• دو شنبه 15 اردیبهشت 1404
  • الإثْنَيْن 7 ذی القعده 1446
  • 2025 May 05
شنبه 13 اردیبهشت 1404
کد مطلب : 254218
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Elr1k
+
-

دور ایران با کتاب

درباره کتابفروش دوچرخه‌سواری که‌ به ‌شهرهای ایران سفر می‌کند

زندگی
دور ایران با کتاب

سحر جعفریان‌عصر-  ‌روزنامه نگار

از همان اول، پیگیر آدم‌های توی قصه و کتاب‌ها بود؛ آیدین و اورهان سمفونی مردگان، ترپلف و نینای مرغ دریایی تا مگ و خواهران قد و نیم‌قدش در زنان کوچک، یا هر شخصیت دیگر در هر قصه و کتاب دیگر که می‌خواند. اصلا، برای مریم صالح که اهل شیراز و دانش‌آموخته گرافیک رایانه‌ای است، فرقی نمی‌کرد به چه کار و حالی باشد؛ در هر شرایط از مرور شخصیت‌های سفید و خاکستری و سیاه لذت می‌برد؛ چه وقت‌هایی که شاگرد کلاس و مدرسه بود و مشغول درس یا وقتی که شاغل شد و سرگرم کشیدن نقش لچک و ترنج برای قالی‌باف‌های مشهدی یا نقطه‌گذاری طرح شاه‌عباسی برای بافنده‌های کاشانی و کرمانی. وقت‌هایی که به فراغت بود و در سایه‌خنک ایوان، شربت بهارنارنج یا پس گرمای کرسی، چای می‌نوشید هیچ نمی‌دانست قرار است از سر آن همه شور و شوقی که به قصه و کتاب دارد روزی (زمستان 1400) به‌عنوان کتابفروش دوچرخه‌سوار ایران یا همان «بوک بایک» کوچه به کوچه و شهر به شهر را رکاب بزند و کتاب بفروشد.

 در رکاب کتاب  کوچه به کوچه
حالا که کنار دوچرخه و باکس فلزی 200کیلوگرمی و انباشته از کتاب‌های گوناگون‌ آن نشسته و به روی زنان و مردان رهگذر لبخند می‌زند، خاطره روزی که به خانواده‌اش گفت: «می‌خواهم کتابفروش دوچرخه‌سوار شوم...» پیش ذهنش می‌آید. آن روز جز «نه»، «اصلا» و «این شدنی نیست» چیزی نشنید: «پدر و مادرم بیشتر نگران بکر بودن ایده‌ام بودند و خواهر و برادرم هم خیالشان از درآمدزا بودن این کسب‌وکار نو راحت نبود.» روزهای سخت و پرزحمتی را گذراند؛ روزهایی چنان گرم که آسفالت خیابان از حرارت تفت می‌دید و روزهایی چنان سرد که استخوان آدم از سوز، می‌لرزید و در همه آن روزها، خرده‌چالش‌های معمول دیگر نیز بود؛ ناهمواری و نامناسب بودن مسیر دوچرخه‌سواری، گرانی کاغذ و کتاب که مریم از پس همه‌شان برآمد و بی‌وقفه رکاب زد. محله قصرالدشت شیراز، مکان نخستی بود که چرخ‌های بوک بایک او در آن چرخید و چرخید تا بلوار و بوستان بعثت، تا آرامگاه حافظ و سعدی، تا بازار وکیل و ارگ کریم‌خانی، تا باغ ارم و دلگشا. حالا هم که به قرار طرح «کتاب و دوچرخه و شهر» چند روزی را در بوشهر رکاب می‌زند.

 از دهه پنجاهی‌های تاریخ‌خوان تا هشتادی‌های رمان‌دوست
اغلب رهگذران بوشهری حوالی کوچه معروف ننه معصومه با دیدن بساط بوک بایک مریم دقایقی از رفتن بازمی‌ایستند و متعجب و هیجان‌زده، دور و بر کتابفروشی متفاوت او را دید می‌زنند. برخی‌شان دست به یکی از ده‌ها کتاب نظم و نسق گرفته در طبقات باکس می‌برند و برخی دیگر نیز که تعدادشان کم نیست سرگرم عکس برداشتن و سلفی گرفتن می‌شوند: «ماه اولی که کارم را تازه شروع کرده بودم فقط یک کتاب فروختم؛ بینوایان. آن را مغازه‌داری خرید که می‌گفت کتابخوان نیست و فقط چون پشتکارم را دیده بود سعی داشت به نوعی حمایت کند.» روز به غروب رسیده و حالا بوشهرنشینان بیشتری به گشت‌و‌گذار و این میان برای خرید کتاب از بوک بایک آمده‌اند... . کتاب‌های رمان و داستان، بعد مجلدهایی با موضوع روانشناسی و بعدتر هم کتب تاریخی به فروش می‌رسند: «نتیجه 4سال رکاب زدن و کتاب فروختن و گاهی هم که در جاهای مناسب بساط میز و صندلی‌های تاشو و چای و قهوه رایگان پهن کردن یک تجربه جالب بوده است؛ آدم‌های دهه 40و 50بیشتر کتاب در ژانر تاریخی می‌خرند، متولدان دهه 60به کتاب‌های روانشناسی علاقه‌مندند و نسل دهه 70و 80هم معمولا رمان و داستان می‌خوانند.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید