م.ا. بهآذین و ایدئولوژیهای آسانسوری
اصغر ضرابی ـ منتقد و روزنامهنگار پیشکسوت
13 سال پیش در دهم خرداد محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) نویسنده، ایدئولوگ و مترجم برجسته و بلندآوازه ایران درگذشت. بهآذین سال 1293 در رشت زاده شد. سال 1380 و در پی سکته مغزی در بیمارستان آراد بستری و سپس به خانه منتقل شد. همه روشنفکران و اندیشمندان شناخت بالزاک، رومن رولان و شولوخوف را همچون دهها نویسنده بزرگ دیگر، مدیون بهآذین هستند. او با ترجمههای فاخر، شیوا و کمنظیر خود به معنای واقعی کلمه فرهنگسازی کرد و لکنتهای ادبی را با گفتاردرمانیهای خود تا حد زیادی معالجه کرد. تیزبینی و دقت نظر او در نوشتهها و مخصوصا در ترجمههای فاخر او مثالزدنی است. همواره در ترجمه دنبال 2 عنصر مهم «فهمیدن مطلب» و «فهماندن مطلب» بود. اعتقاد بهآذین به عمیق و عریق بودن سوژه و موضوع و اتقان القا و پرهیز و احتراز از شهوات معنوی و نفسانی (جاهطلبی، مقامپرستی و خودنمایی) از این مرد شریف، پاکدامن و مبارز چهرهای استثنایی در میان روشنفکران ساخته بود. مداقههای آرامسوز او مخصوصا در ترجمه رمان چندجلدی ژان کریستوف و جان شیفته اثر رومن رولان آدمی را به عجب و حیرت وامیدارد. با این همه، فروتنی و خاکساری این مرد جوانمرد شگفتآور است.
بهآذین در عرصه سیاست نیز چهرهای شاخص بود. او مدتی گفتار را محذوف و سیاست سکوت پیشه کرد؛ چراکه مانند سایر متفکران ژرفاندیش جهان شاهد بستریشدن ایدئولوژیها در بخش مراقبتهای ویژه بود. اما از آنجا که هنرش جمله بگفتی، عیب او نیز بگو باید گفت بهآذین متاسفانه در چنبره ایدئولوژی گیر کرده بود. یک ایدئولوژی تکمنظری با مفروضاتی که هرگز در بوته تجربه گداخته نشده بود. گرفتاریاش در این چنبره چنان بود که حتی کمون پاریس نیز نتوانست تلنگری بر فکر و ذکر او باشد. به نظرم پس از سالها ممارست 3 عنصر؛ 1ـ ناظر 2- شاهد 3- عامل، جغرافیایی دیالکتیکی را تشکیل میدهند یا درواقع دیالکتیک این 3 عنصر، میتواند در زندگانی بشر دستکم عبرتآموز باشد؛ عبرتی که میتواند ما و حتی آقای هربرت مارکوزه را که منتقد تکساحتیبودن و در عین حال یک تکساحت صرف است، از این کمند برهاند. اما نه اینها و نه حتی گئورک لوکاچ نتوانستند کوچکترین اثری بر ایدئولوژی بهآذین بگذارند. او همواره پلخانوف بود و بود و انگلس بود وبود و مارکس بود و بود.
بهآذین با دانش بالا و نثر والای خود و با آن همه خردمندی به این معنا دست نیافت که جداشدن لازم از ملزوم محال است و «عالی» حاوی و جامع «دانی» است. رومن رولان میگوید: تصادف سراغ کسانی میرود که بتوانند آن را به کار گیرند، اما دریغ که همه ایدئولوژیها مخصوصا ایدئولوژیهای آسانسوری هرگز چنین عبرتی نگرفتند. بهآذین نگران دیگران و حتی خود بود که مبادا آنچه باید باشند نباشند و میخواست که خود و آنها پیشاپیش مردم حرکت کنند؛ غافل از اینکه نخست باید در درون خود امواج حوادث را تحلیل و لاجرم استنتاج میکرد. هرچه هست نسل من و حتی نسل امروز وامدار ترجمهها و فرهنگسازیهای اوییم. اگر صفحات آثارش را پیش هم بچینیم خط سیر آن به زادگاهش میرسد و از آنجا حتی به آن سوی سرحدات شوروی سابق سرک میکشد. چنین پروازی آن هم وقتی از پرندهای باشد که تنها یک بال داشت (یک دست او از ناحیه شانه در حمله متفقین به ایران قطع شده بود) ما را وامیدارد به احترامش از جای برخیزیم و به او دست مریزاد بگوییم.