
دورهمی جوانان آسمانی محله در خانه مجیدپور

اینجا تکهای از بهشت است. نه میتوان آن را خانه خواند و نه میشود آن را موزه نامید. وقتی به هر سمت و سوی این اتاق ۴۰ متری مینگریم، احوال دگرگون میشود. یکبار با دیدن کاشیهای حرم آقا سیدالشهدا(ع) دل و دیده را روانه ضریح شش گوشه میکنیم و سوی دیگر با دیدن سربندها، کلاه، مین، مزار شهید گمنام و یادگارهای ۸سال دفاعمقدس راهی مناطق جنگی میشویم و شوق شهادت را در این اتاق میبینیم. اینجا منزل شهید محمدحسین مجیدپور و میعادگاه شهدای ده ونک یا بیتالشهدا یا همان حسینیه شهدا و محسن مجیدپور، فرزند شهید کلیددار بیتالشهداست. او میگوید: « ابتدای جنگ تحمیلی سنم کم بود، ولی شاهد تشییع پیکر شهدای محل بودم. توفیق الهی بود که پس از شهادت پدرم به جبهه اعزام شوم. پس از اتمام جنگ تحمیلی مراسم هیئت در خانه ما برگزار میشد تا اینکه حدود ۱۵ سال پیش تصمیم گرفتم قسمتی از خانهام را به حسینیه اختصاص دهم و با یادگاریهایی که جمعآوری کرده بودم، فضای حسینیه را به حال و هوای جبهه نزدیک کنم. همه وسایل در خانه واقعی و حقیقی است و از خانوادههای شهدای محل گردآوری شدهاند. شال و سربند، قمقمه، کلاهخود، لباس رزم، کولهپشتی، پاکت نامه، دفتر خاطرات و پلاک، تنها بخش کوچکی از وسایل شهدای محله در این حسینیه است.»
مجیدپور میگوید: «در دیدارهایی که با خانواده شهدا داریم، درخواست میکنم که یادگاری شهدا را برای تکمیل این موزه به حسینیه اهدا کنند. از هیچ ارگان و سازمانی هزینهای تقاضا نکردهام؛ زیرا اینگونه فعالیتها روحیه انقلابی میطلبد. من برای تک تک آثار جمعآوری شده در این حسینیه زحمت کشیدهام و هدفم ترویج فرهنگ دفاعمقدس بوده است. فعالیتهایمان به مرور گسترش یافت تا اینکه امروز جلسات حفظ قرآن، جزءخوانی قرآن، تحلیل فیلم و مسابقه کتابخوانی در این حسینیه برگزار میشود.»
در گوشهای از این مکان، سنگ مزاری است که روی آن حک شده «شهید گمنام». وجود این مزار در بیتالشهدا، فضا را معنویتر کرده است. مجیدپور در اینباره میگوید: «هنگام تشییع پیکر شهدای گمنام، یک تکه کوچک از پیکر شهید جا مانده بود که با نامهنگاری، این تکه از پیکر را به حسینیه انتقال دادند و سنگ مزار را از بهشتزهرا(س) تحویل گرفتم. اکنون در این مزار قطعهای از انگشت یک شهید گمنام، مدفون است.»