• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
پنج شنبه 2 اسفند 1397
کد مطلب : 48556
+
-

به مناسبت نود و هشتمین سالگرد کودتای 1299

کودتای 1299به روایت بهار

کودتای 1299به روایت بهار

محسن میرزایی

از این شماره کودتای سال 1299 در 5 روایت گوناگون به نقل از بزرگان آن زمان تقدیم شما خوانندگان می شود.

روایت نخست: ملک‌الشعرای بهار
اگرچه سلطان احمد‌شاه کاملا پیرو افکار عمومی بود و هم از طرف روسیه بلشویکی خطری فرض نمی‌کرد، زیرا آنها تازه پیش‌نویس قراردادی که بسیار مفید می‌نمود برای سپهدار رشتی رئیس‌الوزرای ایران فرستاده بودند و خود را با اقامت قوای انگلیس در ایران مخالف معرفی می‌کردند و این یک نوع همدردی بود که با مردم ایران داشتند. اما در حقیقت شاه از بلشویک می‌ترسید و از آشوب‌های کوچک شهر تهران که اساس حزبی و بنا و بنیاد درستی نداشت و همه مصنوعی بود خوف داشت. نه مایل بود خود را در آغوش انگلیس‌ها بیندازد و مطیع اراده آنها باشد و نه جرأت داشت آرام و آسوده بنشیند. تنها اعتماد و پشت‌گرمی او نیز به قوه قزاق‌ها بود و قزاق‌ها هم در حدود قزوین لخت و بیچاره، بی‌فرمانده و بی‌تکلیف مانده بودند. (1)
در این گیرودار و بی‌تکلیفی، مرحوم سیدحسن مدرس به خیال کودتا افتاد. سالار جنگ، یکی از پسران بانوی عظما در ورامین مقداری تفنگ راه انداخته و عده‌ای تفنگچی دور خود جمع کرد و قرار بود از اصفهان نیز عده‌ای از الوار (لرها) مسلح آمده به مشارالیه ملحق شوند و به قراری که می‌گفتند قصد کودتا و گرفتن تهران را داشتند. مرحوم مدرس به‌خود من بعدها می‌گفت: در آن اوقات رضاخان نزد من آمد و گفت من چندی پیش با وثوق‌الدوله هم صحبت کردم و او به من توجهی نکرد. حاضرم با شما کار کنم و به این اوضاع خراب خاتمه دهیم. در این احوال، شاهزاده نصرت‌الدوله وزیر خارجه حکومت وثوق‌الدوله که از هنگام مسافرت با شاه در فرنگستان مانده بود، از فرنگستان با شتاب و تعجیل برای اداره‌کردن کودتایی که در اروپا مقدمات آن را فراهم آورده بود به ایران تاخت و تا همدان رسید ولی بسته‌شدن جاده همدان- قزوین به سبب بارش برف مانع شد که شاهزاده به موقع خود را به مرکز برساند و سیدضیاء‌الدین به مساعدت (مسترهاوارد) کنسول انگلیس در تهران، کودتا را اداره کرد و شاهزاده روزی وارد پایتخت شد که پدرش و برادرش (سالار لشکر) دستگیر شده و حبس بودند و مشارالیه را با اتومبیل او ضبط کردند و نزد پدر و برادرش بردند.
هرگاه روابط فیروز (نصرت‌الدوله) با مستر هاوارد خوب بود یا سر پرسی کاکس در تهران می‌بود، شکی نیست که کودتا به‌دست او انجام شده بود و این واقعه یعنی واقعه بارش برف و عداوت مستر هاوارد بر سر دوراهی تاریخ باعث خیلی آثار شد. جمعی دیگر نیز بر آن بودند که به وسیله روسای ژاندارم اقدامی کنند و ماژور(سرگرد) فضل‌الله‌خان(آق اِولی) را درنظر گرفته بودند که با او مذاکره کنند. روزی آقای سیدضیاء‌الدین وقتی که از نزد سپهدار برمی‌گشتیم و هنوز هیأت وزرایش ترمیم نشده بود به من گفت: اینها داخل آدم نیستند، باید خود ما فکری کنیم و سر و صورتی به کارها بدهیم.
خبری شنیدم که شاه در اسلامبول با پدرش محمد علی میرزا صحبت و پدر به او نصیحت کرده بود که به وسیله قزاق‌ها می‌توانی حکومتی مقتدر و موافق خود ایجاد کنی و جلوی هرج و مرج را بگیری، ولی من نمی‌دانم این خبر تا چه حد راست است. احمد شهریور معتقد است که مستر نرمان، وزیر مختار انگلیس بعد از آنکه از قصد حرکت‌دادن شاه و جمع‌آوری بانک‌ها منصرف شد و پیشنهادهای نظامیان انگلیس نیز توسط سپهدار پذیرفته نیامد، با شاه ملاقات کرد و در باب کودتا و ایجاد حکومت مقتدر و ثابتی که بتوانند از هرج  و مرج تهران که پیشاهنگ نشر‌مسلک کمونیسم است ممانعت کنند و دولتی قوی و نظامی به‌وجود آورند، با
احمد شاه صحبت کرد، شاه این فکر را پسندید و نیز می‌گوید میرزا موثق‌الدوله وزیر دربار مغرور با این نقشه موافق نبود بنابراین استعفا کرد و مشارالملک وزیر دربار شد و نیز می‌گوید: شهاب‌الدوله هم از قرار مسموع بدین عمل راضی نبود، و معین‌الملک به جای شهاب‌الدوله داخل دربار و منشی مخصوص شد. می‌گوید: معین‌الملک مردی متین و با نقشه کودتا موافق بوده است و او در آن اوقات بین شاه و سفارت انگلیس رابط بود.
احمد شهریور می‌گوید: با شاه قرار گذاشتند که دولتی قوی تشکیل شود و کارهای این دولت به قرار زیر باشد:
1- قرارداد 12ذی القعده 1337مطابق آگوست 1919را با نزاکت لغو و روابط جدیدی با دولت بریتانیا ایجاد کنند.
2- دولت ایران با دولت روس تا حدی نزدیک شود که هم از خطر مداخلات قشونی آنان ممانعت شود و هم به منافع بریتانیا ضرر وارد نیاید.
3- قوای نظامی را متحد‌الشکل و تا حدود 40 هزار نفر سرباز تربیت کنند. این خبر را احمد شهریور نوشته و نمی‌دانم تا چه اندازه شایان اعتماد است.
چیزی نگذشت درصدد برآمدم که بین تیمور تاش و سیدضیاء‌الدین ارتباطی صمیمانه ایجاد کنم. قسمت تیمور تاش سهل بود، اما بین سید و فرزندان فرمانفرما الفت به صعوبت دست می‌داد. فیروز (وزیر خارجه) نمی‌خواست به شخصیت جوانانی که خود را به‌پای کار رسانیده‌اند اذعان کند. این یکی از بدترین صفات کهنه اشراف و اعیان ایران است که گمان می‌کنند کسی که پدرش وزیر نبوده حق ندارد وزیر شود!
یکی از علل عمده تربیت‌نشدن رجال و مردان کافی در عصر مشروطه و منحصرشدن کارها به 12-10نفر پیر و جوان همین حس محافظه‌کاری رجال آن دوره بود. هرکس را که لایق می‌دیدند بی‌درنگ به‌اصطلاح خود (نوکش را می‌چیدند!) که به‌خودی خود نتواند دانه برچیند و محتاج دست آنها باشد! و سیدضیاء‌الدین از آنهایی نبود که بتواند با نوک چیده زندگی کند.
با مستر هاوارد که مدتی بود جای مستر چرچیل(2) را گرفته و در عهد (سرپرسی کاکس) با سیدزیاد گرم گرفته بود دمخور بود. در این اوقات دیپلمات دیگری به نام مستر اسمارت که در آغاز مشروطه با دمکرات‌ها دوستی داشت و در ایران و لندن به مشروطه‌خواهان کمک زیادی کرده بود نیز وارد تهران شده بود و با من خصوصیت داشت. مستر اسمارت معتقد بود که باید مامورین انگلیس با آزادیخواهان و افرادی که وجهه ملی دارند همکاری کنند، ولی مستر هاوارد به خلاف میل داشت دوستان تازه و فعال خود را جلو بیندازد. بالاخره فکر کودتا در یک هفته به‌وجود آمد.
زیر نویس:
(1) قزاق‌خانه ایران که پس از سقوط امپراتوری روسیه در سال 1917از تسلط روس‌ها خارج شده بود عملا به‌دست انگلیسی‌ها افتاد و دولت انگلستان مخارج قزاق‌خانه را به‌صورت وام در اختیار ایران می‌گذاشت.
(2) چرچیل، منشی سفارت انگلیس در تهران بود و با وینستون چرچیل نخست‌وزیر انگلیس در دوران جنگ جهانی نسبتی ندارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید