• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 7 بهمن 1397
کد مطلب : 46126
+
-

پرنده‌های مهاجر شهرهای خاموش

پرنده‌های مهاجر شهرهای خاموش

موسیقی 87

سحر سخایی 


به اعتبار تاریخ‌ها، ۱۳۸۷ آخرین سال از نخستین دوره ریاست‌ جمهوری محمود احمدی‌نژاد بود. ما بزرگ شده بودیم. مافیا بازی نمی‌کردیم. زدبازی هم نمی‌شنیدیم. بازگشته بودیم به فضای خانه‌ها، در جمع‌های کوچک‌مان درس‌های تاریخ را مرور می‌کردیم و رفته‌های آن سال را می‌شماردیم. خاطره پروانه که یک عمر می‌خواست حمومی بسازد چل ستون و چل پنجره. کریم چمن‌آرا مرد بزرگ نشر و پخش آثار موسیقی در دهه‌هایی که مثل امروز فراوانی کالا و تولید انبوه نبود. سال مرگ عمویم شاهرخ سخایی با آن قریحه ناب در عکاسی یا بزرگ‌تر، دیدن دنیا. و مرگ صدا و صورت و درونی دوست داشتنی، شفاف مثل نور و صادق مثل صبح؛ خسرو شکیبایی.

۱۳۸۷سال خیلی‌ها بود. سال آقای هیچ‌کس با آن قطعه معروف ما یه مشت سربازیم جون به کف. نبودیم در ۱۳۸۷. شدیم اما بعدتر. سال۱۳۸۷ سال کیهان کلهر و گروه بروکلین رایدر بود با آلبوم شهر خاموش که باز جهشی در کارنامه کلهر بود. آلبومی بی‌کلام با بوی شرقی و طعم غربی که قطعه «محبوب من مگذار دلسرد شوم» از بقیه محبوب‌تر شد. سریال مدار صفر درجه، با آنکه از سال قبل پخش می‌شد اما محبوبیت موسیقی‌اش همچنان باقی است. موسیقی مدار صفر درجه همچنان برای قربانی یک برگ برنده است. وقتی گریبان عدم... با دست خلقت می‌درید.. من عاشق چشمت شدم... شاید کمی هم بیشتر.

اما روح ۱۳۸۷ کجا بود؟ شاید آن سوی آب در صدای همان مردی که نگران بی‌کسی پرنده‌های قفسی بود. آلبوم رگبار او در این سال منتشر شد و گمان می‌کنم یک ترانه از باقی ترانه‌ها بیشتر روح آن سال بود. صدا می‌خواند: ‌ای پرنده مهاجر... سفرت سلامت اما.. به کجا میری عزیزم.. قفسه تموم دنیا.

بگذارید بنویسم که آن سال و سال‌های بعدش، برای من یک واژه بود: فرودگاه. تمام ما داشتند می‌رفتند. جمع‌های شبانه تکه پاره می‌شد و هر ‌ماه و هر هفته جشن یا ماتم خداحافظی یک نفر بود. انگار این صدا داشت به دوستان ما می‌گفت که کجا می‌روید؟ همه جای جهان قفس است. اما باور قفس بودن دنیا پایان دنیا نبود؟ ما جز امید چیز دیگری هم داشتیم؟ نداشتیم که آن سال سالِ رفتن شد؛ سال کندن؛ سال پرنده‌های مهاجر.

فیلم کنعان را که دیدم فقط عاشق موسیقی‌اش شدم. موسیقی کنعان باعث شد من برای همیشه دنبال نام کریستف رضاعی باشم. چه موسیقی متن خوبی نوشته بود کریستف برای آن فیلم. چه تعلیق و تردید زنانه زیبایی توی موسیقی‌اش بود. احسان خواجه‌امیری دیگر در ۱۳۸۷ پسر ایرج نبود. او فارغ از پدر، حالا یکی از خوانندگان تازه موسیقی پاپ بود که با ترانه سلام آخر مطرح شده بود و همچنان صدای این ترانه را می‌شد از تمام سی‌دی فروشی‌های خیابان انقلاب و جمهوری شنید: سلام‌ای غروب غریبانه دل...

محسن چاوشی پدیده این سال‌های موسیقی مردم‌پسند، در ۱۳۸۷ آلبوم رسمی خود به نام یه شاخه نیلوفر را به بازار داد. حقیقتی داشت رخ می‌نمایاند و آن اینکه ما با موسیقی مردم‌پسند تازه‌ای روبه‌رو بودیم. موسیقی‌ای به‌شدت غمزده؛ غم‌هایی سبک و عصبانی. شعرهایی که جز مواردی معدود دورترین نسبتی با ترانه‌های قدیمی نداشتند و خواننده‌هایی که صدایشان مخلوطی از تحریرهای ترکی و ایرانی و عربی و تحریرهای عزا بود. ما با پاپی مواجه بودیم که پاپ نبود. آن برون‌ریزی‌ها را نداشت. پرخاشگر و طلبکار بود. گفتم که. نه در تمام موارد.

اما روح ۱۳۸۷، در شب‌های کنسرت گروه‌های سه‌گانه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی در تالار وزارت کشور نفس می‌کشید. لطفی برگشته بود و جمعی از بهترین جوانان نسل تازه را آموزش داده بود و دورهم جمع کرده بود تا حاصل کار آلبوم وطنم ایران شود با صدای محمد معتمدی. آن شب‌ها هرگز از یاد من و بسیاری نخواهد رفت. آن شعر سایه و تصنیف لطفی و صدای معتمدی که می‌خواند: مژده بده مژده بده.. یار پسندید مرا.

پرنده‌ها می‌رفتند، ما می‌ماندیم. مثل ایستگاه‌های قطار. منتظر دوره تازه‌ای بودیم. امیدوار و معصوم. با چشم‌هایی که پر از آسمان بودند و دست‌هایی که می‌خواستند دنیا را تکان دهند.

شد یا نشد؟ پرنده‌های قفسی و پرند‌ه‌های مهاجر باید صبر می‌کردند. جهان آبستن بود.

اسلاید 87

ابرمرد

عبدالرضا نعمت‌اللهی




سال 1356 سریالی از تلویزیون ملی ایران پخش شد که ترانه تیتراژش بیش از خود سریال ماند و به شهرت رسید. ترانه‎‌ای که محمد نوری آن را خواند و طلیعه‌اش این بود: «...ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها، چه خطرها کرده‌ایم...» آهنگ‌ساز و سراینده این شعر نادر ابراهیمی است. آن مجموعه تلویزیونی را هم خودش کارگردانی می‌کرد. نادر ابراهیمی نویسنده بود. شاعر بود. فیلمساز بود. کوهنورد هم بود. او سال 1336 به همراه چند نفر از دوستانش یک گروه کوهنوردی راه انداخت به اسم «ابرمرد». نادر ابراهیمی در خاطراتش نوشته چهل و شش سال است بی‌وقفه به کوه می‌روم و همیشه عاشق کوه بوده‌ام و اگر روحم برخور از مختصر طهارتی باشد محصول همه ساعت‌ها و روزها و شب‌هایی است که در کوه گذرانده‌ام. 
او در خرداد 1387 از دنیا رفت.

این خبر را به اشتراک بگذارید