
خاطره یک گذر گرمابخش

موضوع: کوچه زغالیها
موقعیت: میدان قدس
هنوز هم خیلیها کوچه زغالیها را با همین اسم میشناسند و بعضی از مسافران نشان از آن به همین نام میگیرند. اکنون تابلوی شهرداری کوچه به نام شهید بهمن محمودی مزین است. در زمانهای دور که هنوز از گاز، شوفاژ و بخاریهای نفتی خبری نبود، سوخت مورد نیاز خانهها با زغالی تامین میشد که از همین کوچه تهیه و توزیع میشد. برای شنیدن داستان این کوچه قدیمی سراغ یکی از کسبه و اهالی محله تجریش رفتیم و از زبان او درباره اهالی سابق این کوچه شنیدیم. عباس صالحی، از معتمدان و قدیمیهای محله میگوید: «کوچه زغالیها در قدیم جزء املاک میرزاحسینخان فرمانفرما بود. سر کوچه زغالیها که اکنون2 ساختمان بلند دیده میشود، درگذشته یک کاروانسرا بود به نام
کل مرتضایی که بعدها تبدیل به چوببری و سالها بعد فروخته شد. اهالی شمیران از این کاروانسرا به روستاهای اطراف رفتوآمد میکردند. ته کوچه حاج عباس تقوی انبار داشت و زغالی که از شمال با اسب، قاطر و بعدها با تریلی میآمد اینجا انبار میشد و بعد هم خودش در تمام محله توزیع میکرد. او به همین سبب به عباس زغالی معروف شد. بعد از او به اینجا چند مغازه دیگر هم اضافه شد که زمستانها کسبوکارشان سکه بود، البته حملونقل زغال به این منطقه از تجریش کار آسانی نبود. آنها زغالهای مورد نیاز مردم را از شهرها و روستاهای شمال کشور تهیه میکردند. در روزگاری که نه خودرویی وجود داشت و نه راه ماشینرو، زغالفروشها با اسب، الاغ و با مشقت بسیار زغالها را از جادههای کوهستانی به تجریش میآوردند.»
حاج عباس اضافه میکند: «پایین کوچه زغالیها مغازه و منزل حاج فروزان بود؛ آخرین بازمانده نسل «نعلبندها»که به علی نعلبند شهرت داشت؛ شخصی که گفته میشد در رام کردن اسبهای چموش مهارت خاصی داشت و میگویند که رضاشاه اسبهایی را که نمیتوانستند رام کنند پیش علی نعلبند میفرستاد.» بهگفته صالحی از اواخر سال 1355بهبعد کمکم بساط زغالفروشها جمع شد و جایش را به نفتفروشها داد که معروفترین آنها حسننفتی بود. آنها هم بعد از اینکه لولهکشی گاز به خانههای محله تجریش رسید از آنجا رفتند.