زندانی
انتخاب و ترجمه | اسدالله امرایی نویسنده داستان | فلیپه بنیتس رجس
دوشیزه کاسلائوسکاس را به جرم سر خیلی گنده و پر از چربی که حتی با استانداردهای لیتوانی هم همخوانی نداشت، گرفتند و به زندان بردند. این خصیصه فردی در زادگاهش هیچوقت مایه دردسرش نشده بود؛ حتی با کیپرسا؛ کلاهفروش همیشهنگران. با این همه تازه به ورشو مهاجرت کرده و در کارخانه نساجی با عنوان ماشیننویس استخدام شده بود که به اتهام ترساندن بچههای رئیسجمهور منتخب در برخوردی اتفاقی در یک شیرینیفروشی، بازداشتش کردند. توی سیاهچالی پاهایش را در بند و زنجیر بستند و در انفرادی انداختند کنار ماری که از سیرک فرار کرده بود. دوشیزه کاف کاری را کرد که هر کس در موقعیت او بود، انجام میداد؛ یعنی به ذکر و دعا مشغول شد. چنان از ته دل دعا میکرد که روزی فرشتهای بر او نازل شد. فرشته گفت: «آمدهام آزادت کنم و از این حبس ناعادلانه نجاتات دهم». و به این ترتیب آن موجود ملکوتی، زندانی را توی راهرو بند از جلو چشم زندانبانی به بیرون هدایت کرد که با قدرت طلسم فرشته به خواب رفته بود و به واسطه انتقال از راه دور، به کشورش برگرداند. دوشیزه کاف ازراهنرسیده با آندریولوس ـ جراح اعصاب ـ عروسی کرد که بعد از چندین عمل ناشیانه ترتیبی داد که قطر سر او هشتوسهدهم درصد کاهش یابد.
درباره نویسنده
درباره نویسنده:فلیپه بنیتس رجس (Felipe Benítez Reyes) در سال1960در روتا در استان کادیس اسپانیا به دنیا آمده است. در زادگاهش بیشتر بهعنوان شاعر شهرت دارد اما کارنامه کاریاش پر است؛ از رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه و مقاله و روزنامهنگاری گرفته تا داستانریزه. جوایز متعددی هم برده است؛ جایزه ملی شعر اسپانیا، جایزه منتقدان اسپانیا و جایزه نادال. آثارش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، روسی، پرتغالی، ایتالیایی و رومانیایی ترجمه شده است.