• چهار شنبه 17 بهمن 1403
  • الأرْبِعَاء 6 شعبان 1446
  • 2025 Feb 05
دو شنبه 15 بهمن 1403
کد مطلب : 247863
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/GZD6Q
+
-

چرا ساخت فیلم زندگینامه‌ای در سینمای ایران کار سختی است؟

زندگی‌‎های بی‌قهرمان

زندگی‌‎های بی‌قهرمان

نرگس مرتضایی

نمایش «رگ‌های آبی» ساخته جهانگیر کوثری و یکی دو فیلم بیوگرافی دیگر در جشنواره یک‌بار دیگر نشان داد که فیلم بیوگرافی ساختن در سینمای ایران کاری تقریبانشدنی است.
 نخستین مشکل اینجور فیلم‌ها برای سینماگران ایرانی این است که فیلم «زندگینامه‌ای» یا «بیوپیک» (biopic مخفف biographical picture) «داستان» زندگی یک آدم «واقعی» را می‌گوید. تلاقی داستان (به معنای تخیل) با واقعیت برای اغلب فیلمسازان ایرانی ایجاد اشکال می‌کند. مرز داستان تا کجاست و چقدر از واقعیت را باید به داستان راه داد؟ این تفکیک تخیل و واقعیت، از حیث تئوریک، برای سینماگر ایرانی مشکلی غامض است.  تشخیص راست و ناراست در سرگذشت و زندگی هر کس، مخصوصا اگر آدم مشهور و محبوبی باشد، کار دشواری است. روایت‌های متناقض، خاطرات قلب‌شده و راست‌ودروغ‌های به‌هم بافته‌شده زندگی آدم‌های مشهور را احاطه کرده و در این وضعیت تشخیص اینکه چه چیزی باید در فیلم باشد
و چه چیزی نه، کار را برای ذهنی که عادت به محافظه‌کاری و راضی نگه داشتن همه دارد، سخت می‌کند.
در سینمای ایران که خط داستانی فیلم حین تولید با اعمال نظر تهیه‌کننده، مشاور، بازیگر، فلان شورا و بهمان آدم ذی‌نفوذ بارها تغییر می‌کند، نوشتن فیلمنامه‌ای که بازتاب معقولی از زندگی سوژه فیلم باشد خیلی دشوار است.‌‌‌

مشکل بعدی تمرکزی است که در فیلم زندگینامه‌ای روی یک شخصیت وجود دارد. در سینمایی که فیلمنامه‌هایش به‌سختی می‌توانند روالی منطقی را پی بگیرند و ساختاری قرص و محکم داشته باشند، تمرکز بر یک شخصیت و حوادث و رویدادهای زندگی‌اش کار بسیار دشواری است. وقتی گره‌های بسیاری از فیلمنامه‌های این سینما را تصادف و اتفاق باز می‌کند، چطور باید ‌ از یک زندگی زیسته‌شده که حتی شاید نقطه پایانش هم گذاشته شده باشد و نمی‌شود ماجراهای جدیدی به آن افزود و از چارچوب تعیین‌شده‌اش که سرنوشت تحمیل می‌کند عدول کرد، فیلمنامه‌ای بی‌خلل و منسجم تصنیف کرد؟
 در چنین فیلمنامه‌هایی، فیلمنامه‌نویس و سایر افراد درگیر در نوشتن فیلمنامه احساسی شبیه تنگناهراسی را تجربه می‌کنند. خط سیر داستان که مشخص است و حتی گاه حوادث زندگی سوژه آنقدر مشهور است که حتی نمی‌شود  هیچ جزئی را دستکاری کرد. در این وضعیت فیلمنامه‌نویسی که عادت کرده گره‌های فیلمنامه‌اش را با قضا و قدر باز کند و مثلا با برخورد اتفاقی 2 نفر در خیابان یا بازگشت یکباره عاشق قدیمی یا مرگ ناگهانی یکی از شخصیت‌های اصلی داستان جهت داستانش را تغییر دهد و به مخاطب  شوک وارد کند، چه کاری از دستش ساخته است؟  او ناچار است فقط به اتفاقات رخ‌داده ساختار دهد و رابطه علت  و معلولی بین رخدادها را کشف کند،  اما به این کار عادت ندارد و چون در فیلمنامه‌های تخیلی‌اش  تجربه چنین کاری  را نداشته،  در سروشکل دادن  به واقعیت صلب  هم ناکام است.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید