دعوا بر سر «بچه مردم»
نقد و بررسی فیلم در حال اکران محمود کریمی در برنامه کات تلویزیون همشهری
گروه 24
در برنامه این هفته کات تلویزیون همشهری فیلم «بچه مردم» نقد و بررسی شد.
به گزارش همشهری ،مسعود فراستی و سعید قطبیزاده در برنامه این هفته کات به بررسی فیلم «بچه مردم» پرداختند؛ فیلم تحسین شده چهل و سومین جشنواره فیلم فجرکه به تازگی روی پرده سینماها آمده است. این فیلم ساخته محمود کریمی از مستندسازان باسابقه سینماست که بهخاطر ساخت پشت صحنههای برنامه«خندوانه» شناخته شده است. «بچه مردم» با بازی گوهر خیراندیش، رضا کیانیان و حسن معجونی داستان کودکی است که مادرش او را سر راه گذاشته و حالا بهدنبال مادرش است. در برنامه جمعه شب کات، مسعود فراستی مدافع «بچه مردم» بود وسعید قطبیزاده نسبت به آن انتقاداتی داشت.
مسعود فراستی: فیلمی سرشار از ایده
به نظرم فیلمی خوب و پر از ایده است.
20 یا 30 ایده در کار هست که در هم تنیده شدهاند و یک تم کلی 4بچه پرورشگاهی شیطان دارد و با اینها کار میکند. این 4شخصیت با ویژگیهای خودشان درآمدهاند. در جستوجوی مادر یا پدر هستند و رابطه دوستی خوبی هم با هم دارند.
فیلم بین فانتزی و رئالیسم در نوسان است و تعادل این دو را مدام حفظ میکند و لحن کمدی فیلم هم تکراری نیست. این فیلم پر از ایدههای کوچک کمدی و جاهایی هم این کمدی نیمچه سورئال است که در سینمای ایران پیشینه ندارد؛ علتش هم این است که کارگردان یک تیزرساز حرفهای بوده. برای همین پر از ایدههای کوچک است و با همه مصیبتها شوخی میکند.
بعضی مسائل قابل شوخی کردن نیستند، اما فیلم این مصیبت را با شوخی و کمدی تلطیف میکند؛ بدون اینکه فاجعه گذاشتن یک بچه در فروشگاه فردوسی قدیم را دست بیندازد و شوخیها باعث نمیشود تم آوارگی از بین برود.
فیلم در قسمت جنگ هم سعی میکند کمدی باشد، اما این کمدی درنمیآید. سعی میکند به جنگ و بچههای جبهه احترام بگذارد و به همین دلیل نوع کمدی متفاوت میشود و بخش جنگ به لحن فیلم آسیب میزند.
ما سینمای کمدی نداریم؛ فقط «اجارهنشینها»،«لیلی با من است» و «مارمولک» باعث نمیشود سینمای کمدی داشته باشیم.
گوهر خیراندیش در این فیلم بسیار عالی است. او جزو معدود بازیگران سینمای ایران است که همچنان میتواند بازی کند. کیانیان با لهجه نیمه ترکیاش خوب درآمده است. بهنظرم از موضوعی که داستان یک خطیاش مصیبت است، فیلم موفقی درآمده است.
سعید قطبیزاده: کمدی فیلم تحمیلی است
بهنظرم فیلمنامه ندارد و بسیار خستهکننده است و تم واحدی برای دنبال کردن ندارد. مثل این تم کودکی که دنبال والدینش میگردد، آنقدر با این موضوع سهل و ممتنع برخورد میشود که تبدیل به ایده ساختاری فیلمنامه نمیشود. در طول فیلم هم یکسری بازیگوشیهای فرمی تحتتأثیر فیلمهای وس اندرسون صورت گرفته است. انگار فیلم «املی» ژان پیر ژونه را فیلمساز دیده و دوست داشته است. انتظارم از فیلم خیلی بیشتر از این بود و راضی نشدم.
گاهی کمدی تحمیلی و ادایی است. اصلا موقعیت نمیطلبد که کمدی باشد. این هم اتفاقا از روی املی است. خواسته از روی املی تقلید کند، ولی متوجه نبوده که املی در یک فضای انتزاعی میگذرد. املی، «هتل بزرگ بوداپست» یا فیلمهایی مثل اینها که خوش رنگ و لعاب هستند، بیشتر سمت فانتزی میروند؛ فیلم که شروع میشود در فانتزی غرق میشویم. اینجا هرقدر جلو میرود رئالیستیتر و وارد جنگ میشود و به تحلیل سیاسی میرسد.
بعضی چیزها واقعا شوخیبردار نیست. مسئله بدسرپرستی و رها کردن بچه اصلا مسئلهای نیست که بتوان با آن شوخی کرد. من نمیفهمم چرا باید به موقعیت بچهای که با محرومیت بزرگ
شده، بخندم!
من طراحی صحنه، رنگآمیزی فیلم و تدوین آن را دوست دارم. منظورم از تدوین در مفهوم خرد آن است. یعنی سکانسها خوب تدوین شدهاند، وگرنه بهنظرم حداقل 20دقیقه از فیلم اضافی است. مشکلی که با کمدیهای ایرانی دارم این است که وقتی سراغ مفاهیم ارزشی میروند واقعا اعصاب خردکن میشوند. یعنی فیلم از یک فانتزی بازیگوشانه به فیلمی جدی میرسد.