پای خاطرات پروین بهمنی؛ احیاگر لالاییها و موسیقی عاشیقهای قشقایی
نغمههای مادرانه یک ایل
ریحانه جاویدی:
خانهای به سادگی سیاهچادرهای ایل دارد. هر گوشه یک گلیم قشقایی پهن است و سازهای سنتی ایل به چشم میخورد. تزئینات خانه را نقاره و دف و یک گلدان شمعدانی کامل میکند تا هر کسی که وارد این خانه میشود بداند اینجا خانه یک زن از ایل قشقاییاست؛ زنی که لالاییهایی به قدمت تاریخچه یک ایل را در سینه، حفظ و با طنطنه صدای پرقدرتش، برای همیشه در گوش دنیا حک کرده است. پروین بهمنی که احیاکننده لالاییهای قشقاییاست و دست توانایی در پژوهش درباره لالاییها و رسوم موسیقایی ایل دارد، از زمان تولدش با آواز و لالایی انس داشته؛ از آن زمان که دخترک کوچکی بوده و صدای سازهای داییها و عموها به گوش و ذهنش مینشسته و زمزمه لالایی دایه عزیزتر از جانش در روح و روانش مرور میشده؛ از آن روزهایی که در کوه دنا، با پدرش تمرین آوازخواندن میکرده تا روزی که نورعلیخان برومند ـ موسیقیدان و کارشناس آواز ـ به ایل میرود و صدای پروین را میشنود و دخترک با خودش عهد میکند حالا که بعد از 8نسل، موسیقی قشقایی و لالایی مادران ایل به او رسیده، هر طور شده این میراث را حفاظت کند تا گرد فراموشی بر آن ننشیند.
وقتی قرار است روزهای کودکیاش را نقل کند، چشمها را میبندد و نفس عمیقی میکشد؛ انگار میخواهد یک داستان خوشآبورنگ تعریف کند؛ لبخندی میزند و میگوید: «به دنیا که آمدم، برایم دایه گرفتند؛ دایهای که برایم لالایی میخواند و از خانوادهای بود که نسلدرنسل صدایی خوش داشتند. علاقه به این زن من را تا روزهای نوجوانی اسیرش کرد و حتی در روزهایی که خودم مادر شده بودم هم باز گاهی به آغوشاش میرفتم تا برایم لالایی بخواند. صدای دایه، لالاییهای قشقایی را چندین برابر زیبا و شنیدنی میکرد و به این ترتیب، من با موسیقی قشقایی انس گرفتم. از نوزادی صدای لالاییخوانی قشقایی در گوشم نشسته بود و هنوز هم صدای دایه در گوشم است.
پدرم هم صدای خوبی داشت. 5ـ4ساله که شدم پدرم برایم آواز میخواند. موسیقی در ایل ما ارثی بود و هر شب بهترینهای قشقایی به خانه ما میآمدند، ساز میزدند و آواز میخواندند. من در این فضا بزرگ شدم. دایی پدرم «کاکاخانبیگ» صدای کمنظیری داشت و دایی دیگرش «عباسقلیبیگ»، شاعر توانایی بود که شاهنامهخوانی میکرد و میان این آدمها من با موسیقی قشقایی جوش خوردم. دور تا دورم موسیقیدان بودند و من در این فضا حل شدم. از دبستان و دبیرستان در گروههای موسیقی و تئاتر فعال بودم.
موسیقی، تمام زندگیام شده بود. مهمان که به ایل میآمد، خوشامدگویی به عهده من بود. پدرم همیشه تشویقم میکرد و با افتخار از من میخواست که بخوانم. هر بار از تهران و شهرهای دیگر، نویسندهها و هنرمندانی به ایل ما میآمدند. 12سالم بود که نورعلیخان برومند، مهمان ایل ما شد و از صدای من خوشاش آمد. او ساز میزد و من میخواندم. بعد از پدرم، نورعلیخان تشویقم کرد که آوازهای ایل را بخوانم. سال1354 که از دنیا رفت، روز سخت من بود. نورعلی خان را مثل پدرم دوست داشتم. آنروزها شناخته شده بودم؛ هر جا که عروسی بود یا سوگ بود، من هم آنجا بودم. جمعی بودیم که همه اهل ساز و آواز بودند، اما از همه سمجترشان من بودم که بعدها هم این راه را ادامه دادم».
احیای عاشیقها
آوازخواندن در میان ایل که بدون موسیقی روزگار نمیگذراند، شاید کاری ساده باشد؛ ایلی که برای تحمل رنج جابهجایی، در هر ییلاق و قشلاق، موسیقی مخصوصی دارد و برای صبوری از درد کوچاندهشدن اجباری به نقطه دیگری از جغرافیای خاکی ایران و فراق سرزمین مادری، با سوزی فراوان آواز میخواند. سختی زندگی کوچنشینی، با نوای موسیقی هموار میشود و قشقاییها با این نوا انس گرفتهاند؛ ایلی که برای تمام زندگیاش ـ از لالایی تا مرگ و از قالیبافی تا دوشیدن شیر دامها ـ موسیقی ویژه دارد.
در گذشته، زنها لالایی میخواندند و «موسیقی کار» هم بیشتر، سهم آنها بود اما مردهای اهل موسیقی بیشتر، عاشیقهای ایل بودند که از خان ایل مواجب میگرفتند تا فقط به موسیقی مشغول باشند. گرچه امروز نه از عاشیقهای قشقایی نشانی مانده و نه از موسیقی ساربانی ایل، به همت پروین بهمنی نسلهای باقیمانده از عاشیقهای قشقایی، به جامعه هنری معرفی و موسیقی عاشیقهای قشقایی برای همیشه در میان پژوهشهای او ماندگار شدهاند؛ اتفاقی که خودش آن را بهترین خاطره از روزهای تلاش برای موسیقی قشقایی میداند و میگوید: «عاشیقها از صولتالدوله ـ ایلخان قشقایی ـ مواجب میگرفتند که فقط ساز بنوازند و آواز بخوانند اما از 100سال پیش، همهچیز بهمرور کمرنگ شد. وقتی عاشیقها میخواندند، انگار اپرا بود. اجرای آنها نشان میداد که از آذربایجان کوچانده شدهاند اما بهمرور این طایفه که پر از نوازنده و خواننده بود پراکنده شد و از بین رفت. زمانی که من هنوز در ایل بودم، هیچ عاشیقی باقی نمانده بود اما زمانه جوری پیش رفت که من چند عاشیق از نسل عاشیقهای قدیمی قشقایی را پیدا کردم. در شیراز زندگی میکردند و شرایطشان سخت بود. ساز نداشتند و توان خرید ساز هم برایشان فراهم نبود. توانستم آنها را به تهران بیاورم و در تالار وحدت برایشان کنسرت ترتیب بدهم؛ کنسرتی که بهترین شب زندگیام بود. با کمک مرکز موسیقی برایشان ساز ساختیم. 10دقیقه مانده بود که کنسرت شروع شود و بالاخره پس از سالها، عاشیقها به ساز رسیدند. لحظهای که این سه عاشیق بعد از 30سال چشمشان به ساز افتاد و شروع به نواختن کردند، از خوشحالی اشک میریختم؛ لحظهای که هیچوقت فراموش نمیکنم. زیباترین لحظه، لحظه دستبردن عاشیقها به ساز، بعد از این همه سال بود».
از آواز تا پژوهش
بهمنی نهتنها لالاییهای قشقایی را میخواند بلکه پژوهشهای بسیاری هم در زمینه موسیقی این ایل داشته است. او درباره این موضوع میگوید: «اواخر دهه60، در دورانی که موسیقی قشقایی بیش از هر وقت دیگری رو به زوال رفته بود، محمدرضا درویشی برای پژوهش درباره موسیقی اقوام ایرانی به ایل ما آمد. تا آن زمان کارهای پژوهشی جسته و گریختهای داشتم اما هیچوقت کار جدی درباره این موضوع انجام نشده بود. قرار شد بهعنوان همکار پژوهشی در بخش مربوط به موسیقی قشقایی با او همکاری کنم. در این پروژه قرار بود بخشی از روایتهای موسیقی هم خوانده و ضبط شود که با صدای من ضبط شد و این نقطه شروع فعالیتهای جدی پژوهشی من بود که بعد به جشنواره آیینه و آواز در سال1371 رسید و شکل رسمیتری به خود گرفت».
او بعد از 30سال فعالیت در حوزه موسیقی، نشان درجه یک هنری را که معادل دکتری است، در سال1396 برای «آواز» گرفت و البته قبل از آن هم نشان درجه2 هنری را در بخش «پژوهش» گرفته بود. دانشگاه آتاتورک ترکیه، جشنوارهای را با حضور موسیقیدانهای ترک از سراسر دنیا برگزار کرد که به نام او «پروین» نامگذاری شد. تاکنون قزاقستان، ترکیه و فدراسیون بینالمللی کشورهای عضو اسکاندیناوی، مدرک دکتری افتخاری به او دادهاند و در جشنواره موسیقی فجر سال1393 هم شبی به نام پروین بهمنی نامگذاری شد. او تاکنون کتابهای بسیاری را در همکاری با دانشگاههای ترکیه در زمینه موسیقی اقوام ترکزبان ازجمله ایل قشقایی تالیف کرده است؛ کتابهایی که مورد توجه دانشگاههای دیگر هم قرار گرفته و به زبانهای روسی و انگلیسی هم ترجمه شده است.
بهمنی با ورود به 30سالگی، نخستین گامها را برای ثبت میراث ایل خود برداشت که تا امروز هم ادامه دارد. او مهمترین مرجع در زمینه موسیقی عاشیقهای قشقایی ـ نهتنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای دنیا ـ به شمار میرود.
معلمی با دستمالهای رنگی قشقایی
لالاییخوانی و پژوهش موسیقی قشقایی، تنها کارهایی نیستند که پروین بهمنی برای زندهنگهداشتن ایل قشقایی انجام داده است. قدمهای او برای ایل، به سالهای جوانی برمیگردد که تصمیم گرفت معلم شود. لالاییخوان و پژوهشگر اینروزها، روزگاری برای توانمندکردن کودکان ایل، معلمی میکرد؛ برای اینکه دختران قشقایی، بنویسند و بخوانند؛ چراکه خود او در دامان مادربزرگی رشد کرده بود که جزو 5قشقاییای بوده که آنزمان خواندن و نوشتن میدانستهاند. نخستین بار «زربانو» (مادربزرگش) کتاب به دست پروین داد و او را به دنیای اسرارآمیز شاهنامه، حافظ، مولانا و سعدی هدایت کرد تا نوهاش که در سالهای جوانی تمایل داشت در رشته حقوق تحصیل کند به پیشنهاد محمد بهمنبیگی ـ بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری که پسر عمویش بود ـ راه تدریس را انتخاب کند تا دختران ایل هم بتوانند معلم شوند. انگار قرار بوده بهمنی در هر کاری که قدم میگذارد، امضای خود را پای آن ثبت کند؛ چراکه در زمینه تدریس همشیوههای خلاقـــانـــهای داشــته است.
او که سالها در مدارس عشـایر تدریس کرده، نخستین حروف را با آواز و دستمالهای رنگی قشقایی به فرزندان ایل یاد داده است. 14سال تدریس پروین که در مدارس ایل تمام شد، راه زمینهای کشاورزی پدری را در پیش گرفت تا دستی بر آتش کشاورزی هم داشته باشد و همان روزها بود که بهدلیل پیشگامی در اشتغال زنان، از طرف سازمان جهادکشاورزی، بهعنوان کشاورز نمونه انتخاب شد.
اواخر دهه60، در دورانی که موسیقی قشقایی بیش از هر وقت دیگری رو به زوال رفته بود، محمدرضا درویشی برای پژوهش درباره موسیقی اقوام ایرانی به ایل ما آمد. تا آن زمان کارهای پژوهشی جسته و گریختهای داشتم اما هیچوقت کار جدی درباره این موضوع انجام نشده بود