شب بود، تابستان بود
یک آخر هفته با تم «اسکار» و «آب و آتش»
مسعود میر/روزنامهنگار
خنکای پاییز صورت تابستان را میبوسد، خبرهای داغ چون موجهای ویرانگر به ساحل بیدفاع فرهنگ هجوم میآورند و یک آخر هفته شهریور رو به زوال را به زمانی از یاد نابردنی برای اهالی هنر بدل میکند. اگر بخواهیم این کلمات را به تنور صراحت بکوبیم میرسیم به دو لقمه اتفاق؛ یکی برای شکننده طلسم اجرای موسیقی خیابانی که خودش خبر از ممنوعالکاریاش داد و دیگری برای مسافر ایرانی اسکار که خیلی ضربالاجلی به مرحله نهایی رسید.
شب بود، بوستان بود
محمد معتمدی در بوستان آب و آتش بالاخره همه حرف و حدیثها و البته گمانه زنیها درباره اجرای یک کنسرت رایگان خیابانی را با صدای گرم و همراهی گروه ارکسترش به واقعیتی محترم و جذاب بدل کرد. 2 هفته بعد از این اتفاق خوشایند برای مردم این خواننده در صفحه اینستاگرامش متنی را منتشر کرد که خیلیها را متعجب کرد. او نوشته بود: «از همه ممنونم، حتی پلیس محترم اماکن که اخیرا بنده را ممنوعالکار کردند. بهخاطر اینکه مجوز بنده فقط برای پلی بک صادر شده بود ولی ما با ارکستر و نوازندگان خانم و آقا روی صحنه رفتیم. من نیز این موضوع را شنبه گذشته متوجه شدم. وقتی از سوی مدیرعامل محترم برج میلاد تهران از رفتن روی صحنه منع شدم و این ممنوعیت به بنده ابلاغ شد. البته اقرار میکنم که 3ساعت مانده به آغاز کنسرت خیابانی در پارک آب و آتش، این موضوع که ارکستر نباید روی استیج بیاید و فقط اجازه پلی بک دارم بهصورت تلفنی و قویا به بنده گوشزد شد. ولی بنده اهمیتی ندادم حتی نگذاشتم رهبر ارکستر و اعضای محترم گروه بویی ببرند.» انتشار این متن در فضای مجازی واکنشهای بسیاری را برانگیخت. عمده این واکنشها با انتقاد از چنین برخوردی با معتمدی و البته گلایه به مسئولانی بود که شادی چنین اقدام مثبتی را با برخورد قهرآمیز به کام مردم تلخ کردند. موج انتقادها از ممنوع الکاری خواننده آن شب رؤیایی در بوستان آب و آتش آنقدر بالا گرفت که بالاخره وزیر ارشاد وارد گود شد و ممنوع الکاری این خواننده را تکذیب کرد. پیش از او هم البته یکی، دو مقام مسئول در وزارت ارشاد و پلیس هم این موضوع را رد کرده بودند اما حرف آخر آقای وزیر سبب شد تا معتمدی با خیالی آسودهتر آخر هفتهاش را بگذراند و البته پست اینستاگرامی خودش را هم حذف کند. با اینهمه باید منتظر ماند و دید این آب و آتش رد و تأیید ممنوعالکاری خواننده کنسرت خیابانی در بوستان آب و آتش چه مسیری را خواهد پیمود.
شب بود، اسکار بود
همین چند روز پیش نوشتیم که تا موعد نهایی معرفی فیلم برای اسکار چیزی باقی نمانده و هنوز حتی تیم انتخاب فیلم هم از سوی مسئولان سینمایی کشور مشخص نشده است. آخر هفته اما گویی اسکار ناگهان خیلی جدی گرفته شده و همزمان با انتخاب تیم داوری و گزینش فیلم ایرانی برای اسکار نود و یکم در روز چهارشنبه، خیلی سریع فهرست 3فیلم نهایی برای انتخاب بهعنوان نماینده ایران در بخش اسکار بهترین فیلم خارجی زبان هم منتشر شد.
این سرعت عمل که البته بد هم نیست فقط یک سؤال را در ذهن بیجواب میگذارد و آنهم اینکه فهرست نهایی 2فیلم که باید به انتخاب یکیشان منجر شود چرا اینقدر عجیب است؟ اگر «بدون تاریخ، بدون امضا» را به لطف درخشش قابلقبولش در فستیوالهای جهانی کنار بگذاریم با 2فیلم دیگر مواجهیم: «تنگه ابوقریب» و «شماره 17، سهیلا». تنگه ابوقریب بیتردید فیلم درخشانی است اما در قواره سینمای ایران و البته سینمای جنگ ما، وگرنه کیست که نداند مجسمههای طلایی اسکار در ژانر فیلمهای جنگی سهم امثال «نجات سرجوخه رایان» و «پرل هاربر» و «دانکرک» بوده است. در این مقیاس طبیعی است که فیلم «تنگه ابوقریب» بهرغم اهمیتش، شانسی برای اسکار نداشته باشد. «شماره 17، سهیلا» هم با اینکه در بیان موضوع جسور است اما در پرداخت داستان مشکلاتی جدی دارد و شاید از همین حالا بتوان این فیلم را گزینه بازنده در میان همین 3فیلم پیشنهادی هیأت انتخاب ایرانی نام نهاد.
تعجبآور است که در فهرست فیلمهای منتخب برای داوری نهایی، نامهایی از قلم افتاده که لااقل در رقابت با این 3فیلم -«بدون تاریخ، بدون امضا»، «تنگه ابوقریب» و «شماره 17، سهیلا»- نمره قابلقبولی در میان مردم، منتقدان و اهالی فن داشتند. میتوان سؤال پرسید که چرا «عصبانی نیستم» با آن درونمایه گیرا، «خوک» با آن ساختار متفاوت، «دلم میخواد» با آن حال دلنشین و حتی «آن سوی ابرها» با ترکیب و ارائه شسته رفته و قابل دفاعش لااقل در بین 3فیلم نهایی برای انتخاب توسط هیأت 8نفره معرفی فیلم ایرانی به اسکار جایی ندارند؟