واسطهگریهایی که در زندگی روزمره خانوادهها اثرگذار است چگونه اتفاق میافتد؟
از سر زمین تا سر سفره
همشهری درنگ از وضعیت خرید و فروش در بازار میوه و محصولات کشاورزی و واسطههایی که سودهای نامتعارف میبرند، گزارش میدهد
شبنم سیدمجیدی
چهره چروک و آفتابسوختهاش و چشمهای براق روشنش از دور جلب توجه میکند. جلوی بساط خیارهایش نشسته است. قیمت هرکیلو خیار را میپرسم. ریشهایش را میخاراند و ردیف دندانهای طلایش نمایان میشود: 1500تومان. میپرسم این خیارها را از کجا خریدهای؟ میگوید با بار از همدان آمده. میپرسم چند خریدهای؟ میگوید برای چه میخواهی؟ جواب درستی نمیدهد. میگوید این بار را کشاورز میفرستد و من وقتی آن را فروختم، 10درصد حقالعمل کم میکنم و بقیه پول را به کشاورز میدهم. میدان مرکزی میوه و ترهبار تهران جای شلوغ و بزرگی است که 3فاز دارد و در هر کدام از این فازها تعدادی از بارفروشان میوه و سبزی غرفه دارند. تا چشم میگردانی، گونیهای سیبزمینی و پیاز و کارتنهای گوجه، خیار، هلو و... میبینی. کامیونها و وانتها بهترتیب جلوی هر کدام از غرفهها پارک کردهاند و آدمهای زیادی در رفتوآمدند. عدهای بار خالی میکنند، عدهای در حال حساب و کتابند، عدهای هم در گوشهای سایهای گیر آوردهاند و از خستگی نشستهاند و گپ میزنند. ساعت 9صبح است و این یعنی به اواخر ساعات کاری بارفروشان نزدیک میشویم. آنها از اوایل بامداد کار را شروع و تا 12ظهر میدان را خالی میکنند. اینجا بهترین مکان برای پیدا کردن دلالهاست!
کشاورز چارهای ندارد
سیدقاسم، پیرمرد دندان طلا میگوید: کشاورز اگر بخواهد محصولش را مستقیم به مغازهدار بفروشد، مغازهدار به او چک میدهد، اما منِ غرفهدار، پولش را همان روز که بار را میفروشم به او پرداخت میکنم. کشاورز ترجیح میدهد پول را کم یا زیاد همان موقع بگیرد تا محصول بعدیاش را کشت کند و خرج زندگی بدهد. میگویم میدانید بهکار شما چه میگویند؟ میخندد و دندانهای طلاییاش کامل نمایان میشوند؛ خیلی صریح میگوید: شغل ما دلالی است.
از سیدقاسم میگذرم و به غرفه دیگری میروم. مرد قدبلندی که عینک به چشم دارد، جلوی غرفه میزی گذاشته و با ماشین حساب کار میکند و در دفتری مینویسد. او صاحب غرفه است و چندین بساط جلوی غرفهاش که بار گوجه میفروشد، پهن است. میگویم این بساطیها چه میکنند؟ میگوید آنها از من میخرند و همینجا محصول را میفروشند به مغازهدار یا هر کسی که میوه را بخواهد. میگویم: پس تا همین جا این گوجهها حداقل 3بار دست بهدست شدهاند تا به مشتری برسند. روی خوشی به این صحبتم نشان نمیدهد و میگوید: کشاورز به اندازه کافی حقش را میگیرد. مگر ما چقدر روی محصول سود میگیریم؟ بعد میرود سمت کارگران و شروع میکند به دادزدن سر آنها که فلان جعبهها را ببرید آن طرف.
از سر زمین تا سر سفره
میروم سمت صف کامیونها. هر کدام بارشان نصفه و نیمه خالی شده و رانندههایشان پشت فرمان یا در اتاقک کامیون، چرت میزنند. حدسم درست است. رانندگان کامیون نفعی در این بازار مکاره ندارند و بهتر از بارفروشان پاسخگوی سؤالات من میشوند؛ نامش حمید طالب است. از اصفهان آمده و 5صبح با بار سیبزمینی رسیده اینجا. وقتی درباره بازار دادوستد و دلالی محصولات کشاورزی میپرسم، میگوید: گاهی بارهایی را میآورم که چهاردست چرخیدهاند. روند را اینگونه توضیح میدهد: دفتر باربری در اصفهان با من تماس میگیرد و یک شماره تلفن میدهد. بهشماره تلفن زنگ میزنم. فرد آن سوی خط به من آدرسی میدهد. وقتی به نشانی مراجعه میکنم، آنجا یک نفر دیگر منتظر است که مرا به سمت زمین ببرد. در اکثر مواقع من کشاورز را حتی نمیبینم و آن فرد دلال، بار را به من تحویل و آدرس حجره بارفروشی را در تهران میدهد. به میدان ترهبار که میآیم محصول را به یک دلال حجرهدار تحویل میدهم. گاهی پیش میآید که آن دلال همانجا با دلالی دیگر در میدان بهصورت تلفنی معامله میکند و به من میگوید بار را ببر به او تحویل بده. طالب ادامه میدهد: یعنی این بارِ سیبزمینی چندبار دست بهدست میشود و هربار چنددرصد به قیمت آن افزوده میشود. علاوه بر اینها مثلا 150هزارتومان هم کرایه بار میخورد و دیگر خودت حساب کن چقدر قیمت زیاد میشود تا آن محصول از سرزمین بهدست مردم برسد.
طالب میگوید: کار امثال من و آن کشاورز نیست که با این دلالها سر و کله بزنیم. اصلا اگر کشاورز خودش بخواهد بیاید و بارش را مستقیم بفروشد کسی از او قبول نمیکند. اینجا باندهای خود را دارند و فقط از افراد قابل اعتماد خود بار قبول میکنند.
دلال دارو یا راننده کامیون؟
ناگهان رفیقش از پشت صندلیهای اتاقک کامیون سرش را بلند میکند و با صدای خوابآلود میگوید چه خبر شده؟ وقتی میفهمد سوژه درباره دلالی است، خیلی راحت میگوید من خودم دلالی دارو میکنم! حسین 30سال دارد و توضیح میدهد که دلال لوازم پزشکی و داروهای قاچاق است. ادامه میدهد مثلا از شرکت واردکننده فشارسنج میخریده به قیمت 70هزارتومان و به داروخانهدار میفروخته 100هزارتومان و او هم 150هزارتومان میفروخته.
بعد خیلی راحت میگوید: مثلا داروی سقط جنین را از عمدهفروش میخرم 50هزارتومان، به همکار دیگرم که او هم دلال است میفروشم 300هزارتومان و او به داروخانه میفروشد و داروخانه گاهی تا یک میلیون و 300هزارتومان هم میفروشد!
حسین ادامه میدهد: همه داروخانهدارهای اصفهان مرا میشناسند. آنها هم به هر کسی اعتماد نمیکنند. واردکننده نیز داروهای خود را فقط به افراد قابل اعتمادی که خوش حساب باشند میفروشد.
افزایش 100درصدی قیمتها در مغازه
در آن طرف ماجرا نیز مغازهدارها قرار دارند؛ آنها که میآیند از میدان بار، اقلام مورد نیازشان را میخرند، به مغازه میبرند، درصدی به قیمتها اضافه میکنند و محصولات را میفروشند. در میدان بار، هلو را به قیمت هرکیلو 3500تومان به من به مغازهدار یا هر خریدار دیگری میفروشند، خیار را به قیمت هرکیلو 1500تومان، سیب گلاب به قیمت هرکیلو 4500تومان، سیبزمینی هرکیلو 850تومان، گوجه هرکیلو 2200تومان. از میدان بیرون میآیم و بارفروشها با نگاهشان بدرقهام میکنند. به سطح شهر میروم؛ در یک نقطه تقریبا مرکزی که قیمتها هم متعادلتر باشد. چند مغازه میوهفروشی را رصد میکنم. تفاوت قیمتها فاحش است. یعنی بهراحتی تا دوبرابر و حتی بیشتر، افزایش قیمت وجود دارد؛ هلو به قیمت هرکیلو 10هزار و 500تومان فروخته میشود، سیب زمینی هرکیلو 1800تومان، خیار به قیمت هرکیلو 3200تومان، سیب گلاب به قیمت هرکیلو 12هزار تومان و گوجه کیلویی 3800تومان. جالب اینجاست که از این مغازه تا مغازه دیگر هم تفاوت قیمتهایی هر چند اندک دیده میشود. مغازهدار طبق قانون تا 35درصد حق اضافهکردن روی قیمت میوه دارد اما شواهد نشان میدهد که مغازهها بسته به موقعیت مکانی تا 100درصد گرانتر میفروشند.
دل خون کشاورزان
بازار میوه جایی است که روزانه میلیاردها تومان پول از سوی افرادی جابهجا میشود که هیچ نقشی در تولید محصولات آن ندارند و صرفاً با کمترین میزان سواد و بدون هیچ تلاش و زحمتی، سودهای هنگفتی به جیب میزنند و از رنج یکساله کشاورز در کوتاهترین زمان ممکن استفاده میکنند. دلهای کشاورزان هم از این وضعیت خون است. احمد از شهرکرد میگوید: من گاهی 3فصل از سال را در زمین کار میکنم. کار زمین ساده نیست. بیلزدن و شببیداریها برای گرفتن نوبت آب، نگرانی برای آفتزدگی، طوفان، تگرگ و... همه اینها ساده نیست. بعد دلالها میآیند و حاصل رنج و زحمت مارا در کوتاهترین مدت میبرند و پول آن را در جیب میریزند. این انصاف نیست.
کمیابی محصول؛ دلیل گرانی
اسدالله کارگر -رئیس اتحادیه میوه و سبزیفروشان تهران- درباره سیری که از زمین تا سفره طی میشود تا محصول بهدست مشتری اصلی برسد، میگوید: بارفروشها در حقیقت امانتفروشند. کشاورز بار خود را به بارفروش به شکل امانت میفرستد، بارفروش اول آن محصولات را به واسطهای دیگر میفروشد و بعد 5تا 10درصد بهعنوان حقالعمل کم میکند و بقیه را به کشاورز یا دلالی که بار را فرستاده، میدهد. او ادامه میدهد: بار به محض اینکه به حجره میآید، قبل از اینکه مغازهدارهای شهر آن را بخرند، به دلالی که فضای جلوی حجره را اجاره کرده، فروخته میشود. بهخصوص اگر کالا کمیاب باشد فقط میتوان آن را از واسطهای که محصول را ذخیره کرده، خرید که در این صورت هم گرانتر از حد معمول میفروشد. کارگر با بیان اینکه هیچ ضابطهای درباره اینکه دلال میدان، محصول را با چه قیمتی به مغازهدار بفروشد، وجود ندارد. یک روز هلو را 4هزارتومان میفروشد، روز دیگر که هلو کمتر است، آن را 7هزارتومان میفروشد. او ادامه میدهد: کمیابی محصول عمدهترین دلیل گرانی آن است که این هم به چنددلیل مثل صادرات، آفتزدگی، سرمازدگی و... اتفاق میافتد. وی بیان میکند: چندمورد وجود دارد که اگر رعایت شود، قیمت نهایی میوه و ترهبار بسیار پایین میآید؛ اول اینکه در ورودی میدان از وانتبارهای مغازهها پول ورودی گرفته میشود. دوم اینکه بارفروشان پول کارگران خود را از مغازهدارها میگیرند. 10تا 50تومان روی هرکیلو محصول بابت هر کارگر باید پرداخت شود که وقتی در میزان انبوه حساب کنیم بسیار زیاد میشود. سومین مشکل صادرنشدن فاکتور از سوی 60درصد بارفروشان است که برای مغازهداران معضلات زیادی را در مواجهه با تعزیرات و دیگران بهوجود میآورد. چهارمین مشکل، این است که بارفروشان وزن کارتن را از محصول کم نمیکنند. 4کیلو میوه میریزند داخل کارتن و سبد اما 600گرم وزن همان سبد است. که این هم در حجم زیاد رقم قابل توجهی میشود. اگر این موارد رعایت شود، میوه حداقل 15درصد ارزانتر بهدست مصرفکننده میرسد.