مرثیهای برای یک شاعر
مرتضی کاردر| روزنامهنگار
یک تکنگاری شاعرانه، تذکرهای به زبان شعر، مرثیهای بلند، شعری به نام اسماعیل در سوگ شاعری از نسل نخست شاعران پس از نیما؛ اسماعیل شاهرودی.
یکی از تأثیرگذارترین منظومههای شعرهای معاصر، یک شعر خطابی بلند، مبتنی بر تداعیهای آزاد، با ارجاعات بسیار به قرآن و کتاب مقدس و بسیاری از اتفاقات و شخصیتهای ادبیات معاصر، با سطرهایی که مثل بندهای ترجیعبند تکرار میشوند. در مقدمه شعر آیهای از قرآن کریم، سطرهایی از سفر پیدایش تورات، بیتی از مثنوی، سطرهایی از ترس و لرز کییر کگارد آمده است که همه درباره داستان اسماعیل(ع) است و سطری از آیههای زمینی فروغ: و هیچکس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است.
شعر به سرعت به الگویی برای شعرهای بلند روایی تبدیل شد و به بسیاری از شاعران جرأت و جسارت تجربههای متفاوت اینچنینی را داد. تأثیر شعر اسماعیل را از همان زمان تا به امروز میتوان در شعرهای بسیاری پیگیری کرد. مثل شعرهای
«از نخلستان تا خیابان» علیرضا قزوه در همان سالها، منظومه «ای شبلی عزیز! تو هم؟» از محمد رمضانی فرخانی در دهه70 یا شعرهای غلامرضا بروسان در دهه80. ترکیبسازیهای شاعر در این شعر هنوز هم تقلید میشود.
سطرهایی از شعر فراتر از کتاب در طول این سالها بارها زمزمه شدهاند؛ مثل: «به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید» یا «عکسها افسردهاند اسماعیل» و«ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه» یا «مرده باد شاعری که راز عشق و مرگ را نداند».
با اینکه 30سال از انتشار شعر میگذرد و با وجود اینکه کتاب سالهاست با مجوز رسمی منتشر نمیشود اما منظومه اسماعیل در طول همه این سالها مخاطب داشت و نسخههای افست آن همچنان از پرفروشترین کتابهای شعر بساطهای خیابان انقلاب است. و دستآخر سطرهایی از شعر:
ای مثل باغی از درختان گردو در ذهن کودکان ساده شعر!
ای اسماعیل!
ای ایستاده در صف آزمایشگاههای شهر، با شیشهای بلند در دست
و جنگلی از تصاویر رنگین بر سر!
ای خوابگرد شرق و غرب!
ای خیانت شده!
ای بیحافظه شده پس از نوبتها شوک برقی!
ای ناشتای عشق!
ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه!
تاریخ رمان، زمان
میلاد حسینی؛ روزنامهنگار
بهترین رمانی که از سال۶۶ خواندهاید چه بوده؟ پاسخ بسیاری از کسانی که در همان سال رمان بزرگ رضا براهنی را خواندند، رازهای سرزمین من بود. و البته این تمام ماجرا نبود و عده دیگری هم به رمان تاختند یا آن را خیلی طولانی میدانستند و یا اساسا روایتش را زیر سؤال میبردند؛ رمانی که کهنه نمیشود و همین چند هفته پیش که به مناسبت تولد 83سالگی براهنی تکههایی از رمان را دوباره خواندم تا یادداشتی مفصل دربارهاش بنویسم، دوباره کیف کردم از قدرت روایی نویسندهاش؛ تکههایی درخشان از روزهای انقلاب و قبلتر از آن. در آن یادداشت به آلزایمر امروزی براهنی و دعوت کارهایش به تاریخ اشاره کردم و نوشتم رماننویس بزرگ عصر ما اگرچه روزهای رفته را فراموش کرده اما روایتهایش مدام یادآوری میکند تا تاریخ را از یاد نبریم.
رازهای سرزمین من، چهجور رمانی است؟ رمانیاست مدرن با فرمی کلاسیک. نویسنده نگاهی روشن به ساختار رمانهای کلاسیک داشته و روایت کلی روایتی است کلاسیک. اما جزئیات رمان و شیوهای که رماننویس در هر فصل روایت را جلو میبرد و سیری که حوادث برای به نتیجهرسیدن از سرمیگذرانند، چیزی است مدرن. اما چگونه چنین اتفاقی اتفاده؟ رضا براهنی از جریان تاریخی کلی و المانهای یک انقلاب، در فصل طولانی «قول حسین میرزا» جدا میشود و به جای بدلشدن روایتش به یک متن کلاسیک تاریخی و ثبت جزء به جزء حوادث، جزئیاتی شخصی از آدمهای داستانی در روزهایی اساسا تحولگرا را روایت میکند، بیآنکه در دام تاریخگویی و مستندنگاری بیفتد. رازهای سرزمین من رمانیاست مدرن چون تلاش میکند روایتی تازهتر و انسانیتر عرضه کند و با وجود سیر خطی و طولانیاش نوعی سیالیت در شیوه روایی و فصلبندی نویسنده دیده میشود.
مورد دیگر مسئله اسطوره و تاریخ است که میان گرهگشایی داستانی گنجانده شده. هرچند رمان از باب گرهگشایی و حلکردن موقعیتهای داستان، چندان قدرتمند نیست اما سیری که از ماجرای گرگ اجنبیکش تا روزهای انقلاب دیده میشود، بیش از هر چیز وابسته است به روندی تاریخی و نگاهی اسطورهای. رضا براهنی تاریخ و اسطوره را ترکیب میکند و قهرمان هر قولش را در جهانی که از واقعیت فاصله گرفته حرکت میدهد. و در تکهای مانند قول حسین میرزا، این مهم به اوج میرسد و او در دنیایی که شور انقلابی همهچیز را از جهان واقع فاصله داده، حرکت داده میشود تا با کشف مواجه شود و نتیجه ماجرای روایی با ابعاد تاریخی تعیین شود و نه امری رئال.