بلای ناگهانی
امیر جلالالدین مظلومی/ روزنامهنگار
گوش شیطان کر، تهران ما همه چیز دارد؛ از موش رزمیکار و گربه بیعار و سگهای هار بگیر تا ترافیک پربار و آسمان تار و آلودگیهای صوتی و تنفسی دلآزار. در این میان فقط بوی نامطبوع با منشأ نامعلوم – و پس از مدتی ظاهرا معلوم – کم بود که آن هم پیدا شد. اما چیزی که در این ماجرا باعث افتخار و سربلندی شد، اطلاعرسانی شفاف، بموقع و دقیق مسئولان بود؛ چیزی که باعث شد هیچ شایعهای نه در سطح شهرو نه در فضای مجازی شنیده نشود. گرچه خود من با گوشهای نیمهسنگینم توی اتوبوس شنیدم که میگفتند ظاهرا 2 کشتیگیر ژاپنی سنگینوزن در یکی از ورزشگاههای تهران کشتی پرزحمتی گرفتهاند که یکی از آنها قبل از مسابقه یک کاسه پر و پیمان آش رشته میل کرده بود (که به این ترتیب باید گفت خسته نباشی پهلوان).
برگردیم سر اصل مطلب، همان طور که اشاره کردم، مسئولان در اقدامی قابل تقدیر به سرعت علت حادثه را کشف و اعلام کردند. آن هم بعد از کمتر از 50 ساعت یعنی در حدود یکی، دو روز.
ظاهرا در میان عمله بنایی که مشغول فعالیت در عمق منفی 21 بودند، تیشه یک مقنی میگیرد به سر چاه فاضلاب؛ آن هم فاضلابی که 45 سال تخلیه نشده بود (تا یادم نرفته این میتواند سوژه خوبی برای ثبت در کتاب گینس باشد؛ پرحوصلهترین چاه جهان) خلاصه فاضلابی که در آن اعماق و زیر آن همه فشار و رفت و آمد – چه در زمان دایربودن پلاسکو و چه در زمان آتشسوزی و آوارشدن آن همه تیر و تخته بر سرش – آخ هم نگفته بود، با فوران گاز بدبو به تیشه مقنی واکنش منفی نشان میدهد اما پس از فیصله ماجرا چیزی که میتواند ارزشمند باشد این است که ما از همین تهدید، فرصت بسازیم. توی مملکت چند مقنی داریم؟ چند تیشه؟ چند چاه تخلیهنشده؟ تایید میفرمایید که از این به بعد همواره چنین خطری در کمین ماست؟ حالا که دست دولت مثل همیشه بند است، چرا بخش خصوصی را وارد ماجرا نکنیم؟ چرا از سازمانهای مردمنهاد و طبق معمول ظرفیت عظیم خیران بهرهمند نشویم. آیا زیبنده ماست که یک چاه بیقابلیت با اعصاب و روانمان بازی کند. این همه سوله بحران داریم. در همه اینها میتوان گونیگونی پیاز و صندوقصندوق سوزاندنیهای خوشبو انبار کرد. همین که سر تیشه به سر چاهی گرفت، تلاشگران عرصه امدادرسانی فیالمجلس با حضور در محل هر بوی مخل نظم عمومی و نامطبوعی را با رایحه دلانگیز پیازداغ و اسفند دونهدونه خنثی میکنند. همواره یادتان باشد ما مشکلات بزرگتر از اینها را حل کردهایم. مگسهای سفید یا ریزگردها مگر نبودند، هوا سرد شد با ممانعت بهنگام از دسترسی آنها به وسایل گرمازا چارهی جز فرار نیافتند. ما میتوانیم.