حمومی آی حمومی پیرهن تنم رو بردن!
موضوع: اشعار
ویژگی: ترانههای لالهزاری و شعرهایی با مضمون استحمام
بزم حمام رفتن تهرانیها اغلب با شعر و ترانههای کوچهبازاری همراه بود. از طرفی توصیف شاعران از وضعیت حمامهای قدیم بهگونهای بود که گویی در آب خزینه نفست بند آمده است.
حمام در اشعار نماد پاکی است. رضا عبداللهی، شاعر، پژوهشگر و ترانهسرا، دراینباره میگوید: «حمام در روایتهای مختلف مظهر پاکی است. شعرخوانی و شعر در وصف حمام از آداب همیشگی مردم تهران بوده است. در مراسم مختلفی که در حمام برگزار میشد همچون حمام ازدواج، حمام حنابندان و حمام شاهداماد برای هر کدام شعرها و ترانههایی را میخواندند. در این میان از معروفترین ترانههای حمامی که جزو شعرهای لالهزاری نیز بود میتوان از ترانه «حمومی آی حمومی» نام برد که مرحوم مرتضی احمدی با زبان شیوای تهرانی بارها آن را خوانده: «حمومی آی حمومی فرش و قالیچم رو بردن / فرش و قالیچم جهنم، طاس و دولیچم رو بردن / فرش و قالیچه و طاس و دولیچم جهنم، لنگ و قطیفهم رو بردن / فرش و قالیچه و طاس و دولیچه و لنگ و قطیفم جهنم، و...»
اما همیشه توصیف حمام حکایت از شادی و تطهیر نداشت. این را میتوان از شعر خزینه ملکالشعرای بهار فهمید. محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا ساکن قدیمی خیابان بهار در شعر معروف خزینه با تبحر شاعرانهاش خزینههای آن روزگار حمامهای تهران را به تصویر میکشد:
افتاد به حمام، رهم سوی خزینه / ترکید کدوی سرم از بوی خزینه
من توی خزینه نروم هیچ و ز بیرون / مبهوت شوم چون نگرم سوی خزینه
چون کاسه «بزقرمه» پرقرمه کمآب / پر آدم و کمآب بود توی خزینه
گه آبی و گه سبز شود چون پرطاووس / آن موج لطیفی که بود روی خزینه
گر کودک بیمو ز خزینه به درآید / پرپشم شود پیکرش از موی خزینه
موی بدن و چرک و حنا و کف صابون / آبیست که جاری بود از جوی خزینه
چون جمجمه مرده سی روزه دهد بوی / آن خوی که چکد، از خم ابروی خزینه
سرگین گرو از عطر برد، گر بگشاید / عطار سپس دکه به پهلوی خزینه
با جبهه پرچین و لب عربدهجویش / گرم وتر و چسبنده بود خوی خزینه
از لایکش احوال دل خسته او پرس / چون رنگ طبیعی پرد از روی خزینه
پیکر شودش زرد به رنگ مگس نحل / هر کس که برونرفت ز کندوی خزینه