محمدتقی حاجی موسی
این یعنی چه؟ برگزاری «سمینارها» و کلاس و دوره و اینطور چیزها برای الان نیست و از قدیمالایام، مد بوده و کسی کاری به این نداشته که چه کسانی در این دورهها شرکت میکنند. مثلا سال66 در ابهر یک دوره 300ساعته کارآموزی برای مدیران مدارس گذاشته بودند. منتهی بعد از پایان این دوره، 10نفر از همین مدیران عوض شدند و اینگونه 300 ساعت سوخت شد و رفت هوا. یکی از مخاطبان روزنامه اطلاعات هم به این مورد اشاره کرده و گفته بود واقعا نمیشد اول تغییرات را انجام میدادید بعد کلاس میگذاشتید؟ که خب ظاهرا با روند امور اداری و نحوه صحیح مدیریت منابع و... آشنا نبوده وگرنه این سؤال را نمیکرده.
سوغات فرنگ ما که بچه بودیم موز هم جزو سوغاتی بهحساب میآمد و آدم آهنی، در حد گوشی آیفون ارج و قرب داشت و هر کس از مکه برمیگشت با خودش یک تلویزیون رنگی هم میآورد و ما تا مدتها فکر میکردیم آوردن تلویزیون جزو واجبات حج است. لکن خبری که در روزنامههای آن موقع چاپ شده نشان میدهد که نصف این سوغاتیها جزو موارد ممنوعه بوده ولی خب ما بلد بودهایم چطوری قانون را دور بزنیم که هم بازار خالی از جنس نباشد و هم قانون ناراحت نباشد. در آییننامه کالاهای مجاز به ورود همراه مسافر آمده پوشاک، لوازم شخصی، لوازم خانگی (به استثنای یخچال فریزر، تلویزیون، اجاق گاز و...)، مواد غذایی، پارچه، لوازم بهداشتی در حد 2هزار ریال که یعنی یک دانه سفیداب و چند چیز دیگر، البته در حد مصرف شخصی و این یعنی دم همه کسانی که با خودشان تلویزیون آوردند گرم و ایول به مأموران گمرک و چه دورهمی خوبی است اینجا.
مثل ربابه نباشید جوانهای الان مثل جوانهای قدیم نیستند و حال کارکردن و سختیکشیدن و طیکردن پلههای ترقی را ندارند. جوانهای الان همه یا سرشان توی گوشی است یا تا لنگ ظهر خوابند یا 8سال در دانشگاه جزوه رد و بدل میکنند و آخرش مدرک کاردانی معادل میگیرند. جوانهای قدیم اما اهل تلاش و کوشش و آنقدر سحرخیز بودند که خروسها را هم از خواب بیدار و دم غروب مرغها را به اجبار آماده خواب میکردند. یکی از نمونههای این جوانان کوشا، زنی 29ساله، دانشجوی رشته اقتصاد بوده که در این سن و سال کم توانسته بود مدیریت یک باند بزرگ قاچاق ارز را برعهده داشته باشد و این نشان میدهد سن یک عدد است و شما اگر بخواهید میتوانید قبل از 30سالگی هم به این درجه برسید. تازه این برای دهه60 بوده که امکانات محدود بوده. الان که همهچیز فراهم است و زیرساختها یکجوری آماده شده که شما اراده کنید، تبدیل میشوید به سلطان یک چیزی؛ از سکه و دلار گرفته تا قیر و سیخ و اسکاچ و آدامس بادکنکی. کارآگاهان دایره تجسس پلیس در سال 66 اعلام کردهاند این خانم یعنی ربابه امینیان سابقه فعالیت اقتصادی خاصی هم نداشته و فقط زیرک بوده. او با همین زیرکی توانسته بود 500هزار دلار، 638پوند، 33میلیون ریال، 56هزار مارک، 116سکه طلا، 250میلیون ریال طلا و جواهر، 11تخته فرش ابریشم نفیس، 2 دستگاه بنز و یک دستگاه بیام دبلیو جمع کند که سرانجام بهدست پلیس افتاد. همچنین ربابه در خانهاش بیش از یک میلیون تومان عطر و ادکلن و یک انگشتر 5/1میلیون تومانی داشته که آن موقع خیلی بوده و باعث افتادن فک مأموران شده بود. ربابه بعدا به زندان افتاد اما از عاقبتش خبر نداریم.
گمشدهها پیدا شدند؟ ظاهرا در دهه 60 مردم حافظه خوبی نداشتهاند یا اینکه خیابانها تابلو نداشته یا علاقه مردم به پیچاندن زیاد بوده و خلاصه هر چی بوده هر روز در روزنامهها یک ستون ثابت به گمشدگان اختصاص داشته. 95درصد هم مردان بالای 18سال تا 45سال که «از خانه خارج شدهاند و هیچ وقت برنگشتهاند». اینکه چرا در این دهه اینقدر مردم گم میشدهاند یکی از معماهای حل نشده تاریخ است که ما به آن ورود نمیکنیم.
لطفا سیگار نکشید سیگارکشیدن تا یک زمانی پز روشنفکری بود و اگر کسی درس میخواند و منورالفکر میشد سیگاری هم میشد و این سیگارکشیدن را آنقدر ادامه میداد که ریهاش از سه جا پاره شود و با لبهای سیاه ریق رحمت را سر بکشد. از اواسط دهه 60 اما مردم فهمیدند این سیگاری که همه جا همراهشان هست برای سلامتیشان ضرر دارد و توی روزنامه نوشتند پزشکان گفتهاند سیگار شما را میکشد و جلویش علامت تعجب گذاشتند! یعنی خود جماعت روزنامهنگار عمرا به چنین چیزی اعتقاد نداشتند و بهنظر آنها ورزش دشمن سلامتی بود و سیگار فکرشان را باز میکرد و اصلا با سیگار است که یک متن خوب متولد میشود. ولی همین خبرهای کوتاه و اکتشافات پزشکان باعث شد بعد از چند سال سیگار کشیدن یک عمل زشت محسوب و پکزدن به آن در اماکن عمومی ممنوع شود؛ اتفاقی که در سالهای اخیر در حال معکوسشدن است.
این چه وضعشه؟ در راستای مشکلات ابدی و ازلی کشور میشود به پدیده شوم افزایش قیمت مرغ اشاره کرد. چون نگاهی به روزنامههای 40سال اخیر نشان میدهد مرغ یکی از چالشهای مهم مسئولان اقتصادی کشور بوده که هنوز هم هست و احتمالا تا هزار سال دیگر خواهد بود. آن موقع یکی از خوانندگان پیام داده که در میدان امامحسین مرغ را گران میفروشند و ما مجبوریم غیر از مرغ کوپنی، مرغ آزاد بخریم لکن وی گفته که میدانیم الان جنگ است و مرغ کم است و باید صبور باشیم. الان اما خبری از جنگ و این حرفها نیست و 31سال از سال 66 هم گذشته اما قیمت مرغ هنوز هم بالا و پایین میرود و خود مرغها اگر میدانستند قیمتشان چنین تأثیری در زندگی مردم و سرنوشت دولتها دارد عمرا به این راحتی تسلیم ما نمیشدند و الان داشتند با خروسها در جزیره کیش آفتاب میگرفتند.
ریزنویس
در سال موشکباران چه خبرهایی در روزنامهها چاپ میشد؟
در همینه زمینه :