هزاران تصویر دور و نزدیک از عزت الله انتظامی
آرتیست بود، به تمام معنا
رامک صبحی
از لحظهای که با پرسش« نخستین تصویری که از استاد عزتالله انتظامی به یاد دارید؟»مواجه شدم، در ذهنم هزاران تصویر دور و نزدیک نقش بست و به دشواری میتوانم یکی از آنها را انتخاب کنم. عزتالله انتظامی و همنسلانش، قهرمانهای سینما و تلویزیون نسل ما بودند؛هیجان دیدنشان در «هزاردستان» رهایمان نمیکرد و با «کمالالملک»، «اجارهنشینها »، «شیر سنگی»، «در مسیر تندباد»، «هامون»، «خـانه خـلوت»،«ناصرالـــدینشــاه آکتورسینما» و... سینما را مزمزه میکردیم. اما از میان همه اینها یک تصویر تا ابد در ذهن من نقش بسته است؛ تصویر خبرنگار جوانی که برای نخستین بار مقابل آقای بازیگر سینمای ایران ایستاده و میتواند مستقیم و بیواسطه پرده جادویی سینما، به چشمهای او نگاه کند.
سال 1371بود و چند ماهی بود که در یک نشریه سینمایی مشغول بهکار شده بودم. فیلمبرداری «روزفرشته»ساخته بهروز افخمی در خانهای قدیمی در میدان فلسطین انجام میشد و برای نوشتن گزارش پشت صحنه این فیلم به محل فیلمبرداری رفتم. تقریبا هیچکس را نمیشناختم و نخستین کارم معرفی خودم به عوامل فیلم بود. مشغول صحبت با دستیارکارگردان بودم که دیدم، مردی با لبخند و نگاهی آشنا به سمتم میآید؛ آنقدر آشنا که انگار سالهاست، میشناسمش. مکثی کردم و به عزتالله انتظامی سلام گفتم و آن سلام همراه شد با یک جواب و نگاه و کلام دلگرمکنندهای که تا پایان حضورم طی آن روز سرصحنه فیلمبرداری با من بود و یخ حضور در یک جمع غریبه را برایم به ناگهان آب کرد. از یاد نمیبرم لحظاتی را که از پشتصحنه شاهد نقشآفرینی طنازانه آقای انتظامی در فیلم بودم و ناظر دلهره ، اشتیاق و شوقی که گویی برای نخستینبار است که مقابل دوربین بزرگ فیلمبردار سینمای ایران، نعمت حقیقی قرار گرفته؛ شاهد گفتوگوهای پرشورش با بهروز افخمی و ذوقش برای قبولشدن پیشنهادهایی که برای تغییر یک دیالوگ یا چگونگی بازی در یک پلان میداد. در آن لحظات، بازیگری را دیدم که انگار نه انگار مسیر طولانی را طی کرده و تجربههای عجیب و نقشهای غریب را در سینما از سر گذرانده است، او در آن لحظه فقط و فقط یک «آرتیست» بود، به تمام معنا.
نوشتن همینخاطره مرا به یاد تصویر فراموشنشدنی دیگری انداخت؛سال 1374و جشن سینمایی مجله گزارش فیلم؛ جشنی که تقریبا همه اهالی سینما در آن گرد هم آمده بودند؛ کیارستمی، بیضایی، کیمیایی، بنی اعتماد، ملاقلیپور، معتمدآریا، حاتمیکیا و... . مهمانان این جشن، مشترکان آن مجله سینمایی بودند و قرار بود جوایزی به انتخاب آنها به تعدادی از هنرمندان تقدیم شود. هرکدام از این هنرمندان بعد از دریافت جایزهشان، به سبک و سیاق خود از برگزارکنندگان و تماشاگران تشکر کردند و از سوی حاضران تشویق هم شدند. تا اینکه نوبت به جایزه عزتالله انتظامی رسید. محل برپایی این مراسم سالن شهید افراسیابی ورزشگاه شهید شیرودی بود و در وسط سالن هم صحنهای برای اهدای جوایز و ایستادن هنرمندان و مجری مراسم تعبیه شده بود. وقتی مجری مراسم نام عزتالله انتظامی را برد، او از جایش بلند شد اما برخلاف همه به سمت صحنه نیامد؛به آرامی و با دستهایی برافراشته گرداگرد سالن را همچون یک پهلوان چرخید.تماشاگران از این حرکت آنقدر به وجد آمدند که سراز پا نمیشناختند و سالن یکباره از شور و شوق و تحسینشان منفجر شد. آقای انتظامی بهصورت کامل سالن را دور زد و در تمام این مدت هم تماشاگران، ایشان را با شدت تشویق کردند، آنگاه به روی صحنه آمد و جایزه خودش را دریافت کرد، ولی تماشاگران دیگر بعد از این حرکت، آن تماشاگران قبلی نبودند. انرژی و شکوهی که او با این حرکت و ادای احترام به آنها تقدیم کرده بود، فکر نمیکنم تا همین الان هم از یاد همه آنهایی که آن لحظات را تجربه کردند، رفته باشد. او در آن لحظه فقط و فقط یک «آرتیست»بود، به تمام معنا.
عزتالله انتظامی و همنسلانش، قهرمانهای سینما و تلویزیون نسل ما بودند؛ هیجان دیدنشان در «هزاردستان» رهایمان نمیکرد و با «کمالالملک»، «اجارهنشینها »، «شیر سنگی»، «در مسیر تندباد»، «هامون»، «خانه خلوت» و... سینما را مزمزه میکردیم