در سالی که گذشت سینما نخندید اما گریه هم نکرد
بغض؛ یک عاشقانه ناتمام
مسعود میر/روزنامهنگار
ما مرگ را باور داریم که هر سال مینویسیم مردگان امسال عاشقترین زندگان بودند و دوباره رخت سیاه را میشوییم و میگذاریم برای حادثهای دیگر و تنهاترشدنی دیگر. ما سینما را باور داریم که هر سال در هجرت بزرگان و عزیزانش درخشش فرداها را باور داریم و دوام میآوریم تا خبری دیگر. این اما همه آن چیزی نیست که میخواهیم در این جُنگ کلمات دربارهشان بنویسیم.
سال کهنهشده و دو قدم مانده به خاطرهشدنش؛ سالی که در آن فرمان از دست ما رفت و ناصر ملکمطیعی شد مرحوم. خبر مرگ او بغض مدامی بود که حرفهای خودش در آن جمع خودمانی در روزهای آخر را در ذهن تداعی میکرد که گفت: «من یه آدم صادق روراستی بودم، همون مهدی مشکیام، همون لوطی سر چهارراه، خودمم». ملک مطیعی که رفت، خیلیها هم یادشان رفت که بالاخره تکلیف اینهمه سال خانهنشینی ستاره چه میشود و چه افرادی در این رفتار بیانصافانه در بایکوت امثال او دخیل بودند.
سالی که حالا کهنهشده در تابستانش، داغ دیگری هم بر جگر سینما گذاشت و رفت. خبر کوتاه مرگ آقای بازیگر، هزاران صفحه توضیح با خود داشت چون عزتالله انتظامی بازیگر بزرگی بود، مرد بزرگی بود و جایگاه ممتازی در سینمای ایران داشت. مرگ البته سایهاش را از سر سینما برنداشت اما سستشدن در مقابل جبروتش اصلا سینمایی نیست و باید از آن عبور کرد و به زندگی رسید.
شاید نخستین لبخند جانانه سال را باید به پای فیلمی نوشت که اسمش پر از تنش و عصبانیت بود. «عصبانینیستم» 5سال توقیف بود و اما بالاخره اکران شد، عاشقانههای نوید و ستاره روی پرده برای همه تماشاگران به نمایش درآمد و رضا درمیشیان بالاخره با خیال راحت پرونده این فیلم را در ذهنش بست. این لبخند تسهیلشدن مسیر نمایش فیلمهای توقیفی تا روزهای اسفند و تا اکران یک فیلم توقیفی دیگر کش آمد و «آشغالهای دوستداشتنی» هم اکران شد.
اگر بخواهیم خوشیهای سینمایی سال را مرور کنیم، بیتردید به نامهای کمدی نمیرسیم. خوشی وقتی متجلی میشود که در سینمای این مملکت فیلمهای درجهیکی مانند «تنگه ابوقریب» و «سرو زیرآب» درباره موضوعاتی مهم و مغفول ساخته شوند. خوشی بیتردید با ظهور کارگردانانی به چشم میآید که بیادعا و اطوار «عرق سرد» و «گرگبازی» میسازند؛ فیلمهایی که توانستند افقهای جدیدی پیش چشم مخاطب بگشایند، حرفهای باشند و متفاوتتر جلوه کنند.
ناخوشیها فراموش نمیشوند و زخمشان همچنان و همیشه بازمیماند. امسال هم مافیای اکران برای فیلمهای درجه دو و سه فروش درجهیک تدارک دید و فیلمهای خوب در گیشه یا لهشدند یا آنطور که حقشان بود، موفق نشدند. از سوی دیگر، جشنواره فیلم فجر بهعنوان ویترین سینمای کشور با همان ضعفهای کلافهکننده ناشی از بیتدبیری دبیرش برگزار شد. از یکسو تا یک روز قبل از برگزاری جشنواره فیلمهایی انصراف دادند و آثاری به فهرست رقبا اضافه شدند و بعد در ایام جشنواره هم به تشخیص غیرحرفهای دبیر جشنواره بخش غیررقابتی ناگهان به جشنواره اضافه شد تا شمایل جشنواره فیلم فجر مخدوشتر شود. سوی دیگر ماجرا موضوع شفافیتهای مالی سازمان سینمایی و بنیاد فارابی است که بیشتر از یک اقدام مسئولانه به رفتاری از روی عادت بدل شده است. شفافیت مالی در سازمان سینمایی بدلشده به اینکه اعداد و ارقام را کنار هم جمع بزنند و نمایش دهند ولی خبری از پاسخگویی درباره چرایی هزینهکرد نیست.
بغض همراه ماست، همراه سینماست ولی نباید در این ایام بیخنده، اهل گریستن بود.