• سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
  • الثُّلاثَاء 23 شوال 1446
  • 2025 Apr 22
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
کد مطلب : 253421
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/KOWPl
+
-

زادگاه‌قصه‌های مجید

درباره خانه‌هوشنگ‌مرادی‌کرمانی‌که خودش قصه شد

زندگی
زادگاه‌قصه‌های مجید

سحر جعفریان عصر- روزنامه‌نگار

شاید این طور معمول باشد که قدر و قیمت خانه‌ها به موقعیت جغرافیایی، مترمربع، معمار و نوع مصالح‌شان است اما هستند خانه‌هایی که ارج و ارزش‌شان، به نام و اعتبار صاحبان‌شان است؛ خانه‌هایی با آجرهای خشتی قزاقی، تو در تو، با حوض و باغچه‌ای به میان که اتفاقا خیلی هم بلند بالا نیستند. آن هم، جایی در مرکز یا حتی خیلی پایین‌تر از مرکز شهر، وسط کلی تراکم و کوچه‌هایی تنگ که بین‌شان برای آدم چاره‌ای جز آشتی کردن با خود یا دیگری، نمی‌ماند؛ خانه‌ای مثل «خانه قصه» که سند و بنچاقش کمی پیش از این به نام آقای نویسنده معاصر «هوشنگ مرادی کرمانی» بوده و حالا در تملک شهرداری و در اجاره 10 ساله «بهروز مرباغی»، معمار و سرمایه‌گذارو البته عاشق طهران است. یک نیم‌روز اردیبهشت ماهی که مرمت خانه قصه رو به پایان است، مهمان ناخوانده آن می‌شویم.

کوچه، تنگ است و کارگران مشغول کارند. یکی از داربست بالا رفته و روی تخته بنایی ایستاده تا دیوارهای کهنه را نونوار کند، دیگری هم پای داربست، سرگرم ملات‌سازی ا‌ست. همسایه‌ها نیز به قرار عادت روزانه، گاه و بی‌گاه در رفت‌وآمدند؛ هرچند به‌سختی و از میان خاک‌ها و سیمان‌هایی که کف کوچه تنگ را پوشانده‌است.

«خانه قصه؛ به احترام هوشنگ مرادی‌کرمانی»؛ این کاشی‌نوشته کوچک سر درِ خانه است که انتهای یکی از بن بست های خیابان نصراللهی به چشم می‌آید. مرادی کرمانی در حدود 27 سالی که در این خانه سکونت داشته، مشهورترین داستان‌های خود را مکتوب کرده‌است؛ مجموعه داستان‌هایی که از کسب معتبرترین جوایز ملی و بین‌المللی بی‌نصیب نمانده‌اند.

با آنکه هنوز مرمت خانه قصه به پایان نرسیده و زنگ آن نیز نصب نشده اما درِ چوبی‌اش به روی مهمان خوانده و ناخوانده باز است. خانه قصه، نقلی‌ است؛ قد یک لقمه و این از حیاط کوچکش پیداست؛ لقمه‌ای خواستنی که از برکتش، شکم سیر و جان‌ تازه می‌شود. به برکت سادگی و کوچکی این حیاط باید قدری هم جادو علاوه کرد؛ جادویی که برای لحظاتی هر پایی را از رفتن سست می‌کند.

پس حیاط ساده و کوچک خانه قصه، ساختمان آجری با پنجره‌هایی نورگیر و ایوانی باصفا در طبقه بالا، حسابی دلبری می‌کند. عجیب نیست اگر ناگاه، نماهایی از خانه دلنشین «قصه‌های مجید» پیش فکر و خاطرمان نمایان شود.

سادگی پیش‌طاق ورودی خانه نیز به سادگی باقی قسمت‌های ساختمان می‌آید. زیر طاق ساده، در چوبی واقع شده که شوق عبور از آن با توضیحات مرباغی، افزون و افزون‌تر می‌شود: «اتاق‌های پایین قرار است به کتابخانه و کتابفروشی تبدیل شوند و اتاق‌های بالا هم شاید کافه و جایی برای مطالعه.» بنا و نقاش و کارگران وردست‌شان با کلی وسایل از استانبولی، سطل‌های رنگ، کیسه‌های گچ و قلم‌موهای جورواجور هنوز دست به مرمت دارند.

پلکان موزائیکی، راه به طبقه بالا دارد؛ همانجا که قرار است مرباغی، تابلوی «زایشگاه مجید» را سر در یکی از اتاق‌هایش بکوبد: «این همان اتاقی است که آقای نویسنده حدود سال‌های 1353 کنجش می‌نشست و قصه‌های مجید از مقدمه، عاشق کتاب، ژاکت پشمی تا موضوع انشا، اردو و لباس عید را می‌نوشت...».




 

این خبر را به اشتراک بگذارید