• سه شنبه 2 بهمن 1403
  • الثُّلاثَاء 21 رجب 1446
  • 2025 Jan 21
سه شنبه 2 بهمن 1403
کد مطلب : 246691
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/lOJLl
+
-

مرحوم حاج‌ علاءالدین میرمحمد صادقی به روایت حسین میرمحمد صادقی

پدر کوچکی کرد تا بزرگ شد

پدر کوچکی کرد تا بزرگ شد

سمیرا باباجانپور

نوشتن از مرحوم حاج علاءالدین میرمحمد صادقی کار ساده‌ای نیست. چون او همچنان که یک چهره شاخص بازاری و تاجری خوشنام بود، یک چهره مبارز انقلابی نیز به شمار می‌رفت و درعین حال که او را یک کارآفرین موفق و پرتلاش می‌شناختند یک نیکوکار خیر‌اندیش نیز  به حساب می‌آمد. گفت‌وگو با دکتر حسین میرمحمدصادقی، پسر ارشد مرحوم حاج‌آقا علاءالدین میرمحمد صادقی در اتاق پدر انجام می‌شود. اتاقی ساده و کوچک. صحبت کردن درباره پدر برای فرزند ارشد خانواده گهگاهی با بغض و سکوت همراه می‌شود. مرور خاطرات پدر و همه سختی‌ها و مشقت‌هایی که برای رسیدن به موفقیت کشیده است مملو از خاطرات تلخ و شیرین است. برای چهار فرزند حاج علاء، پدر در میان همه دل‌مشغولی‌های سیاسی، اقتصادی و نیکوکاری که لقب خیر بزرگ را برای او به همراه داشته است، یک پدر به‌معنای واقعی بود. حاج‌آقا علاء در همه نقش‌هایی که روزگار برایش چیده بود خوش درخشید و یادش ماندگار شد.

خاطرات خانه کوچک محله نظام‌آباد
دکتر حسین میرمحمدصادقی، استاد تمام دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی و رئیس دانشگاه علمی و کاربردی اتاق بازرگانی ایران، متولد ۱۳۳۵ در همان محله نظام‌آباد در کوچه اسلامی است. حاج‌آقا علاء وقتی در سن جوانی به تهران آمد ابتدا در خانه‌ای در خیابان گرگان که برادر بزرگ‌ترش بهاءالدین اجاره کرده بود ساکن می‌شود. بعد از ازدواج دو برادر به خانه‌ای اجاره‌ای در محله نظام‌آباد (شهید مدنی امروز) نقل‌مکان می‌کنند. حسین آقا آن روزها را اینگونه روایت می‌کند: «من در خانه کوچک محله نظام‌آباد به دنیا آمدم و تا حدود ۱۷سالگی در همان محله بودیم. بعد از آن پدر و برادرش زمینی در محله نیاوران خریدند و از سال ۱۳۵۲ به این محله آمدیم. پدر مرد کار و تلاش بود و روزگار از همان دوران کودکی روی سختش را به او نمایانده بود. در کودکی پدر را از دست می‌دهد و برای تأمین مخارج خانواده پا به پای برادر بزرگ‌ترشان کار می‌کنند.»

روزهای نوجوانی و خفقان رژیم پهلوی
علاءالدین میرمحمدصادقی سال ۱۳۱۰ در خانواده روحانی و مذهبی متولد می‌شود. وضعیت مالی خانواده چندان مطلوب نبود و سراسر زندگی کودکی‌اش به‌کار و با سختی روزگار همراه شد. پسر ارشد مرحوم حاج‌آقا علاء روزگار گذشته پدر را اینگونه روایت می‌کند: «‌پدرشان، کمال‌الدین میرمحمد صادقی روحانی بود. اما مخالفت با حکومت پهلوی باعث شد تا رخت روحانیت را به‌اجبار از تن بیرون آورد. پدر حتی طعم تلخ زندان رژیم را چشید و بعد از این وقایع افسردگی با او همنشین شد. مادرشان حبیبه بیگم میرمحمد صادقی هم از خانواده‌ای روحانی و مشهور شهر بود.»

خاطره تلخ روز بارانی در مکتب‌خانه اصفهان
مرحوم حاج‌آقا علاء به درس و تحصیل بسیار اهمیت می‌داد. بی‌شک او را باید یکی از بزرگ‌ترین خیران مدرسه‌ساز کشور نامید. علاقه به مدرسه و درس بی‌دلیل نبود. خاطره تلخ روزهای مکتب‌خانه و دوری او از درس‌ومشق باعث شده بود تا همیشه به مدرسه خوب که بتوان در آن دانش‌آموزان اصلح تربیت کرد تأکید داشته باشد. دکتر حسین میرمحمدصادقی می‌گوید: «پدر همیشه در نقل از خاطرات گذشته قضیه مکتب‌خانه را تعریف می‌کرد. آن روزها ایشان در مکتب‌خانه درس می‌خواند. روزگاری که خبری از کاغذ و قلم نبود و دانش‌آموزان باید روی ورق‌های حلبی با مرکب می‌نوشتند تا بتوانند برای درس بعدی آن را پاک کنند. پدر خاطره روز بارانی را نقل می‌کند که مجبور می‌شود با کفشی که رویه سالمی داشت ولی کفی‌اش پاره شده بود به مدرسه برود. پاهایش پر از گل‌ولای می‌شود. معلم با دیدن پدر کفش او را درمی‌آورد و با چتری که در دست داشت بلند می‌کند و می‌گوید: ببینید کفش این دانش‌آموز چگونه است و او را دانش‌آموزی بی‌نظم معرفی می‌کند. پدر آنقدر خجالت‌زده می‌شود که بعد از آن روز دیگر به آن مدرسه نمی‌رود. هر چند سال‌ها بعد در کنار کار و تلاش ادامه تحصیل می‌دهد، ولی خاطره آن روز بارانی تلخ را هرگز فراموش نمی‌کند.»

از بازار تهران تا تولید و مدرسه‌سازی
مرحوم حاج علاءالدین میرمحمدصادقی سال ۱۳۳۰ به تهران می‌آید به همراه برادرش در سرای حاج حسن بازار تهران در حجره‌ای مشغول به‌کار می‌شود. با مختصر ارثیه پدری کسب‌وکاری کوچک راه می‌اندازد. هوش بالا، پشتکار و تلاش وصف‌ناپذیر باعث می‌شود تا خیلی زود در بازار شناخته و امین بازار شود. حسین میرمحمدصادقی می‌گوید: «پدر به تولید علاقه زیادی داشت و همیشه به تولید و کارآفرینی توصیه می‌کرد. مقید بود تا در کنار کار تولیدی که در شهری راه‌اندازی می‌کند یک کار رفاهی همچون ساخت مدرسه، مسجد و... نیز به یادگار بگذارد که ازجمله در رامهرمز، مومن‌آباد و سمنان مدارسی راه‌اندازی کرد که در حال فعالیت هستند.»

مرد متواضع و فروتن اقتصاد و سیاست ایران
آلبوم عکس‌های حاج علاءالدین میرمحمدصادقی را که ورق می‌زنیم چهره سیاسی‌ای نیست که در کنار او نباشد و عکسی به یادگار از آنها ثبت ‌نشده باشد. بااین‌حال، ایشان برای عموم جامعه نام‌آشنا نبود. پسر ارشد تواضع و فروتنی را از خصیصه‌های پدر نام می‌برد و می‌گوید: «ایشان از لحاظ مالی و اجتماعی در جایگاه ویژه‌ای بود، ولی تواضع و فروتنی منش همیشگی زندگی‌اش بود. در دوران ریاست‌جمهوری شهید رجایی حتی پیشنهاد وزارت بازرگانی را به ایشان دادند ولی پدر قبول نکرد و گفت همین قدر که در کنارتان باشم و کمک کنم کافی است. در کنار این تواضع مثال‌زدنی بسیار خوش ارتباط بود، آن‌قدر که دوستان همسن و سال من بیشتر از من با پدر اخت می‌شدند. از جوانی که روزی دانشجویم بود، شنیدم که می‌گفت حاج‌آقا علاء را در نمازخانه فرودگاه دیدم و سلام کردم. هنگام خروج، این مرد ۸۰ ساله کفشم را از جاکفشی برداشت و جلوی من جوان ۲۰ ساله جفت کرد. پدر همیشه این جمله را تکرار می‌کرد و خود به آن عمل می‌کرد: «کوچکی کنید تا بزرگ شوید.»

نفیسه عرفانی: مشوق فعالیت‌های تولیدی بود
«روزهای جوانی و تلاش پدر بزرگ برای کسب‌وکار حلال از به یادماندنی‌ترین لحظاتی است که در گفت‌وگو با ایشان به یاد دارم.» نفیسه عرفانی، نوه چهارم حاج علاءالدین میرمحمدصادقی صحبت درباره پدربزرگ را اینگونه آغاز می‌کند و می‌گوید: «برایم جالب بود که چرا پدربزرگ هیچ وقت خسته نمی‌شد. معمولاً ساعت 10و 11شب به خانه می‌آمد، با این حال اگر مهمان خانه‌اش بودیم با روی خوش کنارمان می‌نشست و برایمان صحبت می‌کرد و حرف‌هایمان را می‌شنید. معمولاً ایده‌های تجاری و اقتصادی‌مان را با او درمیان می‌گذاشتیم. با دقت گوش می‌کرد و می‌گفت برخی از فعالیت‌های اقتصادی صرفاً برای درآمدزایی است. شما به فکر تولید باشید. »

 

این خبر را به اشتراک بگذارید