و اقتصادی فرزندان‌شان، با عروس و داماد و بچه‌هایشان هم‌سفره شده‌اند. کنار دیوار یکی از خانه‌ها، چند فرد میانسال روی صندلی‌های تاشو نشسته‌اند و با هم صحبت می‌کنند و زیر تابش نور خورشید، آفتاب می‌گیرند. حسن کامرانی ـ یکی از ساکنان قدیمی محله ـ وقتی متوجه موضوع گزارش ما یعنی سبک زندگی مردمان محله گودنشین می‌شود، مکث کوتاهی می‌کند و می‌گوید: «بیشتر مردمان اینجا جزو کم‌مصرف‌ها هستند؛ به‌ویژه در مصرف آب آشامیدنی؛ البته این مسئله را می‌توان از روی قبوض آب‌بهای مصرفی‌شان ثابت کرد. با اینکه تعداد خانوار‌ها در برخی از خانه‌ها به 8 تا 10نفر می‌رسد، در مصرف آب و سایر امکانات صرفه‌جویی می‌کنند تا متحمل هزینه کمتری شوند و از طرف دیگر، از هدررفتن نعمت‌های الهی جلو‌گیری کنند».

او نگاهی به نمای ساختمان‌ها می‌اندازد و ادامه می‌دهد: «اهالی محله در خانه‌های 60 تا 70ساله زندگی می‌کنند. در طول این سال‌ها فقط آقا‌کمال توانسته خانه قدیمی‌اش را بکوبد و از نو بسازد؛ با این حال ما اینجا مثل یک خانواده‌ایم. همدلی خاصی بین اهالی وجود دارد. مانند قدیم‌وندیم‌ها، مشکلات همسایه‌ها و اهل محل را خودمان حل می‌کنیم و منتظر کمک مسئولان نمی‌نشینیم. معمولا این مسائل را در شب‌نشینی‌ها و پاتوق‌های شبانه در خانه یکدیگر مطرح می‌کنیم؛ مثلا اگر خانواده‌ای برای تهیه جهیزیه دختر دم‌بخت خود به مشکل برخورده باشد، همه پای کار می‌آیند و کم‌کم اسباب و وسایل عروس‌خانم را مهیا می‌کنند؛ البته جهیزیه را طوری دست این خانواده‌ها می‌رسانند که آبرو و عزت‌نفس آنها حفظ شود». حاج‌علی کثیری در ادامه حرف‌های دوست قدیمی‌اش می‌گوید: «اهالی گود باغ‌آذری، بچه‌های محله را مانند فرزندان خود می‌دانند. درست است که در طول این سال‌ها تعدادی از خانواده‌های بومی و محلی از اینجا رفته‌اند و خانوار‌های جدید و به‌ویژه افغان‌ها و پاکستانی‌ها و... ساکن شده‌اند اما قدیمی‌ها هنوز مثل گذشته با یکدیگر رفت‌وآمد و تعامل دارند و در برپایی مراسم عروسی جوانان محله و خدایی‌ناکرده ازدست‌دادن عزیزان‌شان و برپایی مراسم ترحیم و... پای کار هستند و همسایه و اهل محل را تنها نمی‌گذارند».

این خبر را به اشتراک بگذارید