• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
دو شنبه 29 مرداد 1397
کد مطلب : 27735
+
-

در مسلخ خزر

فرهادی در فیلم «درباره الی» با غرق‌کردن یکی از کاراکترهایش موقعیت اخلاقی پیچیده‌ای را ترسیم می‌کند

در مسلخ خزر

سعید مروتی

سواحل دریای خزر لوکیشن آشنای سینمای ایران است. از سال‌های دور و با فیلم‌های فارسی‌ای چون «آرامش قبل از طوفان» (خسرو پرویزی1339) و «ساحل انتظار» (سیامک یاسمی1342) گرفته تا کمی بعد که موج نو از راه رسید و جلال مقدم برای فیلم «پنجره»‌اش تفرج و نشاط و تفریح جوانانه را در سواحل خزر به تصویر کشید و کانون فاجعه را هم در مرداب انزلی رقم زد، می‌شود انبوهی از فیلم‌ها با رویکردهای مختلف را در این چهاردهه مشاهده کرد که سازندگانش سراغ سواحل خزر رفته‌اند. در مواردی معدود با حساسیت‌های زیبایی‌شناسانه مثل «گروهبان» (مسعود کیمیایی1369) با ضیافتی از قاب‌های اغلب ثابت و خوش‌ترکیب مواجه می‌شدیم. «عروس» (بهروز افخمی 1369) هم در یادها ماند که قهرمانش حمید خوش‌مرام بخشی از رویایش را با سواحل خزر گره زده بود و عروس جوانش را همان شب ازدواج به شمال می‌برد تا «صبح با صدای امواج از خواب بیدار شود»؛ رویایی که با تصادف به کابوس منجر شد و زوج جوان با پریشان‌احوالی تمام شب را در ویلای مجلل کنار ساحل گذراندند.  در 2دهه اخیر که رفتن به شمال تبدیل به تفریحی ثابت و بخشی از سبک زندگی ایرانی‌ها شد، سواحل دریای خزر هم بیشتر در قاب سینما جای گرفت، اغلب هم با همان رویکردی که مردم به واسطه‌اش کنار دریا می‌روند. در فیلمی چون «دریا کنار» (آرش معیریان1394) به عنوان محصول نمونه‌ای از سینمای تجاری، از سواحل خزر به‌عنوان لوکیشنی برای «عشق و حال» (که تعبیری عامیانه اما دقیق برای چنین فیلمی است) بهره می‌گیرد. میان تمام فیلم‌هایی که سواحل دریای خزر لوکیشن‌شان است، «درباره الی» (اصغر فرهادی1387) جایگاهی ویژه و متمایز دارد؛فیلمی که بیشتر اتفاقاتش در کنار ساحل خزر رخ می‌دهد و در آن به‌شکلی خلاقانه و هنرمندانه از لوکیشن بهره گرفته شده است. در این تراژدی مدرن که روایت آیینه‌وارش از طبقه متوسط رو به اضمحلال و فروپاشی با موقعیت اخلاقی پیچیده‌ای همراه است، دریای خزر و سواحلش نقشی کلیدی و تعیین‌کننده دارد. 

تصویری تاریک با دریچه‌ای از نور دوربین داخل صندوق صدقه است و تیتراژ روی همین تصویر می‌آید. ریختن صدقه در صندوق برای دوری از بلا از همان ابتدا ما را مضطرب می‌سازد. پیوند سیاهی داخل صندوق به سیاهی داخل تونل دلیل دادن صدقه را هم روشن می‌کند. ما قرار است با مسافرانی همراه شویم که سفر را با شور و نشاط آغاز کرده‌اند. با فریادهایی شادمانه در داخل تونل که این هم البته کمی هراسناک به‌نظر می‌رسد.
با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم، با خانواده‌هایی از طبقه متوسط؛ سپیده (گلشیفته فراهانی)، امیر (مانی حقیقی)، پیمان (پیمان معادی)، شهره (مریلا زارعی)، منوچهر (احمد مهران‌فر)، نازی (رعنا آزادی‌ور)، چند کودک و احمد (شهاب حسینی) و الی (ترانه علیدوستی) که خیلی زود متوجه می‌شویم این سفر که سپیده تدارکش را دیده بهانه‌ای برای آشنایی آنهاست. مقصد شمال است و ظاهرا در روزهای تعطیل. چون وقتی گروه به شمال می‌رسند پیرزن محلی از پر بودن ویلاها خبر می‌دهد و ویلای موردنظر سپیده هم تنها یک روز خالی است چون قرار است صاحبش فردا از تهران به آنجا بیاید. جایگزین، ویلایی است متروکه که خیلی زود می‌فهمیم ناامن هم هست. به‌خصوص برای گروهی که 3کودک به همراه دارند. «اینجا در و پیکر ندارد»، دیالوگی است که بارها در طول فیلم تکرار می‌شود. در فیلمی که تا سکانس پایانی موسیقی متن ندارد، صدای امواج دریا بخش ثابتی از حاشیه صوتی اثر است.
نیم‌ساعت اول درباره الی، مقدمه‌ای طولانی است برای آشنایی بیشتر با شخصیت‌ها و البته نمایش جزئیاتی به‌ظاهر بی‌اهمیت که بعدا به اهمیت‌شان پی می‌بریم. در این دقایق، فرهادی تفریح معمول ایرانی‌ها در سفر به شمال را به تصویر می‌کشد؛ تصویری آشنا که فضاسازی استادانه‌ای دارد و هیچ لحظه‌ای در آن به‌ حال خود رها نشده؛ از شیشه شکسته پنجره‌ای که باز نمی‌شود و الی خرده‌شیشه‌ها را از میانشان می‌خواهد به احمد برساند و منتظر بریده شدن دست احمد هستیم ولی این اتفاق نمی‌افتد تا پس از بحران، دست شهره در اصابت با آن زخمی شود.‌یا حضور کودکان در کنار دریا که این هم مقدمه‌ای است برای آنچه بعدا منجر به فاجعه می‌شود. از دل یک دورهمی طبقه متوسط رابطه‌ها درمی‌آید و شخصیت‌ها قوام می‌یابند. مثلا اینکه چرا سپیده می‌خواهد برای احمد که با همسر آلمانی‌اش متارکه کرده، زن پیدا کند، احتمالا به رابطه‌ای عاطفی در گذشته بازمی‌گردد؛ نکته‌ای که فیلمساز هرگز آن را به صراحت بیان نمی‌کند ولی می‌شود نشانه‌هایی برای وجود عشقی قدیمی را حس کرد. مثلا بی‌دلیل نیست که امیر همسر سپیده خیلی با احمد نمی‌جوشد.
متوجه می‌شویم که بخشی از گروه قبلا با یکدیگر هم‌دانشکده‌ای بوده‌اند (سکانس پانتومیم اجرای پیمان و جمله «دم بچه‌های دانشکده حقوق گرم»). الی مربی مهدکودک فرزند سپیده و امیر تنها غریبه این جمع آشناست که قرار است با احمد آشنا شود؛ آشنایی در سواحل دریای خزر و در ویلایی بی‌دروپیکر که اتومبیل مسافران تا کنار ساحل پیش می‌آید و بی‌ام‌و قرمزی که لاستیک‌هایش میان ماسه‌ها گیر می‌کند.

چرا دریا توفانی شد؟

در بسیاری از نماهای درباره الی ما دریا را به عنوان پس‌زمینه در کادر داریم. این تصویر در کنار صدای امواج، تماشاگر را آماده رخ‌دادن فاجعه می‌کند. در نیم‌ساعت اول فیلم، نه‌تنها احمد که تقریبا همه آدم‌های حاضر در ویلا از شخصیت الی خوش‌شان آمده است؛دختری که محجوب و سربه‌زیر و خجالتی و درون‌گراست و حضورش به همه انرژی مثبت می‌دهد. سپیده و شهره برای خرید راهی شهر می‌شوند. مردان مشغول بازی‌اند. نازی که مسئولیت نگهداری از بچه‌ها به او سپرده شده به داخل ویلا می‌رود و مراقبت از بچه‌ها را به الی می‌سپرد. الی را در اولین تصاویر پرتحرک فیلم درحال بادبادک‌بازی می‌بینیم. 

تا اینجا دوربین‌ فرهادی ثابت بوده و حالا همراهی دوربین با دویدن الی در نماهایی تقریبا درشت که با فریادهایی از سر شادمانی همراه است، به‌چشم می‌آید؛نماهایی که با حرکت‌های سریع دوربین روی تراولینگ و در یکی دو مورد به شیوه دوربین روی دست و با تکان‌های شدید گرفته شده‌اند. جیغ‌زدن‌های الی در قاب‌هایی پرتحرک پیش‌زمینه‌ای است بر اولین نقطه عطف فیلم پس از نیم‌ساعت مقدمه‌چینی؛ الی که ظاهرا برای نجات آرش به دریا زده، غرق می‌شود. فرهادی به شکلی آگاهانه این تصویر را از فیلمش حذف کرده تا ما به همراه شخصیت‌ها کمی امیدوار باشیم که او بی‌خبر به تهران بازگشته است. حالا دیگر دوربین‌ فرهادی آرام و قرار ندارد و همپای بی‌قراری شخصیت‌ها به حرکت درمی‌آید. از ثبات و آرامش نیم‌ساعت اول به تنش رسیده‌ایم. جمع تقریبا مطمئن می‌شوند الی غرق شده حتی اگر غواص‌ها نتوانند جنازه‌اش را پیدا کنند؛ دختری که هیچ‌کس نام کاملش را هم نمی‌داند و نمی‌توانند به پلیس درباره‌اش اطلاعات بدهند. پرسش مأمور پلیس منطقی است که چطور شما اسم معلم بچه‌تو نمی‌دونین؟ اما در منطق فیلم قرار است رازآلودبودن یکی از ویژگی‌های شخصیتی الی باشد؛ رازهایی که مهم‌ترینش را سپیده می‌داند حتی اگر اسم کامل الی را او هم نداند. حالا این دریای خزر است که گویی شخصیت‌ها را در احاطه خود گرفته است. ‌دریایی که در اوج دلهره و عصبانیت گروه، یکی از محلی‌ها با خونسردی که احتمالا حاصل مشاهده تجربیات مشابه است درباره‌اش چنین می‌گوید: «دریا آروم بشه، شب جنازه رو برمی‌گردونه ساحل». دریایی که سرانجام هم جنازه الی را برمی‌گرداند. آن هم در شرایطی که ساکنان ویلا در بدترین وضعیت روحی با یکدیگر درگیر می‌شوند و اغلب‌شان قضاوت‌هایی بی‌رحمانه دباره الی دارند. به‌خصوص هنگامی که سپیده از راز اصلی رمزگشایی می‌کند؛ اینکه الی نامزد داشته. حتی توضیح سپیده مبنی‌ بر اینکه الی قصد برهم‌زدن نامزدی‌اش را داشته و با اصرار فراوان او همسفر آنها شده هم تغییر در قضاوت اکثریت ایجاد نمی‌کند. علیرضا (صابر ابر) نامزد الی سر می‌رسد و بعد از اولین پرسش (کجا افتاد تو آب؟) به جایی می‌رود که آرش با دست نشانش می‌دهد؛ به گوشه‌ای از ساحل. بعد از درگیری میان امیر و سپیده که به برخورد فیزیکی می‌انجامد و دعوای لفظی پیمان و شهره، حالا نوبت به تنش اصلی رسیده. موقعیت اخلاقی فیلم از جایی پیچیده‌تر می‌شود که علیرضا کل ماجرا را می‌فهمد. حالا گروه تصمیم می‌گیرد دروغی مصلحتی بگوید تا بیش از این گرفتار نشود؛ دروغی که آبروی الی را می‌برد. 
فرهادی صحنه را طوری می‌چیند که تماشاگر بتواند خودش را جای کاراکترها بگذارد و اینکه در موقعیت‌ مشابه آیا می‌تواند تصمیم دیگری بگیرد و به‌جای آنچه مصلحت جمعی خوانده می‌شود به آبروی یک مرده اهمیت بدهد؟ فرهادی کاراکترهایش را در یک آزمون اخلاقی دشوار بازنده می‌کند. سپیده مجبور می‌شود به نمایندگی از جمع دروغ بگوید. 

کشتی به‌گل‌نشسته طبقه متوسط

در سکانس پایانی مردان در کنار ساحل تلاش می‌کنند اتومبیل منوچهر را از داخل شن‌ها بیرون بکشند، دریا همچنان در پس‌زمینه است و ترانه برای الی ساخته آندره آباور حکم موسیقی پایانی را دارد. گویی این کشتی به‌گل‌نشسته طبقه متوسط است که جمع می‌کوشند آن را (و در واقع خودشان را) از وضعیتی نامطلوب خلاص کنند. جمله قصاری که احمد در اوایل فیلم به الی می‌گوید حالا معنایی دیگر می‌یابد. این هم پایان تلخ است و هم تلخی کابوسی که بعید است به‌سادگی دست از سر کاراکترهای فیلم بردارد؛تلخی به مسلخ رفتن الی در دریای خزر و شکست اخلاقی‌ای که همه در آن سهیم هستند. 

در بسیاری از نماهای درباره الی ما دریا را به عنوان پس‌زمینه در کادر داریم. این تصویر در کنار صدای امواج، تماشاگر را آماده رخ‌دادن فاجعه می‌کند. الی را در اولین تصاویر پرتحرک فیلم درحال بادبادک‌بازی می‌بینیم. تا اینجا دوربین‌ فرهادی ثابت بوده و حالا همراهی دوربین با دویدن الی در نماهایی تقریبا درشت که با فریادهایی از سر شادمانی همراه است، به‌چشم می‌آید

این خبر را به اشتراک بگذارید