• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 11 خرداد 1398
کد مطلب : 57452
+
-

چگونه با ترس‌ روبه‌رو شویم؟

هیولای درونت را بکش

بررسی شیوه‌هایی برای غلبه بر اضطراب و وحشت

سمیرا مصطفی‌نژاد

شری آماتنستاین- نویسنده و روان‌درمانگر- خودداری از مواجه‌شدن با احساساتی را که ما را می‌ترسانند، بخشی از ذات و طبیعت بشر می‌داند. چه‌کسی حاضر است مستقیم به سوی رویدادی برود که در نهایت به تجربه‌ای وحشت‌آور تبدیل خواهد شد؟ مگر اینکه بدانید خودداری مداوم از نگاه‌کردن به چشمان آن هیولای ترسناک درون، شما را به گروگان او تبدیل خواهد کرد. معمولا این فرایند شامل پنهان‌شدن از تمامی عوامل بالقوه وحشت‌‌آوری است که به ناراحتی و درگیرشدن با حواس‌پرتی‌های بی‌پایان منجر می‌شوند و افسوس که این خودداری، شما را از چالش‌های بالقوه‌ای که می‌توانند به رشد و لذت منتهی شوند نیز دور خواهدکرد. علاوه‌ براین، شما نمی‌توانید برای همیشه از ترس پنهان شوید. هرقدر در پنهان‌شدن از ترس یا سرکوب‌کردن آن به خوبی تلاش کنید، به سراغتان خواهد آمد؛ آن‌هم درست زمانی که بیش از همیشه به توازن احساسی نیاز دارید.

خبر خوب این است که به محض آنکه با ترس‌هایتان مواجه شوید و آن هیولا را به جای تبعیدکردن به دورافتاده‌ترین بخش ذهنتان، رها کنید، هیولا توانایی حکمرانی بر شما و تصمیمات‌تان را از دست خواهد داد. قرارگیری مکرر در معرض رویداد‌هایی که عامل ضربه روحی یا تروما هستند، می‌تواند به تخفیف اضطراب و ترس کمک کند. برای مثال درمان ترس از پرواز، اغلب درمان مواجه‌سازی شامل قراردادن مداوم و تدریجی فرد در معرض آنچه از آن واهمه دارد، در محیطی کنترل شده‌است؛ فردی که تنها فکر‌کردن به پرواز او را درحد مرگ می‌ترساند، در روند درمان مواجه‌‌سازی ابتدا داستانی درباره سقوط هواپیما خواهد خواند، سپس به فرودگاه برده خواهد‌شد بدون اینکه سوار هواپیما شود، سوار هواپیما خواهد شد، بدون اینکه پرواز کند و در نهایت پروازی کوتاه را تجربه خواهد‌کرد. تکرار مواجه‌سازی با عامل ترس در محیطی امن مانند دفتر درمانگر، می‌تواند شدت ترس را به مرور تخفیف دهد.

یکی از بیمارانم به نام دورین به یکی از بدترین انواع ترس در جهان مبتلا بود. خواهر دوقلویش خودکشی کرده‌ بود و 14‌ماه پس از آن، تراژدی دیگری برایش رخ داد؛ دخترخاله‌اش که بسیار به او نزدیک بود، از بالای پلی به پایین پریده و به زندگی‌اش خاتمه داده‌ بود. دورین ترس از فرایند سوگواری داشت. می‌ترسید این اندوه بزرگ او را به نابودی بکشاند. به جای کنارآمدن با احساساتش، یک مکانیزم عالی مقابله برای خود طراحی کرده بود: سفرهای بدون توقف به دورترین نقاط جهان. زمان‌های کوتاهی که در خانه‌اش سکونت داشت نیز با وجود تنهایی، از ایجاد روابط دوستانه خودداری می‌کرد. پس از یک سفر ماجراجویانه و ملاقات با یک راهب در آمازون، به این نتیجه رسید که دست از سفرکردن بردارد و در خانه بماند تا با بزرگ‌ترین ترس زندگی‌اش-خودش- مواجه شود.

به او پیشنهاد دادم تا در شبکه‌های اجتماعی به‌دنبال روابط جدید بگردد، چندباری نیز برای مشارکت در فعالیت‌های گروهی ثبت‌نام کرد اما در دقایق آخر، نشانه‌های ترس و اضطراب در او چنان شدید شد که از خانه بیرون نرفت. یک‌بار از او پرسیدم چرا اینکه به فردی اجازه دهی به تو نزدیک شود، تا این‌حد تو را می‌ترساند؟ و در پاسخ گفت: اگر به‌خودم اجازه آسیب‌پذیربودن بدهم، اینکه آن فرد ترکم کند من را می‌کشد. پرسیدم چرا تصور می‌کنی آن فرد ترکت می‌کند؟ در پاسخ گفت: چون خواهر و دخترخاله‌ام ترکم کردند، همه ترکم می‌کنند. گفتم: الان که اینجایی و هنوز زنده‌ای. تو از بدترین اتفاقاتی که ممکن بود برای کسی بیفتد نجات پیدا کردی، چرا فکر می‌کنی شرکت‌کردن در یک رویداد رنگ‌آمیزی سفال ممکن است از این سخت‌تر باشد؟

روز بعد از آن، در رویداد پیاده‌روی گروهی ثبت‌نام کرد. در جلسه بعدی به من گفت که در صبح روز پیاده‌روی، نشانه‌های شدید ترس مانند عرق‌کردن کف دست، لرزش لب‌ها و تپش شدید قلب را تجربه کرده‌بود. به اندازه‌ای ناخوش شده‌بود که می‌خواست از پیاده‌روی انصراف دهد. اما جمله من را به‌خود یادآور شده‌بود: ترس، احساسی لحظه‌ای است، اگر از آن فرار کنی، بعد‌ها شدید‌تر خواهد‌شد. به پیاده‌روی رفت و به اندازه‌ای به او خوش‌گذشت که داوطلب هماهنگی گروه برای جلسه بعدی شد. اما به محض بازگشت به خانه دوباره ترس‌ها به‌وجودش بازگشتند تاحدی که به سمت تلفن رفت تا برنامه هفته آینده را لغو کند. اما مکث کرد، نفسی کشید و به انجام کارهای روزمره خود پرداخت.
دورین در طول همان سال به سرعت درگیر زندگی اجتماعی شد. او هنوز ترس‌هایش را دارد، اما مکانیزم مقابله او تغییر کرده است و به او اجازه می‌دهد بر ترس‌هایش غلبه کند: هنوز از دست‌دادن افراد به‌شدت نگرانم می‌کند، اما ترس بیشترم از آن است که آنچه عاشقش هستم، یعنی حضور در اجتماع را از دست بدهم.

برای مقابله با ترس‌های فلج‌کننده، علاوه بر مراجعه به درمانگر، راهکارهای دیگری نیز  وجود دارند: برای 2تا 3 دقیقه آرام بنشینید و به ترس‌هایتان فکر کنید و پس از آن کاری که خوشایندتان است انجام دهید، مثلا با دوست صمیمی‌تان گپ بزنید، لیست چیزهایی که به خاطرشان قدردان هستید را بنویسید و هرگاه احساسات بد به سراغتان می‌آید، لیست را مرور کنید. به‌خود یادآور شوید که ترس، منبع خرد است و می‌توان از آن چیزهایی جدید آموخت. ورزش کنید. از شوخ‌طبعی و تبدیل موقعیت ترس به طنز برای دفع‌کردن بزرگ‌ترین ترس‌هایتان استفاده کنید و در نهایت، قدردان شجاعت‌تان باشید.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :