• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
یکشنبه 8 بهمن 1396
کد مطلب : 5415
+
-

دختران خود را به اختلاس‌گران ندهید!

یادداشت
دختران خود را به اختلاس‌گران ندهید!

 

ابراهیم افشار| روزنامه‌نگار:

1ـ داشتم توی خرپشته وول می‌خوردم که دستم اتفاقی رفت لای روزنامه‌های قدیمی. یک دانه اطلاعات 70سال پیش را کشیدم بیرون. اسم آقای جمال‌زاده به چشم‌ام خورد؛ مصاحبه‌ای با نویسنده «یکی بود یکی نبود» درباره اختلاس! انگار 70سال در همان خرپشته منجمد شده باشم. خنده‌ام گرفته بود؛ زخم هفتادساله‌ای که هنوز کبودی‌هایش بر گُرده‌هایمان رَد انداخته است. داستان از این قرار است که خبرنگار تیز و بز اطلاعات، آقای جمال‌زاده را که عازم پاریس بوده در فرودگاه تهران خفت‌گیر می‌کند و او سفره دلش را می‌گشاید؛ «به هر مجلسی وارد شدم جز اختلاس و ارتشا و احتکار نشنیدم!»  

آقای جمال‌زاده که آن‌روزها از طرف دولت ایران برای تکمیل «قانون کار» به تهران دعوت شده بود در سفری به مناطق کارگری خوزستان، اصفهان و شیراز، گزارش‌های مفصلی از اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی کارگران ایران تهیه کرده بود و اکنون می‌خواست تمام پژوهش‌هایش را به «دفتر بین‌المللی کار» در پاریس ببرد که 16سالی بود در آنجا مشغول کار بود. او در این سفر، با استنتاج از چندصدهزار برگه تحقیقاتی که در سازمان جهانی کار وجود داشت، کتابی تحت عنوان «ساختمان اقتصادی ـ اجتماعی ایران امروز» به زبان فرانسه نوشته و به تهران آورده بود تا چاپش کند.

 فغان جمال‌زاده از موضوعاتی چون اختلاس و احتکار و ارتشا متعلق به 70سال پیش است اما شهروند امروز ایرانی نه‌تنها با واژگانش همذات‌پنداری می‌کند بلکه دوست دارد ناپرهیزی کرده و کله‌اش را به قاعده 2دقیقه بزند به دیوار. بالاخره یک زخم هفتادساله، هنوز همان زخم هفتادساله است و معنای دیگری ندارد. او علنا از مردم ایران تقاضا می‌کند که دختران خود را به اختلاس‌گران ندهید! آقا به والله اگر دختر به مختلس بدهیم یا دخمل ازش بستانیم! خیالت راحت! خونت را هم کثیف نکن!

2ـ مخبر اطلاعات به تاریخ 30اردیبهشت‌ماه 1326نوشته است: «آقای جمال‌زاده امروز تهران را ترک گفته، به پاریس حرکت کردند. قبل از عزیمت‌شان از تهران آقای جمال‌زاده با خبرنگار مخصوص ما پیامی برای هموطنان خود فرستادند. این پیام چنین است: در هر کجا رفتم، در هر مجلسی وارد شدم، با هر کس هم‌صحبت شدم، از اغتشاش امور و مخصوصا امور اقتصادی شاکی هستند. 3کلمه منحوس «احتکار»، «اختلاس» و «ارتشا» در تمام دهان‌ها بود. خیلی فکر کردم که چرا با اینکه هیأت‌دولت نسبتا صالح است سرچشمه این شکایت‌ها از کجا آب می‌گیرد! تصور می‌کنم علت اصلی ظهور و وجود، یک عده اشخاص فاسدی هستند که در مدت اندکی توانستند از راه‌هایی که می‌توان آن را نامشروع نامید ثروت‌های هنگفتی که متناسب با وضع مالی و اقتصادی این مملکت نیست به‌دست آورند.

آلمانی‌ها چنین مردمی را با لحن مستهجن «رافکه» و فرانسوی‌ها آنها را «پارونو» می‌خوانند. در زبان فارسی اینگونه اشخاص را «نودولت» می‌گویند. حافظ هم از دست همین گونه اشخاص در آزار بوده؛ آنجا که فرموده «یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان...». وجود اینگونه اشخاص در مملکت ما کم‌کم شیرازه امور را مختل ساخته و اغلب جوان‌های ما چشمان خود را به این اشخاص دوخته و آرزومند هستند که مانند آنها با زحمت کم در مدت اندک، سرمایه‌های بزرگ به‌ دست آورند. دخترهای ما آرزومندند از میان چنین اشخاصی برای آنها شوهر پیدا شود و به جوانان شرافتمند اما بی‌سرمایه اعتنایی ندارند. بدیهی‌است این کارها محال است که در نفع و صلاح قاطبه سکنه این آب‌وخاک باشد. نان و گوشت و چای به قدری گران می‌شود که تنها طبقات متمول می‌توانند از آن منتفع باشند و طبقات تهیدست مجبور می‌شوند دار و ندار خود را به قیمت‌های نازل بفروشند و صرف خوراک کنند. حرفی نیست که به این ترتیب فساد اخلاق شدت پیدا می‌کند و مملکت ما که امروز نیاز مبرمی به ایمان، فداکاری و جوانمردی دارد به‌کلی ممکن است از این صفات آسمانی محروم بماند. لازم است دولت و ملت و افراد و روزنامه‌ها و خطبا در تمام مجالس، در تمام محافل، از توبیخ و شماتت اینگونه اشخاص که نام بردیم خودداری نکنند و نشست و برخاست با این افراد را برای خود عار و ننگ بشمارند. همان‌طور که در ممالک متمدن از معاشرت با مردان دغل پرهیز می‌کنند، ایرانیان پاک و وطن‌پرست نیز باید یکی از اصول دین خود را پرهیز و تنفر از اینگونه اشخاص قرار دهند؛ حتی دست‌دادن و نشست و برخاست و مجالست و مؤانست با آنها را بر خود حرام بشمارند. به آنها دختر ندهند، با آنها معامله نکنند و آنها را کافر و خائن و نادرست بشمارند».

3ـ راستش من از تمام زار و زندگی‌ام یک عمه خوشگل پوسیده‌جان دارم که دوست دارم به یک مختلسِ خوشگل پولدار بامزه ولخرج که ایکی‌ثانیه‌ای می‌تواند پول‌های صدمیلیاردی را روی هوا غلفتی شکار کند وصلت دهم. معاوضه با ویلا در جزایر مایورکا هم پذیرفته می‌شود. شما که غریبه نیستید! الان آن‌قدر دستم تنگ است که با یک اسمارتیز هم تاختش می‌زنم. جهندم و ضرر!‌ آی خونه‌دار، ‌آی بچه‌دار، زنبیلت‌و من بمیرم بردار و بیار!

این خبر را به اشتراک بگذارید