پرچم سهرنگ، چای دورنگ، رفیق یک رنگ
مسعود میر ، روزنامه نگار
قلم نی را باید تراشید، مرکب را مهیا کرد و تا پیش از آنکه رضا خوشنویس به دام تفنگچیان انتقام و مجازات روزگار بیفتد روی صفحه خام نوشت: هزاردستان.
این آغاز یک سریال نیست که آغاز یک اتفاق است در بزرگ شدن قواره آن چیزی که محتوای تلویزیونی نام میگیرد. حرف از سریالی است که علی حاتمی ساخت و موهایش را برای ساختهشدنش به برف مشقت سفید کرد. حاتمی هزار دستان را دنیای آغشته به تاریخ خودش ساخت، شهر را به سبک احوالات خودش آراست و مردمانش را به سیاق آنچه خودش علاقه داشت جان بخشید.
هزاردستان مولود عشق حاتمی بود به دیروزها، مولود مبارزه یکنفره او با سپاه ناملایمات و دردسرها، اما حاتمی بالاخره سریالش را ساخت؛سریالی که پیش از هرچیز دنیای سریالسازی در ایران را با زلزله تغییر بر مدار پیشرفت فرستاد؛ سریالی که در آن طراحی صحنه و لباس و اقتدار دوبله و هنر بازیگری زیر چشم کارگردان همه فن حریفی چون حاتمی جلوهای خیرهکننده یافت.
حاتمی یه داستان مافیایی را با احوالات طهران همزلف کرد تا یادمان بماند هزاردستان، نغمهخوان هنر و عشق و کلام بود و هست.
این عکس برای اولین بار در روزنامه همشهری منتشر میشود با سپاس از آقای عزیز ساعتی