• سه شنبه 2 دی 1404
  • الثُّلاثَاء 3 رجب 1447
  • 2025 Dec 23
سه شنبه 2 دی 1404
کد مطلب : 269502
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/kZ7w5
+
-

حضور شهید قهاری در حلبچه

حضور شهید قهاری در حلبچه

در بخشی از کتاب«همسفر آتش و برف» از حضور سردار قهاری در حادثه شیمیایی حلبچه می‌خوانیم:
اینجا حلبچه است، اسفند سال ۱۳۶۶. سعید همه چیز را از پشت شیشه مات ماسکی می‌بیند که به صورتش زده است. آن دورها، آن ابر شیمیایی آمده پایین پخش شده، مه‌شده رسیده به آن روبه رو؛ ‌جایی که زن و مرد و پیروجوان هراسان و با سرفه و فریاد‌زنان می‌دوند از مه می‌آیند بیرون تا برسند به برکه آبی که شاید شنیده‌اند شیمیایی به آن کارگر نیست... .
خیلی‌ها نرسیده به آب می‌افتند و خیلی‌ها با سر می‌افتند در آب. تا نگاه سعید از طرفی به طرف دیگر بچرخد تا به خودش لعنت بفرستد که چرا این قدر دستم بسته است؟ تا با نگاه از دوستان مات‌مانده و ماتم‌زده دیگرش فکر چاره بخواهد دست‌هایش را می‌بیند که در دست‌های رعشه‌زده یک مرد کرد اسیر است و آن برکه روبه رو را می‌بیند که حالا دیگر انباشته از جنازه‌های شناوری است که باد هم کرده‌اند و آن‌ دشت، بله آن دشت روبه رو را می‌بیند که در اوج سبزی و زیبایی و نورافشانی آسمان بهاری قدم به قدمش جنازه افتاده  است و زندگان فراری از همه جا و همه طرف هنوز می‌آیند...
 آسمان آبی، لبریز از پرندگان بهاری است. شور عاشقانه در پروازشان جاری است. سعید از آنها دل می کند و دخترکی زیبا را می‌بیند که در اوج گرسنگی سرش را گذاشته روی سینه مادر بی‌جانش و از او شیر می‌خواهد. 
«از زنده‌بودن خودم حرصم گرفت. حرصم گرفت که سرپا ایستاده‌ا‌م روی جنازه‌ها و نفس می‌کشم. حرصم گرفت که فقط من ماسک دارم و هیچ کس ندارد. حرصم گرفت که چشمه اشکم هم دیگر نمی جوشد. حرصم گرفت که چرا فقط من باید شاهد این محشر ... جهنمی... بهاری باشم. از بهار بیشتر از همه چیز حرصم گرفت. از رنگ آبی آسمان بزرگش. از رنگ سبز تپه ماهورهای نزدیک و کوهسار دورش. از رنگین کمان شکوفه‌های درخت‌های میوه‌اش. از پرواز دسته‌جمعی سارها و پرستوها و گنجشک‌هایش؛ از همه چیزش خیلی حرصم گرفت.‌»

این خبر را به اشتراک بگذارید