
بنایی به جای عیددیدنی
دانشجویان دانشگاه علامه، لباس کارگری بر تن کردند

رابعه تیموری- روزنامه نگار
وقتی نامشان در ردیف دانشجویان شاخصترین رشتههای دانشگاه علامه طباطبایی قرار گرفت، هیچکس فکر نمیکرد روزی با همین عنوان پرطمطراق بیل، کلنگ و استانبولی بنایی بهدست بگیرند و راهی محرومترین نقاط پایتخت و کشور شوند تا با همان شکل و شمایل یک آقای دانشجو ملات درست کنند، آجر درسته و نیمه دست اوستای بنا بدهند و چاه توالت و فاضلاب حفر کنند، اما آنها از وقتی به دانشگاه پا گذاشتهاند بهدنبال فرصتی میگردند تا فارغ از دنیای درس و دانشگاه پاشنهها را ور بكشند و سراغ آدمهایی بروند که با غصهها و دردهایشان تنها ماندهاند. بعد هم عاشقانه و بیمنت برایشان عملگی کنند و وقتی خاطرجمع شدند باری از روی دوششان برداشتهاند به کلاس درس برگردند. آنها عضو گروه جهادی قرارگاه دانشجویی شهید جنیدی هستند و تعطیلات نوروز امسال را در یکی از روستاهای حاشیه شهریار به تعمیر منزل بیبی زبیده گذراندهاند.
دید و بازدید عیدانه؛ کوتاه و مختصر
قرارشان وسط شهر است و تا به همین جا برسند، راه درازی آمدهاند، اما هنوز مسیری طولانی پیشرو دارند. بسیاری از آنها اهل شهرستان های دور و نزدیک هستند و برای درس و دانشگاه گذرشان به تهران افتاده، ولی دیدار نوروزی خانوادههایشان را کوتاه کردهاند تا در تعطیلات بازسازی خانه بیبی زبیده و سیدرحیم را به آخر برسانند.
خوش و بشهای عیدانهشان نشان میدهد بعد از پایان ماه رمضان همدیگر را ندیدهاند و از آخرین باری که دور هم جمع شدهاند چند روزی گذشته است. پیش از عید فطر آشپزخانه بیبی زبیده را روبهراه کردهاند و فقط تکمیل بنایی سرویس بهداشتی خانهاش مانده است. جاده برووبیای چندانی ندارد و تعطیلات عیدانه، روستاها و آبادیهای مسیر را هم سوت و کور و بیسروصدا کرده است. روستایی که بیبی زبیده و شوهرش زندگی میکنند، چند فرسخی با شهریار فاصله دارد.
مهمانان مهربان بیبی
وقتی در باریک و زنگزده خانهاش را میزنند، بیبی منتظرشان است و با لب خندان به استقبالشان میآید. سیدرحیم سالها پیش زمینگیر شده و در رختخواب افتاده است. احمدرضا و دوستانش پیش از شروع کار به اتاقش سرکی میکشند و احوالش را میپرسند. بیبی توی نعلبکیها و پیالههای چینی توت خشک و شکلات چیده تا پسرها دم عید دهانشان را شیرین کنند. میوه و شیرینیهایی را هم که خودشان آوردهاند، کنار بساط پذیراییاش میگذارد تا سوروسات آبرومندانهتر باشد. وقتی لولهکشی ظرفشویی آشپزخانهاش خراب بود، تا آب شستوشوی ظروف را توی سطل و دیگ و دیگچه بیرون میریخت، از
کت و کول میافتاد، ولی بعد از آنکه احمدرضا و دوستانش لولهکشی آشپزخانه را درست و سینکش را عوض کردند، آسوده و دعاگوی بچهها شده است. خدا به بیبی و همسرش اولاد نداده و عمرشان را در تنهایی سر کردهاند.
کار بیمزد و منت در تعطیلات نوروزی
دم و دستگاه بنایی گوشه حیاط است و پسرها بیمعطلی کارشان را شروع میکنند. علی از لولهکشی کمی سردرمیآورد، ولی به دانستههای خودش اعتماد نکرده و اوستاکاری را همراه خودش آورده است تا راه و چاه را نشانشان بدهد. در کوتاه سرویس بهداشتی هیچوقت رنگی بهخود ندیده و نم و نای تا کمره دیوار گچی توالت بالا رفته است. پسرها وقتی مشغول کار میشوند، دیگر به دانشجویان اتوکشیدهای که سر کلاس درس مینشینند شباهتی ندارند، ولی وقتی برای تعویض بیدردسر لولههای پوسیده بهدنبال راه چاره میگردند باز هم همان دود
چراغ خوردههایی هستند که برای حل هر مشکل دهها راه و نیمهراه در آستین دارند. به غروب نرسیده دیوارهای طبله کرده رنگ و رخی به هم زدهاند و دیگر آب از گوشه کنار لولههای سرویس بهداشتی بیرون نمیزند. خستگی روی سر و صورت احمدرضا و دوستانش نشسته، ولی خوشحالی بیبی و سیدرحیم لبخند روی لبهای آنها نشانده است.
روستا به روستا در جستوجوی نیازمندان
احمدرضا دانشجوی رشته حقوق است و علی دانشجوی علوم رایانه. فرزین در رشته مترجمی زبان انگلیسی درس میخواند و میلاد، پوریا و وحید هم جزو دانشجویان برتر رشته دانشگاهی خود هستند. احمدرضا مسئولیت گروه جهادی شهید انصاری را بر عهده دارد که در همین گوشهوکنار تهران بهدنبال آدمهای نیازمند میگردند تا گرهی از کارشان باز کنند. شناسایی و پیدا کردن این آدمها هم بر عهده تعدادی از اعضای معتمد گروه است که روستاهای دورافتاده و فراموش شده حاشیه تهران را که سایر گروههای جهادی و نهادهای خدماتی فعالیتی ندارند، زیر پا میگذارند تا به کمک معتمدان روستا مشکلات آنها را شناسایی و برای رفعشان آستین بالا بزنند.