• پنج شنبه 29 آذر 1403
  • الْخَمِيس 17 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 19
پنج شنبه 29 آذر 1403
کد مطلب : 243760
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Bgwxo
+
-

سرمای سیاه و روشنایی چله!

کوچه‌گرد
سرمای سیاه و روشنایی چله!

لیلا باقری

کم کم «چله بزرگه» از راه می‌رسد و نخستین شب آن را با عنوان شب‌چله جشن می‌گیریم که بلندترین شب سال است، البته فقط چند ثانیه. این چله بزرگه از روز اول فصل زمستان، اول دی، بود تا دهم بهمن که سرما هم استخوان‌سوز بود و هم استخوان‌شکن. اصلا برای همین مردم از «سر سیاه زمستان» می‌گفتند که پوست از سرما سفت و سخت می‌شد و همه‌جا یخبندان و وای به وقتی که پایی سر می‌خورد.
نصرالله حدادی، تهرانشناس از خاطرات زمستان‌های تهران قدیم می‌گوید: «سرما چنان بود که کف کوچه و خیابان برای مدت‌ها یخ می‌بست و مردم اگر مواظب نبودند دست و بال‌شان می‌شکست. برای همین به هم توصیه می‌کردند که سر سیاه زمستان مواظب باش.»
جز این دردسرهای مریضی هم بود؛ چه سرما می‌خوردی و چه سینه‌پهلو می‌کردی دارو فقط شلغم بود و سوپ و دواعلفی. آن هم وقتی خانه سرد بود و نفس که می‌کشیدی دمت سوز بود و بازدمت ابر می‌شد. این بود که مردم روزشماری می‌کردند برای رسیدن «چله کوچیکه» یعنی از دهم بهمن تا اول اسفند که نصف چله بزرگ است. از اول اسفند هم دیگر عقب نشستن سرما بود و شروع رستنی و اصلا برای همین فصل‌ها برای مردم یک‌ماه با تقویم تفاوت داشت.
به‌گفته این تهرانشناس، برای مردم اسفند، فروردین و اردیبهشت بهار، خرداد، تیر و مرداد تابستان، شهریور، مهر، آبان پاییز و آذر، دی و بهمن زمستان بود. بهار را سبز، تابستان را سرخ، پاییز را زرد و زمستان را سیاه می‌خواندند، چون تاریکی تمام شهر را می‌گرفت.
ابوریحان بیرونی درباره زمستان می‌نویسد «آن را خورماه گویند. نخستین روز از آن خرم روز است...» و شب چله را شب مانده به خرم روز می‌داند. شب طولانی سال که اوج جنگ شب و روز است و خبر غلبه روشنایی بر تاریکی. چون از فردای این شب و از خرم روز، روز‌ها بلند و بلندتر می‌شود و شب‌ها کوتاه و کوتاه تر.
غلبه روشنایی بر تاریکی و زنده شدن زمین و شروع زایش و رویش و برگشت گرما به نفس‌ها و دل‌ها آنقدر باشکوه و مهم است که یکی از جشن‌های مهم ایرانیان را به‌خود اختصاص می‌دهد و تا به امروز قرص و محکم و زیبا برگزار می‌شود. البته با کمی تغییر، مثلا حالا ما کمی مانده به چله بزرگه به خرید تنقلات می‌رویم اما در گذشته مردم از تابستان به فکر تنقلات شب‌های زمستان و دورهمی شب چله بودند. اگر مادربزرگی دارید که گاهی تخم کدوحلوایی و خربزه و هندوانه را خشک می‌کند و بو می‌دهد، تعجب نکنید این عادت زیبا و مفید برای دور نریختن خوردنی‌ها و خودکفایی و لذت بردن از ذره ذره زندگی است.
نصرالله حدادی می‌گوید: «مانند حالا نبود که بروی و همان موقع خرید کنی. از تابستان هسته میوه‌هایی مانند هندوانه، خربزه، زردآلو و... را جمع می‌کردند و بو می‌دادند برای شب‌های بلند پاییز و شب چله.»
جز رسم دورهمی خانواده و احترام به کوچک و بزرگ و در و همسایه، شب چله فرصت مناسبی بود برای برخی رسم و رسوم‌ها که بانمک‌ترین‌شان سونوگرافی زن پا به‌ماه جمع بود که ببینند او را دختری در راه است یا پسر. این تهرانشناس می‌گوید: «دُم هندوانه را، جایی که هندوانه به بوته وصل می‌شود، نازک می‌بریدند و به4 قسمت تقسیم می‌کردند و کف دست می‌گرفتند و پرت می‌کردند هوا، اگر سمت سبز غالب بود، پسر و اگر سمت سفید غالب بود می‌گفتند دختر است.»
باورهای دیگری هم داشتند که دکتر حسن ذوالفقاری در فرهنگ عامیانه مردم می‌نویسد: «شب چله اگر آسمان صاف و پرستاره باشد سال بعد میوه فراوان است.» یا «شب چله اگر هندوانه بخورند تابستان تشنه نمی‌شوند» و از همه جالب‌تر اینکه «اگر کسی زردک بخورد عقرب او را نمی‌گزد» به‌نظرم بچه‌ها زردک را دوست نداشتند و این یکی برای راضی کردن بچه‌ها به خوردن زردک بوده در آن سر سیاه زمستانی که میوه چندانی در دسترس نبود.
حالا ولی زمستان روزگار گرمی و فراوانی است؛ خانه گرم، لباس گرم و رنگی و خوردنی تا چه دوست داشته باشی و میلت به چه باشد... اما فقط جای یک چیز خالی است؛ زمستانی که زمستان‌گیری کند به قول تهرانی‌ها؛ برف ببارد تا کمرکش دیوار و بدانی این سیاه زمستان که بگذرد بهار است و فراوانی آب و رویش. بین همه دعاها و آرزوهای شب چله، امید و آرزو برای زمستانی دلیر و پربارش و برف فراموش نشود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید