هنرمندان ناشناس مترو
دالانهای تو در توی مترو تنها گذرگاهی برای رفتن و به مقصد رسیدن نیست. در آنجا میتوان چیزهای زیادی پیدا کرد؛ ردی از زندگی، نشانی از هنر
عباس ثابتیراد
درست از همان روزی که نخستین خط مترو به راه افتاد، تابلوهای نقش برجسته در ایستگاههای شهر، چشمهای رهگذران را خیره کرد؛ نقشهایی متفاوت و ایرانی؛ برگرفته از داستانها و اساطیر؛ ترکیبی هنرمندانه از نقش خیال بر خاکرس. کمتر کسی اما از خالقان این آثار نشانی دارد. هر روز میلیونها چشم بر این تابلوهای نقش برجسته سفالی رژه میرود اما دستهایی که آنها را خلق کردهاند را کمتر میشناسیم. هنرمندان ناشناس مترو اینبار روبهرویمان هستند؛ هنرمندانی خوش ذوق که بیش از 35تابلوی سفالی نقش برجسته را در ایستگاههای مختلف مترو خلق کردهاند. مهدی عباسنژاد یکی از این هنرمندان است، متولد سال 56، پدرش از خطه لرستان و مادرش اصالتا آذری است؛ از یک خانواده با پیشینه نظامی. این هنرمند ریشه کار امروزش را در نظم روحیه نظامیگری خانوادهاش میداند. چراکه از نظر این هنرمند روی دیگر سکه زندگی نظامیان نسل گذشته، مطالعه و هنر بوده است. بهطوریکه خانوادههای نظامی، یک هنرمند، از خطاط گرفته تا نقاش و مجسمهساز تربیت میکردند. مجموعه این عوامل در کنار محیط آرام زندگی که برای نظامیها درنظر میگرفتند باعث علاقه وی به هنر شد. در همین مسیر، هنر فرش نخستین شاخه هنری بود که او بهصورت حرفهای به سراغش رفت و در بازار فرش در کنار استادان مختلف تجربه کسب کرد. بعد از رکود بازار فرش، بهدنبال علاقه دیگرش یعنی خلق آثار حجمی، آنهم بهصورت خودآموز رفت و در همین مسیر با دوستان بسیاری آشنا شد تا به روزگار امروزش رسید. او خالق بسیاری از آثار نقش برجسته سفالی در ایستگاههای مترو است.
کجای مسیر هنری زندگیتان قرار دارد؟
هنگامی که مترو در تهران راهاندازی شد در بسیاری از مواقع پیش میآمد که تمرینهای طراحی را در مسیر مترو انجام میدادم و البته دیدن برخی تابلوهای هنری در مترو باعث شد علاقه من به قرارگیری آثارم در مترو بیشتر شود.امروز بهدلیل همین تجربه اعتقاد دارم که یکی از کوچکترین تأثیرات حضور هنر در مترو آن است که افراد مختلف از نزدیک با هنر ارتباط برقرار میکنند و اینگونه علاقه به هنر در میان اقشار مختلف شهروندان تقویت میشود.
در نخستین طرحهای خود برای سالنهای مترو، ایده خاصی را درنظر داشتید؟
چرا یک تابلو یا یک هنر یا حتی یک نوع ورزش در کشوری رشد بیشتری پیدا میکند؟ دلیلش در ذات خالقان این شاخههای هنری یا ورزشی است. بنابراین من نیز باانگیزه و ایده خاصی به سراغ این رویداد آمدم، البته عوامل دیگری چون نیازسنجی محیط در انتخاب طرحهایم بسیار مهم است؛ برای مثال تابلوی «چوگان» قرار بود در بزرگراه بسیج (اسبدوانی) نصب شود؛ چراکه آن مکان، تاریخی دارد آمیخته به ورزش اصیل ایرانی، یعنی چوگان. بنابراین طرح چوگان برای آنجا بسیار مناسب بود. همچنین در مکانی دیگر، سوژه کار آزاد بود که در این طرحها قدرت خلاقیت بیش از پیش نقش بازی میکرد، همانند طرح «برخورد کهکشانی» در ایستگاه بریانک که موضوع کاملا انتزاعی و فراذهنی کار شد و موردپسند شهروندان هم قرار گرفت.
چگونه متوجه میشوید طرح اجراشده با استقبال مردم روبهرو شده؟ مخاطبسنجی شما طبق چه معیاری است؟
یک هنرمند با توجه به تجربیاتی که در کار دارد سلیقه مردم را بهخوبی درک میکند و برایش قابلتشخیص است، هرچند کارهای ما صددرصد در جهت سلیقه مردمی نیست؛ چرا که هنرمند باید نکات جدیدی را به سلیقه عمومی اضافه کند. برای مثال تأثیر حجم بر ذهن و روح غیرقابل انکار است و من بهعنوان یک هنرمند بر آن واقفم یا طرحهای ملی و مذهبی برای مخاطبین جذاب است ولی در کنار این موضوعات کارهای خلاقانه و بهروز از معیارهای اصلی است. همچنین هربار سعی میکنیم طرحهایی که مردم جای خالی آن را حس میکنند درنظر داشته باشیم، مانند تابلوی «نبرد رستم با اژدها» که در راستای تقاضای مردمی انجام پذیرفت. بهطوریکه حین انجام کار بارها به ما میگفتند؛ چرا یک کار از شاهنامه انجام نمیدهید؟ و یا زمانی که در حال نصب تابلویی در ایستگاه تجریش بودیم، خانمی نظری دادند که بسیار قابلتأمل بود؛ که چرا در تابلوها، نماد زن نداریم. در آنجا من به واقع دوست داشتم بخشی از تابلو را خراب کنم و چند خانم را در تابلو قرار دهم. بنابراین از آن زمان به بعد سعی کردم در تابلوها نقش زن را فراموش نکنم. در حقیقت اصل مهم در این مسیر اهمیت دادن به تئوری ارتباط است. هنرمند مهمترین هدفش برقراری ارتباط با مخاطب است که در این مسیر خلق شخصیت آوانگارد برای به رخ کشیدن هنر در کارهای من جایی ندارد.
شما در آثارتان خود را مسئول رشد بصری شهروندان میدانید؟
شاید هنر آموزگار باشد، ولی هنرمند وظیفهاش آموزگار بودن نیست. منتهی هنرمند نباید درگیر تکرار شود؛ بهعنوان مثال اگر یک سوژه را از من دوباره بخواهند، من برای طرح دوباره تغییراتی را در آن قائل میشوم؛ برای مثال من برای برقراری ارتباط با شما فارسی صحبت میکنم حال اگر کلمات فرانسه را بهکار ببرم برای آنکه خاص بودن را به رخ بکشم در حقیقت از آنطرف بام افتادن است. بنابراین باید حد وسط را در هنر تشخیص داد. البته در دورهای از تجربه کاریام، آوانگارد بودن را انتخاب کردم تا اینکه با گل آشنا شدم.گل را نمیتوان با زور و عجله شکل داد، گل صبر میخواهد و تمرکز و ظرافت. بنابراین زمانی که با چنین ساختاری کار میکنی که شکننده است و حساس، باید روحیهات را به گل نزدیک کنی و باید با آن زندگی کنی وگل را بفهمی. در اینجا بود که یاد گرفتم سروکله زدن با موضوعاتی که یکباره بخواهی آنها را به تصویر بکشی امکانپذیر نیست و در حقیقت بایدهای بسیار در کار وجود دارد که نباید بهخاطر خواستههای شخصی نادیده گرفته شود؛ به قول معروف: «یک شبه نمیتوان ره صدساله رفت».
ابعاد کارهای شما بسیار چشمگیر و نقطه قوت آثار شماست. پرداختن به ساخت این تابلوهای سفالی با این ابعاد و جنس میتواند جذاب باشد؟
در ابتدا دوست دارم یاد آوری کنم که:«نقش برجسته سفالی» با «سفالگری» فرق میکند و تنها نقطه اشتراک این دو در متریال است و علت انتخاب این متریال آن بود که خشت و گل ریشه در تمدن ایرانی دارد ولی در حقیقت هنر«تابلوی نقش برجسته با سفال» تقریبا هنر معاصر محسوب میشود. از سوی دیگر این هنر وابسته به سفال است؛ سفالی که نخستین صنعت بشر محسوب میشود و در تابلوهای ما از سادهترین نوع گِل برای ساخت سفال استفاده شده است که یکی از جذابیتهای اصلی در تابلوهای ما بهره گرفتن از گل قرمز آجرپزی است. دلیل این انتخاب آن بود که این گل بسیار فراوان بوده بهطوریکه در همه جا قابل دسترس است و بهنوعی مواد آمادهای محسوب میشود که نیازی به کارخانه رفتن ندارد؛ برخلاف مابقی سرامیکها که باید مراحلی برای ساخت آنها طی شود و گل به بیان دیگر بهصورت صنعتی تولید شود. در تابلوهای نقش برجسته من، از گل ساده آجرپزی استفادهشده است. بهصورت کلی گل مورداستفاده در این تابلوها از معدن به کارگاه آمده، با آب مخلوط میشود و سپس به مرحله اجرا میرسد. این موضوع بسیار جالب است که این نوع گل با پیشپاافتادهترین خاک بهوجود میآید. البته در چین کارهایی در این زمینه انجام پذیرفته ولی آنها نیز با نوع خاصی از خاک بوده که برای این کار طراحیشدهاست، درحالیکه آثار حجمی و تابلوهای نقش برجسته سفالی ما از خاکینسوز که برای ساخت آجر استفاده میشود، ساخته شدهاند. بعد از تهیه متریال کار طرح اصلی بهصورت مستقیم و بدون استفاده از هرگونه قالبی روی گل اجرایی میشود که البته در این زمینه شوخیهای بسیاری با مردم داریم که میپرسند آقا این تابلو را با دستگاه cnc درآوردی یا با قالب؟ که ما در جواب میگوییم نه قالبش را از چین وارد کردیم؛ چراکه ساخت قالبهایی با این ابعاد بزرگ توسط چینیها نیز انجامناپذیر است.
اگر بخواهید اشارهای به نقاط ضعف وقوت خود داشته باشید چه نظری دارید؟
نقطه ضعف و قوت کار من در یک مسئله تعریف میشود و آن طراحی است که همانطور که شما اشاره کردید ابعاد کارها خاص و جالب است که نقطه قوت در آثار محسوب میشود. ولی برای رسیدن به این نقطه قوت، طراحی باید بسیار دقیق و فکر شده انجام شود. بنابراین طراحی نیاز به زمان مناسب دارد تا کار به نحو احسن به اجرا برسد.گاهی اتفاق افتاده که ما نتوانستیم بهدلیل زمان کم از سوی کارفرما، ماکت را بسازیم و در حقیقت کار بعد از اجرا برای خود ما نیز رونمایی شدهاست. از سوی دیگر کمترین هزینه در کشور ما در عرصه طراحی است؛ چه در عالم معماری و چه در هنرهای تجسمی که نتیجه این کماهمیتی در معماری به وضوح قابلمشاهده است.
چه زمان از کار خود دلسرد شدهاید؟
باید این موضوع را یادآور شد که خراب کردن سفال بسیار سخت است. درحقیقت با ضربههای معمولی و تنه خوردن نمیشکند مگر با جسم سختی به جان سفال بیفتید که خراب شود. متأسفانه بسیاری از کارها در بیدقتی در تعمیرات محیط جانبی اثر دچار صدمه شده است؛ بهعنوانمثال یکی از زیباترین اثرها که از آثار خانم اشرفی است با نام «پرواز روی دریا» در ایستگاه فرودگاه مهرآباد با فن پتینه روی سفال که بهندرت انجام میشود، دچار سانحه شد؛ برای نظافت آن از چه مادهای استفاده شد، معلوم نیست، که تابلو را سیاه و قسمتی از آن را شکسته بودند که ما علاوه بر ناراحتی، در تعجب هستیم که رنگ با آن مرغوبیت و ماندگاری بالا با چه مادهای سیاه شده و از سوی دیگر با چه وسیلهای به آن ضربه زدهاند که تابلو شکسته است. مسافر که نمیتواند؛ چون مسافر با پتک که وارد فرودگاه نمیشود و یا در اثری دیگر نحوه شستوشو با واتر جت بود که تمامرنگ تا بلو را خراب کرد و قسمتهای ظریف تابلو شکسته شد که برای اصلاحش کار را به افراد مختلف سپردند که بسیار اشتباه بود. در حقیقت نحوه نگهداری این آثار قسمتی از کار است که باید برای حفظ مادی و معنوی آن کوشید.