
ماجراهای خانه مشهدیفرهاد و ننهعشرت

دهها سال است که خاطرات اهالی محله نفرآباد- هاشمآباد با درخت توت خانه مشهدیفرهاد و ننهعشرت (سرای عموعباس) گره خورده است، درختی که حتی بعد از رفتن ننهعشرت از این محله و تخریب خانه، در برابر چنگالهای لودر استوار ایستاد و نگذاشت خاطرات کوچک و بزرگ اهالی محله با خشک شدن ریشههایش خشک و فراموش شود. امروز این درخت در حیاط سرای عموعباس(دفتر توسعه محله) پربار و سربهزیر همچنان با توتهای نقلیاش کام اهالی را شیرین میکند.
خانه مشهدیفرهاد مثل همه خانههای محله نفرآباد گود بود و از در خانه که وارد میشدی، باید چند پله پایین میرفتی تا به حیاط برسی. اتاقهای کوچک و بزرگ و راهروها هم دور حیاط بودند. حیاط خانه مشهدی درخت توت پربرکتی داشت که خودش آن را کاشته بود و حسابی میوه میداد. سیدحسین ابوترابی، از ساکنان قدیمی محله هاشمآباد درباره هویت تاریخی این خانه و خاطراتش میگوید: تابستانها همه با چادر و سبد برای توتچینی به خانه مشهدیفرهاد میآمدند. پاییز و بهار هم ننهعشرت زیر درخت تخت میگذاشت و برای چای خوردن و اختلاط با همسایهها قالیچه و پشتی میچید. در این خانه مراسم عروسی دختر و پسرهای فامیل و محل برگزار میشد و همیشه غلغله و پرجنب و جوش بود. قرار گرفتن محله نفرآباد در طرح توسعه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) همهچیز را تغییر داد. کسی نمیتوانست خانهاش را نوسازی کند یا بفروشد و اهالی بلاتکلیف مانده بودند. کمکم یکییکی خانههایشان را به شهرداری فروختند یا به غریبهها اجاره دادند و از محله رفتند. خانه مشهدیفرهاد هم فرسوده شده بود و دیگر از آن بروبیای قدیم خبری نبود. ننهعشرت توتها را سبدسبد به خانه همسایهها و هیأت محل میفرستاد. به خاطر کهولت سن، ننهعشرت هم خانه را به شهرداری فروخت و راه رفتن پیش گرفت.
عمو عباسکه بود؟
بلدوزرهای غولپیکر بیرحمانه دیوارهای خانه مشهدیفرهاد را ریختند، اما درخت توت همچنان استوار ماند. طولی نکشید که بعد از تخریب، خانه پربروبیای ننهعشرت زبالهدانی شد. اهالی از این اتفاق ناراحت بودند. همین انگیزهای شد تا چند نفر از جوانان محل و بچههای هیأت ازجمله عموعباس که خانهاش روبهروی خانه ننهعشرت بود و نسبت فامیلی هم با او داشت، برای سر و سامان دادن به این زبالهدانی دستبهکار شوند. آنها اطراف درخت توت را تمیز و آنجا را آب و جارو کردند و لامپ و ریسه بستند.
همدلی اهالی پای درخت توت
اما اینکه چرا نامش را سرای عموعباس گذاشتند هم داستانی شنیدنی دارد که ابوترابی آن را اینطور روایت میکند: عباسببا که به خاطر ارتباط خوبش با کودکان به عموعباس معروف بود، در کارخانه سیمان کار میکرد و وقتی بازنشسته شد، هم وقتش آزادتر شد و هم پاداش پایان خدمتش دست و بالش را بازتر کرده بود. او اطراف درخت گلهای رنگارنگ کاشت و ریسههای رنگی کشید. چند صندلی و نیمکت سنگی و سیمانی هم درست کرد و حوض فیروزهای بزرگی زیر درخت گذاشت تا بچههای محله بتوانند در آن آبتنی کنند. درست کردن این پاتوق شور و نشاط خاصی در اهالی به وجود آورده بود و هرکسی گوشهای از کار را میگرفت. مثلا حاج مصطفی نفر ۲ماشین سیمان آورد و آقا مصطفی که در میان اهالی به مصطفی نفتی معروف بود، بنایی پاتوق را به عهده گرفت. حاج محمد سبزعلی هم در پر کردن گود حیاط کمک کرد. حمید، برادرزاده عموعباس و دوستانش هم همیشه پای کار بودند. طولی نکشید که اینجا شد هیئت بچههای محل، چون بچههای هیئت کودکان مسلم بن عقیل بزرگ شده بودند و دیگر خانه حاج عزیزالله برای برگزاری مراسم هیئت فضای کافی نداشت. شبهای عزاداری محرم و صفر و جشن نیمهشعبان حتی کسانی که از محل رفته بودند خودشان را به پاتوق قدیمی محله میرساندند تا مانند گذشتهها چند ساعتی دور هم جمع شوند و دیدارهایشان تازه شود. انتظار عموعباس صبور هم برای رونق گرفتن و تعیین تکلیف محله نفرآباد به ثمر نرسید و بالاخره سال۱۳۹۶ همراه خانوادهاش به محله دیگری نقل مکان کرد. برای دومین بار پاتوق اهالی مخروبه شد تا اینکه شهرداری تصمیم گرفت این مکان را به پاتوق محله تبدیل کند.
اکنون خانه مشهدیفرهاد و ننهعشرت سرای عموعباس است که دفتر توسعه محله در آن پا گرفته تا درخت توت و خاطرات اهالی محل فراموش نشود.