• چهار شنبه 27 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 10 محرم 1446
  • 2024 Jul 17
سه شنبه 22 آبان 1397
کد مطلب : 37327
+
-

پهلوانان زنده

گزارشی از رزم متفاوت رستم و سهراب روی ویلچر

گزارش
پهلوانان زنده


مهدیه تقوی راد/ خبرنگار
بر‌خلاف تصورات‌مان از آنچه در شاهنامه آمده، نه رخشی در کار است و نه رستم و سهراب با یال و کوپال، پای به صحنه می‌گذارند. 30نفر از بازیگران تئاتر که همگی روی ویلچر نشسته‌اند، دور تا دور صحنه اجرا جای گرفته‌اند. 8پرچم سیاه و آبی‌رنگ به برخی ویلچرها وصل شده و لباس‌های بازیگران به زیبایی نشان‌دهنده صحنه‌های حماسی‌ای است که در طول اجرای تئاتر قرار است شاهد آن باشیم.

بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی

 با این بیت شعر، تئاتر رستم و سهراب در بزرگ‌ترین تالار تئاتر تهران، تالار وحدت آغاز می‌شود. گروه همسرایان همراه با موسیقی‌ای که اشعار فردوسی را پخش می‌کند، همخوانی کرده و فضایی حماسی به تالار وحدت می‌بخشند و همزمان بازیگران نقش‌های رستم، سهراب، هومان، بارمان و تعدادی از همسرایان با حرکت‌دادن ویلچرهایشان به میان صحنه می‌آیند و بعد از پایان همسرایی به جای خود بازمی‌گردند. بازیگر نقش فردوسی که راوی داستان است، با پوشش و کلاهی سراسر سفید با ورود آهسته اما با اقتدار به صحنه، با صلابت هرچه تمام‌تر شروع به نقالی کرده و ابیاتی از شاهنامه را در شروع تئاتر بازخوانی می‌کند:‌

کنون رزم سهراب و رستم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو

ابتدای نمایش با معرفی شاه سمنگان و رستم آغاز می‌شود. شاه سمنگان از رستم رسم و نشانش را جویا می‌شود. رستم این داستان که دستانش حرکت چندانی ندارد و از دو پا دچار ناتوانی است، با همان یال و کوپالی که در اذهان همه ایرانیان از این شخصیت حماسی جای گرفته، با صلابتی مثال‌زدنی خود را به شاه سمنگان معرفی کرده و در ادامه قرار به ازدواج رستم و تهمینه، دختر شاه سمنگان می‌شود. در این هنگام بازیگر زن نقش تهمینه در کنار رستم روی ویلچر قرار می‌گیرد و یکی از همسرایان که خنچه عقدی روی سر دارد، با حرکت ویلچر دور آنها به نشان شادی و سرور گشتی زده و دیگران هم کل می‌کشیدند. رستم بازوبند مزین به سنگ‌های قیمتی را به تهمینه داده و از او می‌خواهد چنانچه فرزندشان دختر بود، مهره را به گیسوی او و اگر پسر شد، مهره را به بازوی وی ببندد. سپس رستم سمنگان را ترک می‌کند.پرده بعدی نمایش، پرسش سهراب از مادر از اصل و نسبش است. تهمینه با وقاری مثال‌زدنی به میان صحنه می‌آید و به سهراب از نام و نشان پدر می‌گوید؛ پدری که قبل از به دنیا آمدن سهراب از سمنگان رفته و تنها نشانه بین پدر و پسر بازوبندی است که اکنون به بازوی سهراب بسته شده است.

تو پور گَوِ پیلتن رستمی/ ز دستان و سامی و از نیرمی
جهان‌آفرین تا جهان آفرید/ سواری چو رستم نیامد پدید

مجید مقدم، بازیگر نقش فردوسی و کیکاووس شاه، بازنشسته شهربانی است و از 6سال قبل به آسایشگاه کهریزک آمده است. ابتلا به بیماری قند باعث شده تا پزشکان برای او تجویز قطع عضو از زیر زانو را بدهند و اکنون بازیگر نقش فردوسی و کیکاووس است و با کمک پروتز حرکت می‌کند اما این باعث نشده تا گوشه‌نشینی، سرنوشتش شود. فردوسی داستان رستم و سهراب علاقه زیادی به مطالعه و خواندن شعر دارد و در روزهای یکشنبه و سه‌شنبه که‌ شب شعر در آسایشگاه برقرار است، اشعار مرتبط با ایران و بزرگداشت این سرزمین کهن را برای همراهان بازخوانی می‌کند. مقدم می‌گوید: ایفای نقش کیکاووس را آقای میرنصیری کارگردان تئاتر به من پیشنهاد کرد و نقش فردوسی را هم با مشورت او انتخاب کردم. کیکاووس شاه اگر‌چه علاقه خاصی نسبت به این نمایش پیدا کرده، اما می‌گوید: از بهترین سکانس‌های تئاتر قسمتی است که رستم تهمینه را از پدرش، شاه سمنگان خواستگاری می‌کند که نشان‌دهنده فرهنگ غنی ایرانی و احترام تقابل بین زن و مرد است.

فردوسی این تئاتر با اقتدار وارد صحنه می‌شود تا برگ دیگری از زندگی رستم و سهراب را روایت کند. ورود رستم به صحنه این‌بار نه با رخش که با ویلچر برقی است. این بار قرار است رستم سوار بر ویلچر برقی به جنگ با سهرابی برود که از قضا او هم ویلچر‌نشین است. با وجود این، محدودیت‌های حرکتی‌ این بازیگران باعث نشده تا نتوانند از پس نقش خود بر‌بیایند. ریش بلند، صورت مصمم، کلاهخود طلایی، چکمه‌های قهوه‌ای و صدای پر‌ابهت سلیمان خزائی (بازیگر نقش رستم) به چشم هیچ تماشاگری اجازه نمی‌دهد تا ویلچری را که در واقعیت رخش رستم شده، ‌‌مشاهده کند. رستم با صلابت هر‌چه تمام‌تر روی صحنه ایفای نقش می‌کند، خزائی اینقدر نقش رستم را زیبا اجرا می‌کند که بعید است فرد دیگری می‌توانست اینگونه در نقش رستم جا خوش کند. حرکات نرم و حساب‌شده، تسلط کامل به متن، در کنار موسیقی زیبا و همسرایی مابقی بازیگران باعث شده تا در طول نمایش کمتر تماشاچی‌ای حواسش از صحنه تئاتر به جای دیگری پرت شود و همه فراموش می‌کنند تئاتری که در حال تماشای آن هستند، توسط عده‌ای از معلولان آسایشگاه کهریزک در حال اجراست.


از قتل سهراب ناراحت می‌شوم
سلیمان خزائی، بازیگر نقش رستم، بیشتر از 2 دهه است که ساکن کهریزک است. 3 پسر، یک دختر، همسری وفادار و مهربان و 5نوه حاصل بیش از 70سال زندگی خزائی است. او 18سال است که تمرین تئاتر می‌کند اما آهسته می‌گوید که قبل‌ترها زیاد برای خانمش فیلم بازی کرده است. رستمِ کهریزک وقتی متوجه می‌شود با کمبود امکاناتی که در خانه داشته نمی‌تواند در کنار خانواده زندگی کند، خود تصمیم می‌گیرد به کهریزک کوچ کند؛ هر‌چند در روزهای ابتدایی ورودش به کهریزک مشکلات زیادی داشته و کمی زمان برده تا به این نوع زندگی عادت کند اما حالا از اینکه بیشتر باعث زحمت خانواده‌اش نشده، خوشحال است و می‌گوید: ‌الان با همه اعضای خانواده‌ام در ارتباط هستم، همسرم با درایتی که داشته، فرزندانم را به بهترین نحو تربیت کرده و من هم در اینجا زندگی می‌کنم.رستم از روزهایی می‌گوید که تمرین تئاتر می‌کرده: از 16سال قبل ما به همراه سایر بازیگران و با کمک آقای میر‌نصیری تمرین تئاتر می‌کردیم و در فرهنگسرای ارسباران نیز چندین اجرا داشتیم. الان هم نزدیک یک سال و نیم است که تمرین‌های این نمایش را انجام می‌دهیم. من هم مدتی است که برای اجرای این نقش ریش‌هایم را بلند کرده‌ام تا بهتر بتوانم به تماشاگران تئاتر رستم‌بودن خودم را القا کنم.رستم اما به‌رغم هیبت و یال و کوپال، ‌دلی نازک دارد: به‌رغم اینکه مدت‌هاست این نمایش را اجرا می‌کنیم، اما زمانی که سهراب را به قتل می‌رسانم، خیلی ناراحت می‌شوم و بغض گلویم را می‌فشارد.


تصمیم سهراب بر جنگ با ایران و توران
سهراب با صلابتی مثال‌زدنی با ویلچر برقی به میان صحنه می‌آید، از تصمیمش برای یافتن پدر سخن می‌گوید و اعلام می‌کند که ابتدا ایران و سپس توران را فتح خواهد کرد و پدرش را بر تخت پادشاهی می‌نشاند. خبر این لشکرکشی به کیکاووس پادشاه ایران می‌رسد و او رستم را برای مقابله با لشکرکشی سهراب به جبهه نبرد اعزام می‌کند. در جبهه مقابل افراسیاب به بارمان و هومان که در معیت سهراب بودند، توصیه می‌کنند که رستم از نسبت خویشی با سهراب مطلع نشود تا یکی توسط دیگری کشته شود. سهراب با پوشش سفید و سربند قرمز‌رنگ به مقابل رستم آمده و در جنگ نخست بر رستم چیره می‌شود، این بار اما رستم و سهراب به جای اینکه دست در کمر یکدیگر بیندازند و کشتی بگیرند، با قفل‌کردن انگشتان دست در یکدیگر با هم مچ انداخته و مبارزه می‌کنند. یک‌بار رستم مچ سهراب را بر زمین خوابانده و بار دیگر سهراب مچ رستم را بر زمین می‌زند و در نهایت رستم که در نخستین مبارزه در مقابل سهراب شکست می‌خورد، با مکر و حیله سهراب را می‌فریبد و می‌گوید: ‌ای جوان مگر تو نمی‌دانی که قانون جنگ این است که تو پس از 2 بار پیروزی بر من، می‌توانی مرا بکشی و بدین‌ترتیب نخستین جنگ پدر و پسر بی‌نتیجه باقی می‌ماند. در جنگ دوم سهراب از رستم شکست می‌خورد و رستم برخلاف قولی که به سهراب داده، با دشنه‌ای در دست، پهلوی او را می‌شکافد.


کنون بند بگشای از جوشنم
طی 2مرتبه‌ای که سهراب با رستم جنگ می‌کند، سهراب از او درخصوص نام و نشانش پرسش می‌کند اما رستم حقیقت را به او نمی‌گوید. در صحنه‌های جنگ بین پدر و پسر، رستم و سهراب در صحنه‌ای که فردوسی می‌گوید: به کشتی گرفتن نهادند سر / گرفتند هر دو دوال کمر. رستم و سهراب با گره کردن دست‌ها در یکدیگر شروع به نبرد کرده و بعد از جنگ سرانجام سهراب به‌دست رستم و با خنجر او به قتل می‌رسد. سهراب در حال احتضار می‌گوید: پدر من از تو انتقام خواهد گرفت، رستم می‌گوید مگر پدر تو کیست؟ می‌گوید رستم است و رستم می‌گوید اگر راست می‌گویی یکی از نشانی‌هایت را بگو و سهراب بازوبند را نشان می‌دهد. رستم افسوس خورده از کیکاووس درخواست می‌کند که نوش‌دارو را برای نجات سهراب برساند. کیکاووس که از زنده ماندن سهراب بیم داشت آنقدر در ارسال نوش‌دارو تعلل کرد تا سهراب جان سپارد. در ادامه نیز تهمینه با غمی عیان که در چهره دارد به کنار رستم و سهراب می‌آید و به آرامی بر مرگ فرزند خود می‌گرید. سکوتی که بر تالار وحدت حکمفرماست نشان از تأثیرگذاری عمیق اجرای تئاتر بر تماشاچیانی دارد که این بار به تماشای تئاتری برخلاف دیگر تئاتر‌ها نشسته‌اند.حوریه شیخ الاسلامی، یکی از 2بازیگر نقش تهمینه است که از 11سال قبل تاکنون در گروه تئاتر درمانی مشغول فعالیت است. شیخ‌الاسلامی سابقه بازی در تئاتر «و اما انسان» را که میرنصیری در سال‌های قبل با مددجویان آسایشگاه تمرین کرده بود، دارد و از نقشی که در داستان رستم و سهراب به وی داده شده، راضی است. بازیگر نقش تهمینه می‌گوید: بعد از مدت‌ها تمرین کردن، دیگر به متن‌ها وارد شده‌ایم با این حال هروقت زمان کشته شدن سهراب می‌رسد بی‌اختیار اشکم سرازیر می‌شود و نمی‌توانم جلوی گریه‌کردنم را بگیرم. شیخ‌الاسلامی که میهمان 29ساله آسایشگاه کهریزک است، می‌گوید: با وجود اینکه مدت‌هاست تمرین می‌کنیم اما هنوز هم موقع اجرا استرس دارم، این جور مواقع به نیت پنج تن شکلات نذر می‌کنم تا بتوانم بدون مشکل تئاتر را اجرا کنم و جلوی آقای میرنصیری شرمنده نشوم. بعد از اجرا هم 5 بسته شکلات را در بین اطرافیانم پخش می‌کنم. وی می‌گوید: غیر از کار تئاتر، جزو گروه همسرایان در تئاتر هم هستم اما در زندگی روزمره هم برای اینکه سرگرم شوم، برای منشی‌گری به درمانگاه می‌روم و سرم گرم می‌شود. گاهی‌وقت‌ها هم برای خرید به شنبه بازار می‌روم و خرید می‌کنم.


کنون رزم سهراب و رستم شنو
اسماعیل چراغی، بازیگر جوان نقش سهراب با صدایی رسا در صحنه به خوبی به تماشاگر القا می‌کند که‌زاده رستم است و نام و نشان از پدر پرآوازه خود برده است. چراغی در اثر حادثه تصادف با موتور توانایی حرکت خود را از دست داده و تا یک سال بعد از تصادف در کنار خانواده زندگی می‌کرده اما در نهایت و به‌رغم مخالفت خانواده زندگی در آسایشگاه را انتخاب کرده و حالا بیشتر از 5 سال است که جزو خانواده کهریزک شده است. او می‌گوید: من تجربه بازیگری نداشتم، با داستان رستم و سهراب هم تنها تا حدودی آشنا بودم. زمانی که آقای اتحاد، (بازیگر قبلی نقش سهراب) فوت کرد، آقای میرنصیری سؤال کرد که چه‌کسی می‌خواهد نقش سهراب را بازی کند؟ من کمی فکر کردم و با اینکه نمی‌دانستم قرار است چه کاری انجام دهم داوطلب ایفای این نقش شدم و الان هم در کنار دیگر بازیگران، این تئاتر را اجرا می‌کنم. چراغی می‌گوید: تا قبل از اینکه وارد این تمرین‌ها شوم بسیار افسرده بودم اما از وقتی وارد گروه تئاتر شدم روحیه‌ام تقویت شده و حتی احساس می‌کنم از نظر جسمی هم بسیار بهتر از گذشته‌ام.نمایش رستم و سهراب با یادی از بازیگران این تئاتر که طی سال‌های گذشته به رحمت خدا رفته‌اند به اتمام می‌رسد. موسی نیک‌سرشت، مهتاب میرزا محمددوست، نصیب رحیم‌زاده، توفیق قاسمی، رجب اتحاد و محمد علی حسن‌زاده از بازیگران تئاتر آسایشگاه هستند که عمرشان به اجرای نمایش در تالار وحدت قد نداد و با نمایش تصاویری از این افراد حین تمرین تئاتر یادشان گرامی داشته شد. با پایان تئاتر صدای تشویق تماشاگران دقایقی مدید و بدون وقفه ادامه داشت؛ تشویق‌هایی که باعث شد بازیگران پر تعداد نمایش چندباری با ویلچرهایشان روی صحنه تالار وحدت به نشانه احترام حرکت کنند و در نهایت با بسته‌شدن پرده قرمز رنگ، این روایت متفاوت از داستان رستم و سهراب به اتمام برسد.

مکث

علاقه زیادی به تئاتر پیدا کردم

 سکینه بیات / بازیگر نقش تهمینه : 15سال است که جزو گروه تئاتر آسایشگاه هستم و در تئاتر «و اما انسان» هم اجرا داشتم، الان هم در نمایش رستم و سهراب روزهایی که اجرا ندارم، جزوگروه همسرایان هستم. روزی که آقای میرنصیری درباره تئاتر درمانی صحبت می‌کردند اگر چه علاقه‌ای به تئاتر نداشتم، ولی موافقت کردم که به گروه بپیوندم و بعد از مدتی به تئاتر علاقه‌مند شدم. روزهای اول برای اینکه در جمع نقشم را اجرا کنم استرس داشتم اما کم کم برایم عادی شد. موقعی که متن‌ها را برای حفظ کردن به ما دادند بعضی از بچه‌ها دیرتر متن را حفظ می‌شدند و بعضی دیگر در چند جلسه متون را حفظ می‌کردند اما در نهایت همه با هم توانستیم تئاتر را به صحنه ببریم. الان علاقه زیادی به این تئاتر پیدا کرده‌ام؛ خصوصا آنجایی را که سهراب درباره پدرش از من سؤال می‌پرسد و من ویژگی‌های پدرش را بازگو می‌کنم،

این خبر را به اشتراک بگذارید