• چهار شنبه 30 آبان 1403
  • الأرْبِعَاء 18 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 20
یکشنبه 20 آبان 1403
کد مطلب : 240016
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Bg3Kx
+
-

دختر جیب‌بر مدعی است که نزد حرفه‌ای‌ترین جیب‌بر ایران آموزش دیده‌

ننه‌لیلا مادر جیب‌برهای ایران بود

گزارش
ننه‌لیلا مادر جیب‌برهای ایران بود

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

آنها 3دختر جوان بودند که تصمیم گرفته بودند برای تامین هزینه زندگی‌شان دست به سرقت بزنند؛ اما هربار که راهی سرقت می‌شدند، یا می‌ترسیدند یا نمی‌توانستند نقشه سرقت را عملی کنند. به همین دلیل بود که تصمیم گرفتند برای آموزش سرقت نزد زنی به نام ننه‌لیلا بروند؛ یک مجرم قدیمی که به سارقان تازه‌کار آموزش سرقت می‌داد و در ازایش از آنها پول می‌گرفت. دختران جوان بعد از چند جلسه آموزش نزد ننه‌لیلا برای سرقت راهی تهران شدند، اما این‌بار با یک مانع بزرگ روبه‌رو شدند؛ مانعی به نام بدشانسی. حالا آنها از سوی پلیس بازداشت شدند و چند روز پیش زمانی که برای بازپرسی به شعبه سوم دادسرای سرقت تهران انتقال یافتند، یکی از آنها از جزئیات سرقت‌هایشان گفت و از بدشانسی بزرگی که سد راه‌شان شد. گفت و گو با یکی از این دخترها  ‌را می‌خوانید.

ابتدا خودت را معرفی کن.
به من می‌گویند شهره. متولد 1363 هستم.
اهل تهران نیستی؟
نه. من و خواهرم و دوست صمیمی‌مان اهل یکی از شهرهای غربی کشور هستیم. چون شنیده بودیم در پایتخت راحت‌تر می‌شود سرقت کرد راهی اینجا شدیم.
کجاها سرقت می‌کردید؟
در مترو و اتوبوس. جیب یا کیف خانم‌ها را خالی می‌کردیم. بیشتر گوشی می‌دزدیدیم.
شگردتان چگونه بود؟
خواهرم که به شهلا معروف است، به سوژه مورد نظر تنه می‌زد. وقتی او می‌چرخید به سمت خواهرم، من یا دوست‌مان به نام عرفانه که سمت دیگر طعمه‌مان بودیم، جیبش را خالی می‌کردیم و گوشی‌اش را می‌دزدیدیم.
گوشی‌های سرقتی را چطور می‌فروختید؟
یک مالخر پیدا کرده بودیم در خیابانی در جنوب تهران. گوشی‌ را به او می‌فروختیم.
هر گوشی را چند می‌فروختید؟
بستگی به مدلش داشت؛ از 5 تا 30 یا 40میلیون تومان.
پرونده‌تان نشان می‌دهد که سابقه دارید.
درست است؛ چون شرایط مالی خوبی نداشتیم. خواهرم مجرد بود و می‌خواست برای خودش جهیزیه بخرد. من هم ازدواج کرده بودم اما چه ازدواجی! شوهرم معتاد بود و رفته‌رفته تبدیل به کارتن‌خواب شد و دیگر ندیدمش. دوست‌مان هم شوهرش بدهی بالا آورد و فراری شد. ناچار بودیم برای تامین مخارج زندگی‌مان سرقت کنیم.
جیب‌بری را از چه کسی یاد گرفتید؟
اولش اصلا بلد نبودیم. چندبار خواستیم سرقت کنیم اما نشد. تا اینکه شنیدیم زنی به نام لیلا معروف به ننه‌لیلا که یک جیب‌بر حرفه‌ای است، آموزش جیب‌بری می‌دهد. بعضی‌هم به ‌او می‌گفتند مادر جیب‌بری ایران. رفتم سراغش و از او خواستم به ما آموزش بدهد. او هم قبول کرد؛ اما بنده‌خدا مدتی قبل تصادف کرد و جانش را از دست داد.
سرقت را از کی شروع کردید؟
از تابستان سال گذشته. هر بار برای سرقت به تهران سفر می‌کردیم، حدود 2هفته در مسافرخانه می‌ماندیم و سرقت می‌کردیم و بعد برمی‌گشتیم به شهرمان. اما راستش همیشه بدشانسی می‌آوردیم و دستگیر می‌شدیم. یک‌بار مالباخته در حال سرقت مچ‌مان را گرفت. بار دیگر شاهدی، سر بزنگاه ما را در حال سرقت دید و سپس تعقیب‌مان کرد و پلیس را خبر کرد. یک مرتبه هم پلیس بدون هیچ دلیلی در خیابان به ما مشکوک شد و گیر افتادیم. این‌بار هم عجیب‌تر از همیشه بود. ما در آخرین ایستگاه اتوبوس بی‌آرتی جیب خانمی را زدیم و موبایلش را دزدیدیم. او متوجه ما شد اما توانستیم فرار کنیم و به سمت مسافرخانه رفتیم؛ اما از بخت بد، زنی که با تنه‌زدن جیبش را خالی کرده بودیم، ‌مسافر همان مسافرخانه بود که ما را دید و به پلیس خبر داد. فکر می‌کنم باید دور سرقت را خط بکشیم و توبه کنیم. ما 4بار دستگیر شدیم و هربار هم به‌خاطر بدشانسی بود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید